03

آذر

1403


اجتماعی

25 خرداد 1394 08:55 0 کامنت

صبح ساحل ، اجتماعی - فرهنگ > موسيقي - عباس واسعي پسر غلام‌مارگيري اين بار بدون پدر به تهران آمده است تا باز هم دف بنوازد و ياد پدر را براي کساني که پاي برنامه اين هنرمند نشسته بودند زنده کند.الهه خسروي يگانه: مراسم زار، مراسمي آييني و سنتي است که در جنوب ايران برگزار مي‌شود و در آن سعي مي‌شود از طريق موسيقي، بيماران را درمان کنند. کسي که هدايت مراسم را برعهده دارد بابازار يا مامازار نام دارد و هم اوست که با برگزاري اين مراسم تلاش مي‌کند بيمار را نجات دهد. به بيماراني که در اين مراسم مورد درمان قرار مي‌گيرند، اهل هوا گفته مي‌شود. بيماراني که معمولا سابقه بيماري‌هاي عصبي و رواني دارند و به عقيده مردم گرفتار چيزي شده‌اند به نام «باد». اين بادها هر کدام نامي دارند و مشخصاتي، به اعتقاد مردم جنوب آن‌ها با ساکن شدن در بدن يک انسان مي‌توانند مشکلات بسياري براي او درست کنند.باد جن، باد زار، باد شياطين و ... همه بادهايي هستند که بابازار در مراسم زار سعي مي‌کند آن را از بدن بيمار بيرون بکشد. کاري که غلام مارگيري در آن تبحر داشت و به خاطر درمان آدم‌هاي بسياري به وسيله موسيقي و اجراي مراسم زار، به يکي از بزرگترين بابازارهاي جنوب و البته ميناب تبديل شد. اين مراسم پيوند مستقيمي ا با موسيقي دارد و در واقع يک ائين موسيقايي است.جشنواره موسيقي نواحي کرمان که با پشتکار و پيگيري محمدرضا درويشي در دوره دولت‌هاي هفتم و هشتم برگزار مي‌شد، محمل و فرصتي بود براي آشنايي با بسياري از استادان موسيقي نواحي. يکي از آن استادان که در اين جشنواره شرکت داشت غلام مارگيري بود که با اجرايش توجه همه را به خود جلب کرد و باعث شد که نام غلام مارگيري بر سر زبان‌ها بيفتد. اين جشنواره در زمان احمدي‌نژاد تعطيل شد اما حالا جشنواره موسيقي «آيينه‌دار» در تهران دارد برگزار مي‌شود. باز به همت محمدرضا درويشي که يکي يکي، خنياگران سرزمين‌مان را پيدا کرد و اهميت بودن‌شان را به ما و خودشان نشان داد. اما اين بار جاي غلام مارگيري خالي است. همان‌طور که جاي محمد درپور و غلامعلي پورعطايي و باقي استاداني که طي سال‌هاي گذشته چشم از جهان فروبستند خالي است. استاداني که منتظر بودند يک بار ديگر به دعوت درويشي به تهران بيايند و روي سن بروند تا گوش جان آدم‌ها را با نواها و آوازهاي اساطيري‌شان نوازش دهند. با اين حال، اگرچه جشنواره موسيقي آيينه‌دار اين بار بدون غلام مارگيري برگزار مي‌شود اما پسرش عباس واسعي به جشنواره دعوت شده است تا اين بار بدون پدر به اجراي برنامه بپردازد. او که هميشه شانه به شانه غلام مارگيري در همه جا حاضر مي‌شد، اين بار همراه پسرانش به تهران آمده است.وقتي به او درگذشت استاد غلام مارگيري را تسليت مي‌گويم به خلاء کنارش اشاره مي‌کند و مي‌گويد: «مي‌بينيد بابا ديگه نيست! قرار بود اينجا اجرا داشته باشه.» اجرايي که پسرش مي‌گويد آرزويش را داشت: «خيلي منتظر بود تا دوباره بيايد و در تهران اجرا کند. خيلي منتظر.»او مي‌گويد که پدرش از تعطيل شدن جشنواره موسيقي نواحي هميشه ناراحت بود و حسرتش را مي‌خود:«بابت تعطيل شدن جشنواره خيلي افسوس مي‌خورد. راه مي‌رفت و مي‌گفت اي داد و بيداد، عمر من به سر آمد و نشد که دوباره به اين جشنواره بروم.» غلام مارگيري هشتم خرداد بر اثر سکته مغزي درگذشت (اينجا)  عباس واسعي درباره آن اتفاق مي‌گويد که حال پدرش خوب بوده: «چيزيش نبود. 25 روز قبل رفتيم کشورهاي خارجي آقاي ملاحسيني و مهدي نهنگ و خالو قنبر هم همراه‌مان بودند. اول وين و بعد اتريش. تقريبا هشت روز آنجا بوديم. بعد هم برگشتيم تهران و بندرعباس و دست آخر هم ميناب. آنجا هم باز بابا حالش خوب بود تا يک روزي صبح از خواب بيدار شده و نماز صبح را خوانده و حدود ساعت 10 ـ 11 يک دفعه حالش به هم خورده. من نبودم. سر عروسي بودم که به من زنگ زدند بيا بابات حالش به هم خورده. من که رفتم ديگر حالي نداشت. تا ساعت 11 شب توي بيمارستان بالاي سرش بودم که ديگر تمام شد.»عباس واسعي مي‌گويد که حدود سه هزار نفر در مراسم پرسه غلام مارگيري شرکت کردند:‌ «قيامت شد. وقتي خبردار شدند که استاد فوت کرده حدود سه هزار نفر بلکه هم بيشتر براي تشييع جنازه آمدند. بين‌شان آنهايي که بابا حال‌شان را خوب کرده بود هم آمده بودند. چقدر گريه و زاري مي‌کردند و ناراحت بودند. هنوز هم دارند مي‌آيند. از جاسک ، سيريک، روستاهاي اطراف، ميناب بندرعباس…»اما به گفته واسعي از تهران تنها علي مغازه‌اي که دبير اجرايي جشنواره موسيقي آيينه‌دار هم هست به مراسم ختم غلام مارگيري رفته است:‌ «آقاي علي مغازه‌اي. خيلي زحمت کشيدند. از ارشاد ميناب و بخشدار هم آمدند. حالا قرار است بعد از اين جشنواره مراسم يادبودش اواخر همين هفته يا آن يکي هفته برگزار شود. وزير ارشاد هم مي‌آيد و داخل بندزرک ميناب مراسمي براي پدر بگيريم.»روايت عباس واسعي از مراسم زاري که پدرش برگزار مي‌کرد شنيدني است:‌ «زماني که بابا زنده بود به باباي زار ميناب معروف بود. مردمي که دردهاي عجايب، غرايب داشتند و ديگر اميدشان از دکترها بريده بود مي‌آمدند پيش بابا. او يک تجربه به خصوصي داشت و مي‌دانست که طرف باد دارد يا نه. حالا براي اين که اطمينان پيدا کند يک داروهايي داشت که الان هم هست. مثل کندورو، ميخک، گشنيز، گل سرخ، گل بنفشه و گره کو هم هست که از شيره خرما و تنباکو درست مي‌شود. از اين گره کو يک ذره سر قليان مي‌گذارند روي آتش قليان و به شخص مريض مي‌گويند چند پک بزند. آن داروها را هم با هم مي‌کوبند و با هل ياسين قاطي مي‌کنند. بعد همه اينها را به بدن مريض مي‌مالند و شروع مي‌کنند به خواندن نواهاي زار. همين دف. وقتي بابا شروع مي‌کرد به خواندن آن بادي که در بدن مريض بود با اين داورهايي که به بدن شخص ماليده شده بود و با اين نواها ديگر طاقت نمي‌آورد و واکنش نشان مي‌داد. اول به صورت گردشي و بعد تمام اعضاي بدنش شروع مي‌کردند به لرزيدن. مريض يکهو از جايش مي‌پريد و از خود بي‌خود مي‌شد. اصلا نمي‌دانست کجا هست يا نيست؟ بعد از دو سه شب خواندن و زدن بابا شروع مي‌کرد از باد سئوال پرسيدن که يا اهل هوا، شما عربي، عجمي يا زنگباري؟ از کجا آمده‌اي به جسم اين بنده خدا. باد هم هر کجايي که باشد با همان زبان از دهن مريض شروع مي‌کند به حرف زدن. بعد بابا مي‌پرسيد چرا اين بنده خدا را اذيت مي‌کني؟ خواسته شما چيست؟ آنها هم مي‌گفتند که مثلا فلان چيز را مي‌خواهيم..چه چيزهايي مثلا؟مثلا گوشت بز، يا خون. شيريني، بادهاي مشايخ خيزران مي‌خواهند. يا اگر زن باشد آن باد خاتم طلا مي‌خواهد، اگر مرد باشد خاتم نقره. يا لباس مي‌خواهد. بعد آن چيز را که فراهم مي‌کرديم بابا قسمش مي‌داد به خدا و سليمان که شما ديگر حق اذيت کردن اين شخص را نداري. ديگر اذيت نمي‌کني؟ مي‌گفت نه. بگو به خدا بگو به قرآن خدا بگو به شاه زار.  و خلاصه مريض خوب مي‌شد.واسعي مي‌گويد که غلام مارگيري انواع و اقسام بادها و جن‌ها را مي‌شناخت و به او هم ياد داده است:‌ «خيلي بادهاي مختلفي هست. باد جن هست، يا مثلا باد شياطين. اين باد شياطين يک چيزي است که وقتي مجسم مي‌شود يک سرش به زمين است يک سرش به آشمان. يعني هر چقدر نگاه کني سرش را نمي‌بيني. رنگش هم سفيد است.شما آن را مي‌بينيد؟بله که مي‌بينيم. جن‌ها را هم مي‌بينيم. در يک جاهاي مخصوصي هم مي‌توانيم جن‌ها را احضار کنيم. ما مي‌توانيم تشخيص دهيم اين بادي که در تن مريض خانه کرده زار است يا جن.واسعي سخت‌ترين مريض‌هاي زار را مريض‌هايي مي‌داند که صرع دارند: «مريض‌هاي خيلي سخت تشنجي هستند که در حسابات ما ـ کتاب‌مان ـ به آنها باد صرع مي‌گويند. اين باد، خيلي باد کافري است. زماني که به انسان حمله مي‌کند قلبش را فشار مي‌دهد و او را بيهوش مي‌کند. اين باد دعاهاي خيلي مخصوصي دارد که بابا مي‌خواند تا آن شخص نجات پيدا کند.»او خاطرات بسياري درباره اجراهاي پدرش دارد. از آدم‌هايي که با شنيدن آواز غلام مارگيري حال ديگري پيدا مي‌کردند: «ما يک ذکري داريم به نام ذکر حلقه. يک ذکري است که اول مي‌نشينيم و بعد بلند مي‌شويم. اين، ذکر قادريه است. يک بار در کرمانشاه اين ذکر را که شروع کرديم خيلي از مردم از خود بيخود شدند. اين ذکر همه‌اش هم اسم خدا است. الله الله الله الله هو… در تهران هم بارها اين اتفاق افتاد. در خارج از کشور هم زماني که آلمان رفتيم  همين ذکر را اجرا کرديم. بابا موهاي بلندي داشت. دو مرتبه که سرش را بالا و پايين کرد و موهايش شروع به حرکت کرد آنهايي که نشسته بودند روي صندلي همه بلند شدند ايستادند. گفتند ما طاقتش را نداريم. خيلي جاها بود که مردم از خود بيخود مي‌شدند. »حالا عباس واسعي و هشت پسرش مي‌خواهند کار پدر را ادامه دهند. مردي که به گفته تنها پسرش شخصيت عجيبي داشت:‌ «پدرم خيلي مهربان بود. هم به ما مي‌رسيد هم به مردم. هر روز به عادت پدر من بدون ميهمان نبود. روزي پنج الي ده نفر سر سفره بابا نان مي‌خوردند. هميشه هم مي‌گفت اين مال و منال، مال من نيست. مال خداست، مال مولا علي‌ست. مرد معروف و مشهوري بود در سراسر دنيا. از همين تهران تا آن طرف جاسک. ما هميشه با هم بوديم. هميشه مي‌گفتيم و مي‌خنديديم و سر به سر همديگر مي‌گذاشتيم. يک بار بهش گفت بابا خسته نمي‌شوي؟ گفت من تا رمق دارم مي‌خوانم چون عاشق خواندنم. »

دیدگاه ها (0)
img