کابوس تلخ چوبه دار که 6 سال با او عجین شده بود به پایان رسید و دیگر زندان برایش آخر دنیا نیست، 24 سالش است  و همانند بسیاری از هم سن و سال‌هایش شور جوانی در سر دارد با  هزاران آرزو .باورش نمی‌شود که مدتی نه چندان دور، همانند 6 سال قبل مثل بقیه افراد می تواند پا در کوچه و خیابان  بگذارد و آزادانه به هر جا بخواهد برود، شاید مدتی قبل  راه رفتن و قدم زدن در پشت دیوارهای بلند زندان  برایش مثل خواب و رؤیایی دست نیافتنی بود اما خدا فرصتی را برایش فراهم کرد تا دوباره بتواند زندگی تازه ای را شروع کند. یک هفته ای است هوای زندان برایش سنگین نیست و حکم مرگ برایش ندارد، یک هفته ای که خانواده مقتول ،برگه رضایتنامه را امضا کردند با گذشت آنها ، این جوان  که پس از 6سال حبس در آستانه اجرای حکم قصاص قرار گرفته بود، بخشیده شود.
 زنگ مرگ
زنگ تفریح است دانش آموزان در حیاط مدرسه مشغول بازی و دویدن و گفتگو ، ناگهان صدای داد و فریاد بیرون از مدرسه ،همه را به یک نقطه خیره کرد ،مرد جوان خون آلوده ای در کف آسفالت نقش بر زمین شدو نوجوانی متواری ...
ساعت 10و 20دقیقه صبح اوایل آذرماه سال 91،زنگ تفریح به صدا در آمد، دانش آموزان به درون حیاط آمدند و لحظاتی بعد مجید وفرهاد 18 ساله (همکلاسی)،سر مسئله جزیی با هم درگیر شدند  که با میانجیگری عده ای از دانش آموزان  دعوا فیصله یافت. فرهاد گریان ،دایی اش (محمود ) را  آورد  ودرگیری لفظی  در بیرون از مدرسه   ادامه یافت  تا آنکه  مجید با حالت خشم و عصبانیت  به طرف  خانه اش  رفت که  نزدیک مدرسه است، او سپس با چاقو به سمت دایی فرهاد رفت تا اورا  بترساند اما در یک لحظه متوجه شد  که دسته چاقو در قلب محمود 21 ساله  فرو رفته است ...
 فرار از مدرسه
 وحشت زده است، دست و پایش می لرزید، به سرعت از صحنه فرار کرد، به خانه رفت و با حالت گریان  ساکش را بست ،بدون درنگ به خانه دوستانش در آبادان گریخت ...
شبها و روزها کابوس مرگ می دید و پشیمان از عملکرد خود... نمی دانست چکار کند از مرگ می ترسید و همیشه  کلمه «کاش «ورد زبانش بود که آن روز جلوی خشمش را می گرفت چرا حق زندگی را از جوانی گرفته است و...
 دستگیری در آبادان
 پرونده قتل مرد جوان گشوده شد و ماموران پلیس هرمزگان  در پی یافتن قاتل.
ماه ها گذشت تا آنکه پلیس سرنخ های از متهم به قتل به دست آورد که وی در آبادان  پنهان شده است . تیمی از کارآگاهان برای دستگیری قاتل به مخفیگاه وی اعزام شدند .صبحگاه خردادماه 92 بود، مجید هنگامی که چشمانش را باز کرد ماموران پلیس را بالای سر خود دید.قاتل 18 ساله در بازجویی ها  به قتل اعتراف کرد.
 ثانیه های سخت
درب زندان مرکزی بندرعباس بر رویش باز شد و سلول خانه اش.مدتی بعد حکم قصاص  ابلاغ شد و از آن روز به بعد زندگی اش  تیره و تار.  هر ثانیه‌اش هزار سال گذشت  و هر لحظه‌اش یک قرن سکوت.
 رضایت اولیاء دم
تا آنکه مدتی قبل با همت و تلاش اعضاء شورای حل اختلاف زندان مرکزی شهرستان بندرعباس
، خانواده مقتول رضایت خود اعلام کردند. معاون قضائی رئیس کل دادگستری و رئیس شوراهای حل اختلاف استان هرمزگان  در این مورد گفت: دو دانش آموز بخاطر مسئله کوچکی باهم درگیر می شوند؛در حالی که تصور میشد این قضیه در همان مدرسه فیصله پیدا کرده است ؛ اما متاسفانه بر اثر بی تجربگی و ناپختگی و غرور نابجا ؛ یکی از طرفین درگیری که جوانی 18 ساله بوده ،دوباره با درگیر و اقدام به ایراد جرح عمدی با چاقو به وی می نماید که بر اثر شدت جراحات منجر به مرگ می گردد.مظفر حمزه ئی ادامه داد: پس از شکایت ولی دم و دستگیری متهم به قتل وتشکیل پرونده قضائی و رسیدگی در دادگا ه کیفری استان ؛ در نهایت با اقرار صریح قاتل؛ رای قصاص صادر شد.به گفته این مقام مسوول با صدور رای قصاص؛ شورای حل اختلاف بر اساس وظایف ذاتی خود وارد عمل شد و پرونده در شعبه 21 شورای حل اختلاف بندرعباس که در زندان مرکزی مستقر می باشد
؛ تشکیل و ضمن دعوت از اولیاء دم و برخی از معتمدین محلی و ریش سفیدان ؛ با لطف و عنایت خداوند قادر متعال ؛ موفق به جلب رضایت ولی دم و برقراری صلح و سازش شدند.حمزه ئی خاطر نشان ساخت : بدین ترتیب و با همت اعضای شورای حل اختلاف زندان مرکزی شهرستان بندرعباس ؛ جوانی پس از 6سال تحمل کیفر و عذاب ناشی از یک قتل ناخواسته؛ به آغوش گرم خانواده و زندگی دوباره بازگشت.
 زندان ،دیگر برایش ایستگاه آخر نیست
اینجا زندان ،دیگر برایش ایستگاه آخر نیست. می‌داند که عفو چیست و انتقام کدام است،چگونه جلوی خشمش بگیرد،  می داند بعد از آزادی باید ادامه تحصیل دهد وبا شغل خوب خدمتگذار مردم جامعه اش باشد ، می داند که زنده است و باید زندگی سالمی داشته باشد و   این یعنی خدا فرصتی دوباره برای زندگی به او  داده است...
( اسامی مستعار است )