03

آذر

1403


سیاسی

01 بهمن 1402 08:23 0 کامنت
 مشارکت سیاسی از مؤلفه‌های تأثیرگذار در فرآیند توسعه در هر جامعه به شمار می‌آید؛ اما در این میان عوامل گوناگونی در راستای ترویج و ارتقای سطح مشارکت به‌خصوص مشارکت زنان در عرصه فعالیت‌های سیاسی نقش ایفا می‌نمایند. در این رابطه گفتگویی با «نیلوفر چینی‌چیان»، دکتری علوم سیاسی، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات علمی و استراتژیک خاورمیانه و مشاور مناسبات صلح، اخلاق و اندیشه و استاد دانشگاه انجام داده و پیرامون مباحثی چون تعریف مشارکت سیاسی، ارزیابی مشارکت سیاسی زنان، موانع و چالش‌های پیش روی این نوع از مشارکت و راهکارهایی جهت از بین بردن این موانع و چالش‌ها به گفتگو پرداخته‌ایم که در دو شماره متوالی منتشر می‌شود.

 

 چه تعریف و تبیینی از معنا و مفهوم مشارکت به‌طور خاص مشارکت سیاسی می‌توان ارائه کرد؟
باید عرض کنم که به‌طورکلی هرگونه مشارکت در فرایندهای سیاسی که منجر به انتخاب رهبران سیاسی یا تعیین یا تأثیرگذاری بر سیاست عمومی می‌شود، عموماً به‌عنوان مشارکت سیاسی شناخته می‌شود. در تعریف مفهوم مشارکت سیاسی، صاحب‌نظران این حوزه معتقدند، این واژه به فعالیت‌های داوطلبانه‌ای اطلاق می‌شود که توسط توده‌های مردم برای تأثیرگذاری بر سیاست‌های عمومی انجام می‌شود، مانند رأی دادن در انتخابات، کمک به یک کمپین سیاسی، اهدای پول به یک نامزد یا هدف، تماس با مقامات، اعتراض و همکاری با افراد دیگر در مورد مسائل سیاسی. مشارکت سیاسی عبارت است از هر تعداد از فعالیت‌های داوطلبانه که توسط مردم برای تأثیرگذاری بر سیاست‌های عمومی به‌طور مستقیم یا با تأثیرگذاری بر انتخاب افرادی که این سیاست‌ها را انجام می‌دهند، انجام می‌شود. درواقع مشارکت سیاسی شامل طیف گسترده‌ای از فعالیت‌ها است که از طریق آن افراد نظرات خود را در مورد جهان و نحوه اداره آن بیان می‌کنند و سعی می‌کنند در تصمیم‌گیری‌هایی که بر زندگی‌شان تأثیر می‌گذارد مشارکت داشته باشند و شکل دهند. براین‌اساس سلامت یک دولت اغلب با میزان مشارکت فعال شهروندان آن در سیاست سنجیده می‌شود.
دائره‌المعارف بین‌المللی علوم اجتماعی،  مشارکت سیاسی،را فعالیت داوطلبانه‌ی اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیرمستقیم در سیاست گذاری عمومی تعریف می کند.همچنین در تعریف مفهوم مشارکت سیاسی برخی آن رااساس دموکراسی معرفی  می‌کنند و معتقدند که مشارکت سیاسی مردم در تصمیم‌گیری‌ها، در سطوح و نیز در عرصه‌های گوناگون، به آنها این آگاهی را خواهد داد که از مقدورات و توانایی‌هایشان استفاده بهینه کنند. البته علی‌رغم این واقعیت که انتخابات رویداد اصلی درروند سیاسی است، مشارکت سیاسی را نمی‌توان تنها به فرایند انتخاباتی یعنی رأی دادن و تبلیغات محدود کرد. این اصطلاحی است که به انواع مختلفی از فعالیت‌ها اطلاق می‌شود، از جهت‌گیری‌های سیاسی، نگرش، دانش، علاقه به سیاست، هم ذات پنداری با یک واحد سیاسی تا شرکت فعال در اقدامات سیاسی مانند تجمع، تظاهرات، اعتصاب یا تبلیغات برای رأی دادن در انتخابات.
 البته همواره درروند سیر تحولات سیاسی-اجتماعی یک کشور عوامل متعددی بر میزان مشارکت سیاسی ازلحاظ کمی و کیفی متغیر بوده است. علل مشارکت یا عدم مشارکت سیاسی در دو سطح فردی و اجتماعی در ابعاد مختلف آن باید موردتوجه قرار بگیرد هرچند مشارکت سیاسی بیش از هر عاملی تابع سیاست‌های عمومی و وضعیت نظام سیاسی جامعه است. برای توضیح علل مشارکت سیاسی می‌توان به عواملی چون ویژگی‌های روانی یا شناختی شامل احساس کارآمدی، احساس مسئولیت مدنی، جامعه‌پذیری، محیط اجتماعی افراد که شامل عناصری مانند تحصیلات، شغل، درآمد، سن، جنس، نژاد، طبقه، قومیت، تحرک و سکونت است.
در این راستا، مؤسسات آموزشی به‌عنوان بستر اساسی در توسعه بیان و مهارت‌های مشارکت سیاسی از طریق اتحادیه‌های مدارس/دانشکده‌ها/دانشگاه‌ها عمل می‌کنند. در اینجا فرد یاد می‌گیرد که به یک سازمان بپیوندد، وظایف خود را انجام دهد، در جلسات شرکت کند، در مورد مسائل اجتماعی بحث کند و برای رسیدن به اهداف گروهی سازمان‌دهی کند. محیط سیاسی فرد از عوامل مهم تأثیرگذار در مشارکت سیاسی است. اینکه یک فرد تا چه اندازه محرک‌های سیاسی برای شرکت در فعالیت‌های سیاسی دریافت می‌کند، بستگی به محیط سیاسی‌ای دارد که در آن قرار دارد. احزاب سیاسی نیز نقش مهمی در مشارکت سیاسی دارند. این نقش تا حدی بیانگر و بخشی ابزاری است. حزب احساس تعلق را به اعضای خودالقا می‌کند. این گروه به‌تنهایی به‌عنوان یک گروه مرجع قدرتمند عمل می‌کند.
از عوامل مشترک عدم مشارکت شهروندان در امر سیاسی می‌توان به موضوعاتی چون بی‌علاقگی سیاسی به علت عدم تأثیرگذاری درروند تصمیمات مهم سیاسی، قانون‌گریزی در کلیه سطوح بالأخص در سطح افراد و نهادهای دولتی، عدم تعهد انتخاب شوندگان به وعده‌های انتخاباتی در ادوار گذشته‌، عدم کارآمدی سیاست ورزان و نهادهای دولتی در طول زمان، نهادینه شدن فساد سیاسی، عدم آموزش سیاسی کافی در جهت فعالیت و مشارکت سیاسی شهروندان اشاره کرد.
   
 
 مشارکت سیاسی زنان را چگونه ارزیابی می‌کنید و ازنظر شما این نوع مشارکت در چه سطحی قرار دارد آیا موانع و چالش‌هایی در این مسیر، پیش روی زنان وجود دارد؟
در سطح کلان نابرابری جنسیتی در حوزه خصوصی و عمومی در همه نقاط دنیا با کم‌وبیش اختلاف دیده می‌شود. «ویل کیمیلیکا» اندیشمند نامدار لیبرال فلسفه سیاسی تحلیلی معاصر معتقد است که در حال حاضر هیچ‌کدام از دموکراسی‌های غربی دیگر مانند گذشته مبتنی بر مدل سنتی پدرسالار نیستند، ولی همه آنان همچنان برخی ویژگی‌های بنیادی پدرسالاری را رها نکرده‌اند. درواقع نابرابری جنسیتی به‌گونه‌ای در همه امور و در همه جای جهان به‌صورت نظام‌مند وجود دارد. البته باید اذعان داشت مشارکت و نمایندگی زنان در نقش‌های سیاسی در دهه‌های اخیر پیشرفت‌های چشمگیری داشته است؛ ولی نسبت به جمعیت زنان و حضور مردان در این عرصه هنوز تا رسیدن به وضعیت مطلوب مسیری طولانی و پر چالش پیش رو است.
زنان حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و مشارکت در تصمیم‌گیری زنان در سیاست می‌تواند تأثیر قابل‌توجهی بر توانمندسازی آنان داشته باشد، مفهوم مشارکت در فرایندهای انتخاباتی بسیار فراتر از رأی دادن است؛ زیرا بیانگر آزادی بیان، شهروندی و حس مفید بودن در تصمیمات مهم سیاسی است. توانایی مشارکت در انجام امور عمومی و فرصت ثبت‌نام به‌عنوان نامزد، مبارزات انتخاباتی، انتخاب شدن و تصدی پست در تمام سطوح دولتی و نهایتاً برابری زن و مرد برای مشارکت کامل در تمام جنبه‌های شهروندی و زندگی اجتماعی نمود یک مشارکت سیاسی مطلوب است.
 بااین‌حال، در عمل شاهدیم اغلب برای زنان استفاده از این حق دشوارتر است. نابرابری‌های جنسیتی در مشارکت سیاسی ممکن است هم منعکس‌کننده و هم تشدیدکننده لایه‌بندی جنسیتی در سراسر جامعه باشد. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد مشارکت زنان در سیاست هم برای جوامع خودشان و هم برای صلح و ثبات جهانی مفید است؛ اما علی‌رغم وجود تعدادی کنوانسیون بین‌المللی و چارچوب‌های قانونی که حقوق سیاسی زنان را تضمین می‌کند، ما از برابری جنسیتی فاصله‌داریم. 
این باید تغییر کند؛ زیرا گنجاندن زنان در فرآیندهای سیاسی یک عنصر کلیدی برای دستیابی به یک دموکراسی فراگیر است و زنان باید فرصت استفاده از حقوق سیاسی خود و مشارکت در همه تصمیم‌گیری‌های سیاسی را داشته باشند.
همان‌گونه که «وربا» اشاره می‌کند «مشارکت عمومی برای پاسخگویی دموکراتیک بسیار مهم است و به‌عنوان یک کالای دموکراتیک ذاتی در نظر گرفته می‌شود » بنابراین الگوهای منظم و مداوم مشارکت نابرابر در امتداد خطوط موجود قشربندی، مانند جنسیت، تهدیدی برای برابری سیاسی و عملکرد دموکراتیک هستند. درحالی‌که زنان در اعمال‌نفوذ سیاسی به دستاوردهای قابل‌توجه ی دست‌یافته‌اند هنوز هم دیده می‌شود که زنان کمتر در سیاست رسمی در میان کشورهای مختلف شرکت می‌کنند.

  

 چند مورد از چالش‌ها و موانع مشارکت سیاسی زنان را تشریح کنید.
اول اینکه زنان به دلیل دسترسی کمتری که به منابع اجتماعی - اقتصادی دارند، کمتر درگیر سیاست هستند. به‌عنوان‌مثال، مردان به‌مراتب بیشتر از زنان به‌طور تمام‌وقت مشغول به کار هستند و اشتغال به‌طور مثبت با مشارکت سیاسی، اطلاعات و کارآمدی در میان پاسخ‌دهندگان مرتبط است. کنترل وضعیت شغلی ممکن است واسطه بخش قابل‌توجهی از شکاف جنسیتی در مشارکت باشد. دوم اینکه سطح پایین‌تر اطلاعات سیاسی زنان نسبت به مردان، فقدان منابع سیاسی زنان مانند علاقه و اطلاعات سیاسی ممکن است ریشه در فرایندهای اجتماعی مانند جامعه‌پذیری جنسیتی داشته باشد زنان به سمت نقش جنسیتی اجتماعی می‌شوند که منفعل‌تر، خصوصی، تابع قوانین و دلسوزانه است، درحالی‌که مردان به سمت رهبری، نقش‌های عمومی، خودمختاری و اتکا به خود گرایش دارند. 
سوم وجود سقف شیشه‌ای، پدیده‌ای که موجب می‌شود زنان تا نقطه مشخص و معینی از مناصب و مشاغل برسند و امکان پیشرفت فراتر از آن نداشته باشند یا همان ساختار اجتماعی که شامل پیش‌فرض‌ها و کلیشه‌ها و موانع نامرئی که در میزان مشارکت و پیشرفت سیاسی زنان مؤثرند. چهارم فرهنگ و نظام سیاسی به‌شدت مردسالار زنان را به حاشیه می‌راند. از این منظر سیاست و فعالیت‌های سیاسی همچنان به‌عنوان حوزه مردانه تلقی می‌شود و درنتیجه زن را کنار می‌گذارد. 
مردم تمایلی به حضور زنان در سیاست ندارند و سیاست را یک حوزه مردانه می‌دانند و رأی‌دهندگان ویژگی‌های مردانه را در نامزدها برای اداره برخی مناصب سیاسی ترجیح می‌دهند. درواقع بر اساس نهادینه شدن چنین نگرشی سیاست به‌طور سنتی یک حوزه مردانه است که بسیاری از زنان آن را ناخوشایند یا حتی خصمانه می‌دانند. جوامعی که در آن ارزش‌های سنتی یا مردسالارانه همچنان باقوت باقی می‌مانند، ممکن است از ورود زنان به سیاست اخم کنند. 
به‌استثنای بستگان نزدیک سیاستمداران مرد، زنان عموماً فاقد شبکه‌های سیاسی لازم برای موفقیت در انتخابات هستند. علاوه بر مواجهه با تمایلات فرهنگی نامطلوب، زنان اغلب بیشتر از مردان برای ورود به سیاست با موانع عملی ازجمله کمبود منابع مالی، سطوح پایین‌تر تحصیلات، دسترسی کمتر به اطلاعات، مسئولیت‌های بیشتر خانوادگی و محرومیت از حقوق مواجه می‌شوند که فرصت کمتری برای کسب تجربه سیاسی برای آن‌ها باقی می‌گذارد.

دیدگاه ها (0)
img