هرکسی از ظن خود شد یار من


نویسنده: شیوا شاکری

وقتی توجهمان به او جلب شد که کشور همسایه به واسطه در آغوش داشتن مزارش و پذیرایی از او در سال های زندگیش ، سعی در ضبط او به نفع خودش داشت.


آن زمان بود که وافریادا سر دادیم و بابت این بی توجهی به گنجینه ارزشمند فرهنگمان از خودمان و مسئولان فرهنگی کشور گلایه کردیم ، عده ای از ما متعصبانه او را متعلق به خود دانستیم و همسایه مان نیز.


عده ای از ما پیکان انتقاد را به سمت خودمان گرفتیم که وقتی بی توجهیم طبیعی ست که دیگران او را از ما بربایند و عده ای هم با موضعی روشنفکرانه گفتند  :مولانا متعلق به کسی است که او را بیشتر بفهمد.


 هر کدام از این دیدگاه ها از زاویه خاص خود به ماجرا نگاه می کند ، همسایگان ما او را صرفا به خاطر عمرگذراندن در قونیه و دفن شدن در این شهر از آن خود می دانند ، بی توجه به این که او نه تنها حتی یک بیت به زبان آنان نسروده است بلکه واژه های ترکی هم در اشعار او بسامد قابل توجهی ندارد و این  نشان می دهد که او حتی در قونیه هم آنقدر همزبان و هموطن و هم خون داشته که نیاز چندانی به ارتباط با میزبانانش و درونی کردن فرهنگ آنان در خود نداشته است .

 هموطنانی که متعصبانه او را متعلق به ایران می دانستند هم این موضوع را در نظر نگرفتند که دریای عمیق مثنوی و غزلیات شورانگیز شمس چقدر از چشم ما پارسی زبانان دور مانده است .


اندیشمندانی که او را متعلق به کسی دانستند که حرفش را بهتر بفهمد هم فراموش کردند نمی توان بدون درک خاستگاه فرهنگی مولوی به فهم درستی از حرفش رسید .


در همه این نظرات نقص می بینم و معتقدم مولانا اگرچه گنجینه ایست متعلق به فرهنگ بشری اما این گنجینه را اندیشه ایرانی به بشر هدیه کرده است و ما به عنوان میراث داران این اندیشه اگرچه حق نداریم مولانا را منحصر به خود بدانیم اما لازم است ظرفمان را برای بهره مندی بیشتر از بارانی که فرهنگمان بر سر دنیا بارانده بزرگ و بزرگ تر کنیم و او را بیشتر و بیشتر
بخوانیم که فهمیدن او برای ما راحت تر از هر قوم دیگری است.
 یادروزش گرامی

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها