آنچه باید در مورد «خود» بدانید

در ناخودآگاه شما چه می‌گذرد؟


نویسنده: سمیره حنائی

کمتر کسی را می توان یافت که تاکنون کتابی با محتوای روانشناسی نخوانده باشد. روزانه تبلیغات بسیاری در سایت های مختلف می بینیم که از ما دعوت می کنند تا با استفاده از آزمون های خودشناسی از شخصیت خود بیشتر آگاه شویم، آزمون هایی که مدعی اند تنها با پرسیدن چند سوال، ظرف چند دقیقه شخصیت واقعی مان را نشان می دهند. بارها شده بعد از دیدن خواب های مبهم، آشفته در کتابهای تعبیر خواب، به دنبال تعبیر کابوسی که دیده ایم گشته ایم. اما آیا این منابع، اطلاعات درستی را در اختیار ما قرار می دهند؟ آیا ازین طریق می توان به شناخت واقعی خود نائل شد؟
همه داستان معروف کشتی تایتانیک را شنیده ایم، بزرگترین کشتی مسافربری زمان خودش که بر اثر برخورد با کوه یخی غرق شد و بسیاری از سرنشینانش جان خود را از دست دادند. اگر شما نیز مانند من بدنبال شناخت دقیق از خود هستید، اگر کنجکاوید بدانید در ناخودآگاهتان چه می گذرد، پیشنهاد می کنم تا همراهم بر کشتی که بازسازی اش کرده ام سوار شوید تا سفری بر دریای درونمان داشته باشیم. نگران نباشید غرق نخواهیم شد، چون تنها نیستیم، «نرگس شریف زاده»، روانپزشک و روان درمانگر تحلیلی نیز در این سفر ما را همراهی می کند که مسیر ها و کوه های یخی ذهن را بخوبی می شناسد و به سوالاتمان پاسخ می دهد.سوار بر کشتی، بر دریای پهناور ذهن حرکت می کنیم. بارها و بارها از واژه «ناخودآگاه» شنیده ایم و بی تفاوت و در حالی که اندیشیده ایم درک درستی از مفهمومش داریم از آن گذر کرده ایم، تعریف دقیق ناخودآگاه را جویا می شوم؛


 ناخودآگاه چیست؟


"ناخودآگاه" به عنوان شیوه ای که امروزه شاهدش هستیم، اولین بار توسط زیگموند فروید مطرح شد. در تعریفش میتوان گفت: "بخشی از روان که خارج از آگاهی است، پدیده های روانی و فرایندهای زندگی که در حال حاضر فرد بر روی آن ها آگاهی ندارد". در شرایط معمول دسترسی به آن وجود ندارد. ناخودآگاه مخزنی برای احساسات، افکار، تمایلات، آرزوها، رویاها و خاطرات فرد است که خارج از آگاهی اوست. محتویات ناخودآگاه ممکن است شامل احساسات دردناک، اضطراب ها، تعارضات یا موضوعات دیگری هم باشد که گاهی می تواند برای فرد ناخوشایند و یا حتی غیر قابل قبول باشد.»


چرا ذهن به کوه یخ تشبیه می شود؟


« فروید ذهن را به یک کوه یخ تشبیه می کند، بخشی که کوچکتر است در قسمت بالای کوه یخ  قرار دارد و قابل دیدن و در دسترس ماست «خودآگاه» است. آن قسمتی که در زیر آب قرار دارد که بخش عظیمی است، بخش «ناخودآگاه» است. بنابراین ناخودآگاه را نه میتوان دید و نه به آن دسترسی داشت. بخشی دیگر هم وجود دارد که نیمه خودآگاه است. و جایی نزدیک خودآگاهی است . مواردی که در نیمه خودآگاه و ناخودآگاه هستند چون هنوز به خودآگاه نیامده اند به آنها دسترسی نداریم.»
کشتی مان به یکی از صخره ها برخورد می کند، صدای مهیبی در تنگه ی یخی می پیچد. از دسترسی به ناخودآگاه می پرسم؛


چگونه می توان به ناخودآگاه خود دسترسی
پیدا کرد؟

« بطورکلی برای دسترسی به ناخودآگاه، چند راه حل وجود دارد. گاهی اوقات فرد می خواهد موضوعی را فراموش کند اما نمی تواند. اثرات این اتفاق در زندگی فرد باقی می ماند. گاهی اتفاقی مربوط به سالها قبل را در یک خواب می بیند. یکی از این روش ها تعبیر خواب هایی است که می بینیم. بخش دیگر شناخت ناخودآگاه، لغزش های کلامی است که ممکن است در گفتار روزمره داشته باشیم. مثلا می گوئیم از فلان استاد خوشم نمی آید اما آن را اصلاح می کنیم. این اشتباه واقعیتی در ناخودآگاه است که آن را در کلاممان منعکس می کنیم که بلافاصله اصلاحش می کنیم. این لغزش کلامی و اصلاح بصورت ناخودآگاه صورت می گیرد. پس روان درمانگر از طریق گفتار فرد، رویاها و لغزش های کلامی به ناخودآگاه اش نزدیک می شود. شناخت فردی از ناخوداگاه ممکن نیست.»


چگونه متوجه شویم موضوعی در ناخودآگاه ما وجود دارد که سرکوبش کرده ایم؟


« زمانی که فرد میل شدیدی به موضوعی دارد وبدلیلی این میل را سرکوب می کند آن را به ناخودآگاه می فرستد. ناخودآگاه ممکن است مخزن موارد سخت و بد روان ما باشد؛ اما اگر نسبت به آن آگاهی داشته باشیم مشکل کمتری به وجود خواهد آمد. بگذارید با ذکر یک مثال موضوع را شفاف تر کنم. ممکن است صفت بی مسئولیتی را به شدت نهی کنید. شخصی در این میان بصورت اتفاقی متذکر می شود که این ویژگی در وجودتان برجسته است. چطور ممکن است؟ در پاسخ باید گفت که شاید درواقع بی مسئولیتی ویژگی بوده است که کاملا از آن بدتان می آمده و برای سرکوب آن تلاش زیادی کرده اید. بعد بجای اندیشیدن به اینکه شاید این ویژگی را داشته باشید در یک پروسه فرافکنی* می گوئید من که بی مسئولیت نیستم از افراد بی مسولیت متنفرم. درواقع شما محتوای ذهنتان را که برایتان تحمل ناپذیر بوده به دنیای بیرون فرافکنی می کنید.»


 آیا خودکاوی راهی برای رسیدن به ناخوداگاه است؟


«خودکاوی از نظر خیلی از نظریه پردازان و روان کاوان ممکن نیست. اما برخی مانند "کارن هورنای" معتقدند اگر فرد بتواند به واکنش های غریزی و رفتارش آگاهی کامل پیدا کند و با دقت بتواند آنها را بشناسد، خودمشاهده گری را در خود تقویت کند و از بیرون خود راببیند و رفتارهایش را تحلیل کند می تواند به خودکاوی برسد. در این پروسه شخص باید کاملا  با خود صادق باشد. در واقع باید شهامت کافی را داشته باشد که لایه لایه وجودش را بررسی کند وعلت رفتارهایش را ریشه ای کشف کند. اما عملا تجربه کار در روانکاوی ثابت کرده است خودکاوی و شناخت ناخودآگاه به صورت فردی ممکن نیست و حتما باید درمانگری وجود داشته باشد.»
هوا تاریک می شود، سایه اشیا برروی کشتی و صخره ها نقش می بندد؛ از مفهوم سایه میپرسم؛
 "سایه"، همانطور که "دبی فورد" در کتاب معروفش از آن یاد می کند، کدام قسمت ذهن را تشکیل می دهد؟
«سایه در ناخودآگاه قرار می گیرد. داستان سایه را "یونگ" مطرح می کند. ما یک شخصیتی که دیده می شود و یک سایه داریم. سایه ی ما بخش هایی را شامل می شود که برای دیگران و خودمان غیر قابل پذیرش است. برای اینکه از شر سایه خلاص شویم آن را به بخش تاریکی از ذهنمان برده ایم. تعریف ساده سایه این است: "سایه، آن کسی است که نمی خواهیم باشیم." سایه بخش سرکوب شده ی وجود ماست. اگر وجود سایه را انکار کنیم موجب ایجاد ناهنجاری ها و بیماری های روانی می شود.»


چگونه به شناخت درستی از سایه مان برسیم؟


«این کار در پروسه ی روان درمانی یونگی بصورت دقیق مشخص می شود. اما اگر فرد بخواهد به سایه ی خودش دسترسی نسبی پیدا کند می تواند یکسری از سوالات را از خود بپرسد. مثلا از کدام ویژگی های خودم بدم می آید؟ چه ویژگی هایی دارم که دوست ندارم دیگران در مورد من بفهمند؟ چه موضوعی را اگر در مورد خودم بفهمم خیلی ترسناک است؟ چه چیزهایی در مورد خودمان وجودش را انکار می کنیم؟ کدام ویژگی هایمان را دوست نداریم و از چه چیزی بیشتر از هر چیزی می ترسیم؟»
به پایان سفر نزدیک می شویم؛


در نهایت شناخت سایه چگونه به ما
 کمک می کند؟


«باید بپذیریم که بخش هایی در وجود ما خوب نیستند، ویژگی های منفی نیز داریم. بپذیریم که می توانیم با تقویت مهارت های خودمان بخشی از این ویژگی های منفی را را تغییر دهیم. در واقع حقیقتِ وجودی خودمان را بگونه ای که هست بپذیریم و دوستش داشته باشیم. پذیرش و درک سایه نباید مانعی برای زندگی کردن و یافتن آرزوهایمان در این دنیا شود. این پذیرش به معنای این نیست که هیچ چیز درست نمی شود یا زندگی همین است بلکه به معنای پذیرش محدودیت های خود به عنوان یک انسان و تلاش برای گشودن راهی برای درک بهتراز حضور انسان درهستی است.»

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها