پیمان دوازده ساله که مشغول پاک کردن شیشه ماشینها بر سر چهارراههاست، پدرش را در خردسالی از دست داده، مادرش مجددا ازدواج کرده و حالا ناپدریاش با بیرون راندن او از خانه مسبب خیابانگردی و کار او در خیابان شده است. او هرگز به مدرسه نرفته و برای شمردن پولهایی که به دست میآورد به کودکان بزرگتری که همراه او مشغول کار کردن هستند، متکی است. پیمان شبها در پارک میخوابد و بزرگترین کابوسش نه تعرض، خفتگیری و دزدی که شناسایی شدن توسط بهزیستی است. او تعریف میکند:" پارسال مرا توی خیابان گرفتند. بعد چند خانم و آقا مرا به جایی بردند چند نفری با من حرف زدند و مرا در بیمارستان بستری کردند. چند روز توی بیمارستان بودم و بعد دوباره مرا مجبور کردند به خانهی ناپدریام برگردم و خیلی کتک خوردم. حالا که دوباره از خانه بیرون زدم، دیگر اجازه نمیدهم مرا بگیرند!.
کار کودکان مسالهای جهانی است که همواره محل مناقشات بسیاری بوده و همانطور که نهادهای جهانی و منطقهیی بر سر تعریف کودک کار، نحوهی مقابله با آن و اینکه دقیقا کدام نهاد باید به این مساله رسیدگی کند درگیر بحث و جدل هستند، کودکی و حتی زندگی 160 میلیون کودک در جهان تحت کار و استثمار روزانه رو به نابودی میرود. طبق گزارش سازمان جهانی کار در سال 2020 در جهان بیش از 160 میلیون کودک کار وجود دارد، یعنی از هر ده کودک دنیا یک نفر
کودک کار است که از این تعداد 79 میلیون مشغول کارهای خطرناکی هستند که زندگی و سلامت آنان را تهدید میکند. از نظر تفکیک جنسیتی 97 میلیون این آمار مختص پسرها و 63 میلیون به دختران اختصاص دارد. طبق اسناد بینالمللی به هر فرد زیر ۱۸ سال که در روز ساعاتی را به کار مزدی و یا غیرمزدی (بیگاری، پادویی، کار در خانه و…) بپردازد، کودک کار گفته میشود. اما تعدادی از نهادها معتقدند که از 15 سالگی به بعد فرد کودک محسوب نمیشود و کار کردن آنها به شرطی که مشمول کارهای خطرناک و سنگین نشود، مانعی ندارد. اما به طور کلی هر فرم از استثمار کودکان به اشکال مختلف کار که کودک را از کودکی، تحصیل و سلامت روانی و رفاه اجتماعی بازدارد، مشمول کار کودک است و مواردی مانند قاچاق کودکان، کارکودک در عوض بدهی بزرگسال، بردگی (از جمله در تجارت بدن و برهنهنگاری) و بهکارگیری کودکان در جرایمی مانند سرقت، خردهفروشی مواد وغیره جزء بدترین اشکال کارکودک در نظر گرفته شده است. کودکان کار از نظر تغذیه، بهداشت و اقدام به کارهای خطرناک و حاد در شرایطی بسیار نامطلوب به سر میبرند و میتوانند به راحتی بازیچهی سارقان، مجرمان و باندهای
توزیع مواد مخدر شوند و عدم بهرهگیری از آموزش و تحصیل علم و فن باعث شده تا قدرت رقابت با سایر کودکان برای ایجاد یک زندگی سالم هرچه بیشتر از این کودکان سلب شود، یعنی این کودکان در بزرگسالی نیز جایی در رفاه جامعه نخواهند داشت. کار کودکان، سبب افزایش سود و انباشت سرمایه برای کسانی میشود که کودکان را استثمار میکنند، که عموما صاحبان سرمایه، ابزار تولید و کارفرمایان اقتصاد غیررسمی هستند. این معضل فاصله طبقاتی و تهیدستی را گسترش میدهد، خشم پنهان و بازتولیدکنندهی جرم را در وجود این کودکان نهادینه میکند و زمینهی اعتیاد و سایر بزهکاریها را در جامعه فراهم خواهد کرد.
در سال 1992 سازمان بینالمللی کار طرحی با عنوان "برنامهی بینالمللی از بین بردن پدیدهی کودکان کار" ارائه داد که هدف آن حذف کار کودکان از طریق تقویت ظرفیتهای ملی برای مواجهه و آشنایی با مسائل کار کودکان و ایجاد یک جنبش سراسری برای مبارزه در این مسیر است. نقطهی شروع این برنامه از کودکانی که به بدترین شکل اسثتمار میشوند، مانند بردگی و شرایط کار خطرناک و همچنین گروههای اسیبپذیر مانند خردسالان و دختران است و به سمت گروههای کمتر در خطر حرکت میکند. گرچه رویکرد این طرح و برنامه چندان بنیادی و ریشهیی نیست و بیشتر سرمایهدارانه است اما موفق شده از سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۰۸ حجم کار کودکان را از ۲۱۸ میلیون در سال ۲۰۰۰ به ۱۵۲ میلیون در سال ۲۰۱۶ برساند.
معضل کار کودک در ایران
گسترش همزمان فقر و جهانی شدن
فعالیتهای اقتصادی به فقیر شدن بخش بزرگی از جمعیت و اقتصاد غیر رسمی در ایران دامن زده است. اقتصاد غیر رسمی با تغییرات اجتماعی گسترده و تغییر در اقتصاد معیشتی و گسترش بخش غیررسمی، فقر، نابرابری و استثمار مفرط فقرا را تقویت کرده است. اقشار ضعیف جامعه از لحاظ سن و جنسیت، یعنی زنان و کودکان، بیشترین تعداد کارگران بخش اقتصاد غیررسمی را تشکیل میدهند که از نظر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی برای آنان عواقب بسیاری در پی دارد. متاسفانه تعریف کودک کار در ایران کاملا وابسته به زمینه، نهاد و گفتمانی است که تعریف در آن چهارچوب بندی میشود، بنابراین آمار موجود در ایران و راهکارها و برنامههای مقابله با این مساله تا حد زیادی ضد و نقیض است. مثلا پیمایش ملی سلامت به مزدی یا غیرمزدی بودن کار اهمیت نمیدهد، اما در سرشماری نفوس و مسکن کار کودک حتما باید خصلت شغل داشته و در قبال آن مزد دریافت شود. گرچه آمار چندان دقیقی از تعداد کودکان کار ایران در دسترس نیست اما طبق گزارش مرکز پژوه مجلس 15 درصد کودکان ایران، کودکان کار هستند. طبق این آمار بالا و مسائل معضلات متعددی که پدیدهی کار کودک برای کودکان درگیر و جامعه به دنبال دارد ، از مسئولان توقع میرود که راهکاری اساسی برای مقابله با این موضوع در پیش گیرند. در ماده (۸۰) قانون برنامه ششم توسعه آمده است که تا پایان این برنامه ۵ نوع آسیب از جمله کار کودک باید به ۲۵ درصد وضع پایه برسد و هر ساله بودجهیی هم برای این مساله در نظر گرفته میشود. اما چیزی که در واقعیت شاهد آن هستیم تعداد روزافزون کودکانی است که مشغول زبالهگردی هستند، سرچهارراهها به فروش وسایل خرد و تمیز کردن ماشینها میپردازند، تحت نظر بزرگسالانی سودجو گدایی میکنند و ... . دلیل مهم و عمدهی استفاده از کودکان در مشاغل مختلف عدم نظارت جدی بر شرایط کودکان و محیطهای کاری آنان است، به گونهیی که کارفرمایان بدون ترس از قوانین میتوانند کودکان را به کاربگیرند و خانوادهها نیز فرزندان خود را زودهنگام به چرخهی کار بفرستند. در صورتی که این کودکان از سوی کارفرما آزار و استثمار شوند یا کارفرمایان حقوق آنها را پرداخت نکنند، تصور میکنند امکان شکایت و پیگیری ندارند، زیرا کار را در سنی زیر سن قانونی شروع کردهاند و کارشان قانونی نیست. این وضعیت دربارهی کودکان مهاجر و اتباع که بدون مجوز قانونی در کشور کار میکنند به مراتب بدتر است و بعد از هر آزار، تعرض، زورگویی و عدم پرداخت حقوقی علنا توانایی هیچ احقاق حقی ندارند.
چرا بهبودی در معضل کار کودکان حاصل نمیشود؟
در ایران که در حال پیوستن به
بازار آزاد جهانی و خصوصیسازی گسترده در تمام بخشهاست، شاهد وخیم شدن شرایط طبقهی کارگر( بیکاری، ناکارآمد بودن درآمد)، تغییرات گستردهی اجتماعی ( تغییرات معیشتی) و دگرگونی مناسبات خانودههای طبقات پایین با اقتصاد سیاسی هستیم؛ این تغییرات به خودی خود زمینه را برای اقتصاد غیر رسمی آماده کرده و در نهایت جمعیت کودکان کار را هر روز افزایش میدهد. کار کودکان مسالهیی وابسته به سطح اقتصادی و اجتماعی جمعیت عمومی است و با معضلاتی مانند فقر، بیکاری، اعتیاد، مهاجرت بیرویه و غیره ارتباط مستقیم دارد. کودکانی که از طبقات فرودست هستند، برای کمک به معیشت خانواده و حتی بازتولید خود در پایینترین سطح ، مجبور به فروش نیروی کارشان هستند. بنابراین یکی از مهمترین، ریشهییترین و کارسازترین راههای مقابله با کار کودکان، کاهش خصوصی سازی و افزایش سطح رفاه و معیشت عمومی است و نظام اقتصادی موجود زیربنای القای معیشت و رفاه را به طبقات پایین جامعه ارائه نمیکند. از طرفی برنامهها و بودجههایی برای مقابله با کار کودکان در ایران وجود دارد، اما بسیار ناهماهنگ، کلی و ناکارآمد است. نهادها و ادارات مختلف از رسیدگی به این مساله سر باز میزنند و هر کدام نهاد دیگری را مسئول میدانند، وظایف مشخصی وجود ندارد و سازمانی که با جدیت بر اجرای برنامهی کاهش میزان پدیدهی کودک کار نظارت کند، دیده نمیشود، از این رو مساله همچنان بدون راهکار و بدون اقدام باقی میماند. برای مثال سازمان بهزیستی معتقد است که طبق وظایف قانونی و شیوهنامههای موجود، تنها مسئولیت کودکان خیابانی، کودکان بدسرپرست و کودکان بیسرپرست را بر عهده دارد و مسئله کودکان کار در حوزه وظابف و مسئولیتهای بهزیستی نبوده و بر عهدهی وزارت کار است که بر شیوهی کار، افراد استخدام شده و شرایط محیط کار نظارت کند و کار کودک هم زیر مجموعهی همین مسائل است. در واقع رسیدگی به کودکان کار در ایران مسئولیتی بین نهادی است و نهادهای مختلف مانند بهزیستی، اداره کار، نیروی انتظامی و شهرداری در آن دخالت دارند، اما اینکه هر کدام دقیقا چه مسئولیتی به عهده دارند، چندان مشخص نیست. از طرف دیگر ما شاهد طرحهایی نظیر جمعآوری کودکان کار ، ساماندهی و رهاسازی آنان بودهایم، که قبل از هر بررسی از نامهایی نظیر "جمع آوری" پیداست که چنین طرحهایی بیشتر در پی پاک کردن چهرهی شهری از این معضل است تا تامین حقوق کودکان. معمولا این جمع آوری و ساماندهیها از طریق اورژانس اجتماعی صورت میگیرد و مددکارانی که در اورژانس اجتماعی به عنوان یک مرجع فوریتی حضور دارند، تاکید کردند که عملیات آنها ضابطی نیست، یعنی بعد از اینکه به محل ارجاع داده شدند، نمیتوانند مستقیما وارد عمل شوند و باید منتظر نیروهای انتظامی بمانند. بعد از اینکه به هر صورتی کودکان کار را جمع آوری کردند احتمالا به مراکز تخصصی( که با توجه به چارتهای الزامی این مراکز، خیلی بعید است چنین مرکزی در ایران واقعا وجود داشته باشد) مراکز شبانه روزی و ... ارجاع میدهند و بعد از مدت کوتاهی این کودکان مجددا به جامعه باز میگردند. دخالت در معضل کارکودکان باید یک برنامهی گسترده جامعه محور و خانواده محور باشد و ایجاد فشار بر خود کودکان کاری از پیش نخواهد برد. فرایند بازتوانی، ایجاد مهارت و جذب کودک به تحصیل در این مسیر بسیار کم اتفاق میافتد و سوال اساسی اینجاست که چرا روند برخورد با کودکان کار بیشتر شبیه دستگیری و بازداشت است تا ساماندهی؟ اکثر کودکان از مواجهه با بهزیستی و سایر نهادهای مربوط به طرحهای ساماندهی وحشت دارند و آن را تجربهیی به مثابه دستگیری میدانند. در این زمینه انجیاوها و مراکز مردم نهاد کارآمدتر عمل میکنند، اما به علت بودجهی دولتی اندک، ضابطی نبودن و فعالیت منطقهیی و مقطعی نمیتوانند در حل ریشهای این مساله گام موثری بردارند.
واکنش قهری جامعه به کودکان کار
عواقب روانی و اجتماعی برخورد
با کودکان کار انقدر زیاد و غیر قابل جبران است که هیچ نهادی نمیتواند زیر با رخسارات مدنی و کیفری آن برود. اینکه بچهها کجا نگهداری میشوند، چه برخوردی با آنها میشود، چقدر برای حل معضلات زندگی آنها تلاش میشود، چه حقارتهایی به آنها القا میشود و غیره، همگی مسائلی پنهان است که متاسفانه بیشتر زمینهی ناسازگاری، ارتکاب جرم و ایجاد انواع بزهکاری را فراهم میکند. وجود برنامههای تبلیغاتی رسانهها، آموزش دست و پا شکسته و گسترش اطلاعات نادرست در حیطهی کار کودکان منجر به شکلگیری واکنش قهری عمومی نسبت به این کودکان شدهاست. برای مثال وجود این نگرش که با کمک به کودکان کار باعث گسترش و سرایت این پدیده به کلیت جامعه خواهیم شد، مسبب شکلگیری سوءظن افراد نسبت به این کودکان شده است و بسیاری به اشتباه گمان میکنند برخورد پرخاشگرانه، نادیده گرفتن این کودکان و بیمحلی به آنان گامی در جهت از بین بردن پدیدهی کار کودکان است. بدتر از این واکنش، تصور بسیاری از مردم در مقصر دانستن این کودکان، بخصوص کودکان مهاجر و اتباع است. بسیاری به اشتباه گمان میکنند که عرصههای عمومی جامعه با وجود این کودکان زشت، خطرناک و ناامن شده، که همین تصور راه را برای اعمال پرخاشگری به این کودکان بیدفاع باز میکند. به طور کلی زمینهی جامعهی ما برای کودکان کار هر روز بیشتر از دیروز حامل آسیب است، از آسیبهای سیستمی پنهان گرفته تا آسیبهای اجتماعی آشکار. آگاه شدن هر کدام از ما و تلاش دولت برای ایجاد برنامههای زیربنایی میتواند به مرور اوضاع را برای این کودکان بیدفاع و گرفتار در چنگال استثمار تعدیل نماید.