قبل از شیوع ویروس کرونا در گوشه و کنار شهر شاهد کودکانی بودیم که کنار پیادهرو نشسته بودند و در حالیکه یک ترازو و یک کتاب مقابلشان روی زمین قرار داشت، مشغول نوشتن تکالیف مدرسه بودند. حالا در بحبوحه شیوع این ویروس، دیگر خبری از درس و کتاب نیست.کودکان کاری که صبحها به مدرسه میرفتند و عصرها برای کاسبی به خیابان فرستاده میشدند، با بسته شدن مدارس به علت شیوع ویروس کرونا محکوم به کار بیشتری هستند. ساعت کاری این کودکان برخلاف مشاغل دیگر نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه صبحها هم به شیفت کاری آنها افزوده شدهاست. در این مطلب سعی کردم ضمن پرهیز از دلسوزی و کلیشههای رایج، خلاصهای از وضعیت آموزشی و بهداشتی تعدادی از این کودکان را در زمان همهگیری ویروس کرونا شرح دهم.
غایبان کلاس «شاد»
از چند ماه پیش که مدارس تعطیل شدند، بحث آموزش از راه دور ابتدا بهصورت تلویزیونی و سپس در قالب اپلیکیشن شاد، مطرح شد. نقصهای فنی، مشکلات بیشمار استفاده از این اپلیکیشن و عدم طراحی مناسب برای دانشآموزان با نیازهای خاص از یکسو و عدمدسترسی بسیاری از دانشآموزان به اینترنت و موبایل هوشمند از سوی دیگر، کارآمدی این نوع از آموزش را زیر سوال میبرد. حال آنکه کودکان کار هم از این قاعده مستثنی نیستند؛ اکثر این کودکان به تلویزیون یا موبایل هوشمند دسترسی ندارند یا برای خرید بستههای اینترنتی با قیمتهای نه چندان مناسب با مشکلات جدی مواجهند. محمد یکی از این کودکان است که جوراب میفروشد و به گفته خودش 10 سال دارد اما جثه کوچکاش بهنظر کمسن و سالتر میآید. از او در مورد وضعیت درسخواندن و ارتباط با معلم از طریق موبایل میپرسم؛ هیچ اطلاعی از اپلیکیشن شاد و آموزش مجازی ندارد و میگوید: «از طرف مدرسه که چیزی به ما نگفتن. تازه اینجوری بهتره. اصلا کی حوصله درسخوندن داره؟» باز میپرسم مطمئنی که هیچ آموزشی با موبایل به شما دادهنمیشود و او تایید میکند. از او اسم مدرسهاش را میپرسم و بعد خداحافظی میکنم. فاطمه یکی دیگر از این کودکان است. ابزار کار فاطمه ترازو است. فاطمه میگوید از موبایل مادرش برای نصب اپلیکیشن استفاده کردهاست اما برای تامین هزینه اینترنت با مشکل مواجه است.او میگوید«بستگی داره چقدر کار کنم خاله. پولشو میبرم شارژ میخرم و بعد میرم تو برنامه شاد. یه بارم پول نداشتم نمیدونم معلم چه تکلیفی گفته بود. من چند روز بعد رفتم و دیدم». غلامحسین رازمند، روابط عمومی سازمان بهزیستی هرمزگان میگوید:«بحث آموزش این کودکان به بهزیستی ربطی ندارد و برعهده آموزش و پرورش است. کودکان کار مهاجر هم تحت پوشش سازمان ما نیستند و بهزیستی مسئولیتی در قبال آموزش آنها ندارد».
کودک کار؛ محصول فقر
در شرایطی که سازمانهای دولتی از این کودکان، حمایت خاصی نمیکنند، NGO یا سمنها تلاش میکنند با جمعآوری کمکهای مردمی، وظایف این سازمانها را به دوش بکشند و تسهیلاتی هرچند اندک را برای این کودکان فراهم کنند.
«موسسه کودکان کار آنامهر» یکی از این موسسههای مردمنهاد در بندرعباس است که سعی دارد با برگزاری کلاسهای آموزشی و ارائه خدمات مختلف به این کودکان کمک کند.
«محمدرضا مرادی»، هیئت مدیره موسسه آنامهرمیگوید: «در حال حاضر 18 خانواده از کودکان کار، فارغ از ملیت تحت پوشش ما هستند. قبل از شیوع ویروس کرونا ما بهطور مستمر کلاسهای آموزشی برای این کودکان و علیالخصوص کودکان جامانده از تحصیل برگزار میکردیم و پیگیر ثبتنام کودکانی بودیم که اغلب مهاجر و بدون شناسنامه هستند. اکنون به علت شیوع ویروس کرونا، موسسه تعطیل است و ما به بچهها توصیه کردیم که از خانه خارج نشوند تا بستههای غذایی و بهداشتی را خودمان به دستشان برسانیم». آمار دقیقی از تعداد کودکان کار وجود ندارد اما براساس گزارش مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت کار در سال 96 حدود 500 هزار کودک کار در کشور شناسایی شدهاند که از این تعداد تنها 5 هزار نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار گرفتهاند.
همچنین به گفته مدیر کل امور اجتماعی استان هرمزگان، آمار این کودکان در بندرعباس 700 نفر در سال 97 بودهاست که از این تعداد تنها 147 کودک تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند.
این در حالیاست که بخش وسیعی از کودکان کار در کارگاهها، مغازهها، رستورانها، کورهها، مزارع و حتی خانهها مشغول به کار و از نظرها پنهان هستند و طبیعتا جزو آمارها هم به شمار نمیآیند. در این سالها یکی از راهکارهای سازمان بهزیستی برای کمک به این کودکان، جمعآوری آنها بودهاست. البته تجربه نشان دادهاست که حذف وجمعآوری کودکان کار در قالب برنامهای موسوم به ساماندهی کودکان کار، طرحی محکوم به شکست است. چرا که پس از گذشت مدت زیادی از اجرای این طرح همچنان شاهد حضور این کودکان با شرایط نامناسب در خیابانها هستیم. بازداشتن این کودکان از کار از آن جهت نادرست است که اکثر خانوادههای این کودکان وضعیت اقتصادی نامناسبی دارند و از این رو تصمیم به گماشتن کودکان خود به کار میگیرند. به تعبیری پدیده کوکان کار محصول فقر خانوادهها است. بنابراین حل این پدیده اجتماعی، تغییرات بنیادین ساختارهای جامعه را میطلبد. این کودکان نیاز به حمایت دارند و فهم این مسئله چندان دور از ذهن نیست.
آنها نیازمند حمایت قانونی و تمهیداتی هستند که بتوانند از حق تحصیل و بهداشت برخوردار شوند. برخورداری این کودکان از بهداشت و درمان رایگان در شرایط این همهگیری بیش از پیش اهمیت دارد. هیچکدام از کودکانی که با آنها صحبت کردم، بسته بهداشتیای از هیچ ارگانی دریافت نکردهبودند؛ هیچکدام از ماسک یا دستکش استفاده نمیکرند و حتی آموزشی در خصوص رعایت فاصله و بهداشت فردی ندیده بودند.
کودک مهاجر؛ گروگان بیعدالتی
در بحران کنونی کودکان کار مهاجر و کودکان فاقد شناسنامه چه از جهت آموزش و چه از حیث بهداشت آسیبپذیرترین افراد از مجموعه کودکان کار هستند. کودکانی که از تحصیل بازماندهاند و مدارس آنها را پذیرش نمیکنند یا بهصورت مستمع آزاد در کلاسها پذیرفته میشوند.
این کودکان معمولا مهاجرزاده هستند؛ یعنی در ایران به دنیا آمدهاند و فارسی صحبت میکنند اما طبق قوانینی که نیازمند بازنگری است امکان دریافت شناسنامه ندارند. از این تعداد عدهای کارت اقامت دارند و عدهای حتی کارت اقامت هم ندارند. درواقع یعنی این کودکان و خانوادههایشان از حداقل حقوق قانونی هم برخوردار نیستند. در گفتوگو با تعدادی از این کودکان متوجه شدم که بعضی از آنها نمیتوانند وارد اپلیکیشن شاد شوند چون این اپلیکیشن برای ورود نیازمند کد ملی است. زینب یکی از این مهاجران افغانستانی است. او در ایران به دنیا آمدهاست و بادکنک میفروشد. میگوید که نتوانسته است وارد برنامه شاد شود و بنابراین از طریق اپلیکیشن واتساپ در جریان درسها و تکالیف قرار میگیرد.
کودک کار، مفهوم رقتباری است که همواره سوژه دوربین عکاسان یا نگارش گزارشهای متعدد روزنامهنگاران بودهاست. گاهی این پرداختها برای برانگیختن حس دلسوزی عوام است یا دستمایه سلفیگرفتنها و صدقهدادنهای مردم میشود. شهروندان میکوشند تا با خرید یک شاخه گل، فال حافظ یا وزن کردن خود با ترازوی این کودکان به ظاهر کار خیر و مفیدی انجام دهند.
به واقع آنها با این کار حس نیکوکاری خود را اغنا میکنند و از این طریق میکوشند سرپوشی بر عذاب وجدان خود بگذارند و انفعال خود در قبال این کودکان را توجیه کنند. حقیقت این است که هدیه دادن و کمکهای اینچنینی مختص تعداد معدودی از این کودکان است و هیچ سودی در پی نخواهد داشت. این معضل اجتماعی نیازمند تغییر سازوکارهای اساسی و ریشهای است و چه بسا ما با دلسوزیهای بیمورد و رفع تکلیفهای این چنینی، این تغییرات را به تعویق بیندازیم.