بعد از اینکه مطمئن میشوند امیدی به بازگشت پدرشان به زندگی نیست، بدون هیچ شک وبدون هیچ چشمداشتی برگه رضایت اهدای عضو را امضا می کنند تا با اهدای عضوش، روحی تازه در کالبد بیمارنیازمند پیوند عضو باشد.
سحر است و صدای ملکوتی اذان به گوش می رسد... کادر بیمارستان مجتمع پیامبر اعظم بندرعباس آماده می شوند پیکرمرد مسن را به اتاق جراحی منتقل کنند اتاقی سبز رنگی که قرار است در آن اتفاق مهمی رخ دهد، تیم پزشکی وارد اتاق عمل جراحی می شوند، فضای آنجا آرامتر از همیشه است... دقایقی می گذرد و کبد مرد61 ساله از بدنش جدا می شود... بلافاصله این کبد راهی مرکز پیوند شیراز می شود و در بدن جوان 21 ساله ای قرار می گیرد و فرصت زندگی دوباره پیدا می کند.
انتقال به بیمارستان
«موقع افطار بود،همگی خانه برادر همسرم دعوت بودیم ، پدر همسرم نمازش را خواند و کنار سفره افطاری نشست اما در همان لحظه حالش بد شد ، او را سریع به بیمارستان شهید محمدی منتقل کردیم و پس از 4 ساعت که حالش بهتر شد با تشخیص پزشک به منزل انتقال دادیم ...» .
حمید رئیسی زاده داماد قنبر جوهری خورگویی در مورد حادثهای كه برای او اتفاق افتاده بود میگوید و ادامه میدهد: « ساعت 14 روز بعد (دوم خردادماه جاری) قنبر باز حالش بد شد و به بیمارستان بردیم و چند ساعت بعد از بهبودی ازآنجا مرخص شد ولی دم دمای سحر بود که دوباره حالش بد شد «. این مرد 38 ساله میگوید که قنبر فشارخون و قند داشت ، پزشکان او را از روزه گرفتن منع کرده بودند و باید سر ساعت قرص مصرف مینمود اما امسال تصمیم گرفته بود روزه بگیرد .
و خبر تلخ
مرد 61 ساله باحال وخیم در بیمارستان شهید محمدی بندرعباس بستری میگردد، تا اینکه جمعهشب بیهوش میشود، پزشک معالج پس از آزمایشهای مختلف تشخیص میدهد که باید مورد عمل جراحی از ناحیه سر قرار گیرد. دم دمای صبح شنبه است ،خانواده دست به دعا میشوند ، عمل سخت به پایان میرسد و پزشک پس از خروج از اتاق جراحی به خانواده بیمار میگوید برایش دعا کنید ...و پس از مکث کوتاه ادامه میدهد» تمام تلاشمان را کردیم ولی بیمار شما دچار سکته مغزی شده است ...».
خانواده دچار شوک میشوند باور نمیکردند که چنین اتفاقی بر زندگیشان رخ دهد .
«صبح شنبه بود ،هوشیاری پدر همسرم 5 ، 6 بود ، پزشک معالج وی به من گفت دیگر کاری از دست آنها برنمیآید و وی دچار مرگ مغزی شده است اگر خانواده رضایت دهند تا دیر نشده کبد وی به بیمار نیازمند اهدا شود... نمیدانستم چکار کنم و چگونه این خبر را به همسرم و خانوادهاش بگویم ...» .
ا ین مرد جوان با سختی به پسر بزرگ خانواده همسرش، ماجرا را توضیح میدهد و وی کمکم مادر، برادر و دو خواهرش را در جریان اتفاق میگذارد...
فضای تلخ و سنگینی در منزل حاکم بود صدای شیون و فریاد... خانواده امید دارند که پدرشان حالش خوب شود ، یکشنبهشب است و شب احیاء... بر سلامتیاش دعا میکنند ...
وداع آخر
« دوشنبه 6 خردادماه ، خانواده همسرم بعدازاینکه مطمئن میشوند امیدی به بازگشت قنبر به زندگی نیست، رضایت دانند که اعضای بدن وی اهدا شود... واقعاً صحنه دردناکی بود آن بعدازظهری که همه از قنبر خداحافظی کردیم وداع آخر...».
هفتم خردادماه
سحر است و خانواده آماده سحری خوردن ، صدای زنگ تلفن حمید رئیسی زاده به صدا درمیآید که دقایقی دیگر عمل جراحی روی بدن قنبر جوهری خورگویی انجام میشود...
« ساعت 7 و نیم صبح روز سهشنبه هفتم خردادماه بود که باز از بیمارستان تماس گرفتن که عمل جراحی انجام و پیکر پدر همسرم به سردخانه انتقال دادهشده است، در بیمارستان فهمیدم که کبد پدر همسرم به جوان 21 سالهای در بیمارستان شیراز پیوند زدهشده است».
درخواست کارت اهدای عضو
«پسازاین اتفاق خودم ، دوستان و خانواده درخواست کارت اهدای عضو نمودیم تا اگر روزی به دلایلی عمر ما به دنیا نبود و امکان اهدای عضو داشتیم، این اتفاق بیفتد.
افرادی که با اهدای اعضای بدن عزیزانشان موافقت میکنند چشمداشت مالی ندارند و تنها درراه رضای خدا و برای آرامش روح از دست رفتگانشان این کار را انجام میدهند».
آرامگاه ...
قنبر جوهری خورگویی بازنشسته آموزشوپرورش ، دستبهکار خیر و خوشنام در محله و زادگاهش ...مردی که هرگز به زندگی بازنگشت اما توانست زندگیبخش باشد. این مرد بزرگ 5 روزی است در آرامستان قلعه قاضی آرامیده است...