اختلال وسواس جبری از دو کلمهی به ظاهر ساده اما بسیار پیچیده تشکیل شده است. ترکیب کلمهی وسواس با اجبار که گاه منجر به بروز رفتارهایی غیرقابل کنترل میشود و اول از همه کودک را دچار تنش و بیقراری میکند.
این وسواسها طیف وسیعی از افکار ناخواستهای هستند که ذهن کودک را تحت فشار قرار میدهند و اضطراب فراوانی را در او ایجاد میکنند. در نتیجه کودک در پاسخ به تفکرات وسواسی، اقداماتی غیرارادی انجام میدهد. به عنوان مثال: کودک قاشقی مجزا برای خود در نظر میگیرد. تصور اینکه او بخواهد قاشقی را امتحان کند که قبلا کسی از آن استفاده کرده باشد، غیرممکن است ولو اینکه آن قاشق دهها بار نیز شسته شده باشد و یا اینکه کودک مدام دستهایش را میشوید. تصور میکند میکروبها در اطراف و سطح پوست او از بین نمیروند و ممکن است او را بیمار کنند. گاهی کودک معتقد است اگر دستهایم را 7بار بشویم برای مادرم اتفاق بدی نخواهد افتاد. کودکی نیز تعداد قدمها و پلههای مسیر را میشمرد و یا در موارد حادتر در طول مسیر پیادهروی به شمارش تعداد دربهای منازل میپردازد که ادامهی چنین رفتارهایی چیزی جز کاهش اضطراب آنی و افزایش اضطراب کودک پس از گذشت مدت زمانی کوتاه به همراه نخواهد داشت.
شاید تصور این مثالها برای برخی افراد غیرقابل باور باشد؛ اما این رفتارهای وسواسگونه در وجودِ افرادِ بیمار، از زمان کودکی شکل گرفته است. بسیاری از خانوادهها ممکن است هیچگاه به عنوان یک اختلال به آن توجه نکرده باشند و درمانی جهت از بین بردن آن انجام نداده باشند. به عنوان مثال: قرینگی در اشیاء یکی از موارد چشمگیری است که بیمار سعی میکند به حفظ تقارن اشیاء بپردازد؛ در غیر این صورت ذهن او مدام پریشان و غیرمتمرکز خواهد بود.
چک کردن مکرر اجاق گاز و یا پریزهای برق نیز نوع دیگری از اختلالهای وسواسیاند . در هنگام خروج از خانه فرد با علم اینکه میداند شیرگاز را بسته است و یا اینکه درب اتاقها را قفل کرده است باز به درون خانه بازمیگردد و بارها آن را چک میکند. با افزایش سن و قرار نگرفتن در مسیر درمان، نه تنها وسواسها به خودی خود از بین نمیروند؛ بلکه شاخ و برگهای جدیدی نیز بوجود میآورند که قطع کردن آنها غیرممکن خواهد بود. پس چه بهتر است از سرزنش کودک به شدت پرهیز کنید و از یک رواندرمانگر و مشاور کودک در کنترل و درمان اختلالهای وسواسی در زمان مناسب یاری بگیرید.
منبع: زندگی برتر/راسخون