درد ما کم نیست!!!



استرس و اضطراب، هدیه همیشگی شغل خبرنگاری است. همین استرس است که خبرنگار را زود پیر می‌کند. دو روز دیگه هفده مرداد در تقویم، مال ماست.روز خبرنگار است، روز زدنِ حرف‌هایی که در سینه مانده. می‌شود در این روز چیزهای نگفته و بغض‌های فروخورده را گفت و خلاص شد؛ اما از كجا بنویسیم كه خدا و بنده‌اش را خوش بیاید؟ بنویسیم كه از بزرگ تا کوچک،‌ از دولتی تا خصوصی هفدهم مرداد كه می‌رسد ما را طلایه‌داران جبهه آگاهی و چشم بینا و زبان گویای مردم می‌خوانند و ستایشمان می‌كنند كه قلم مقابل اندیشه‌مان زانو می‌زند و واژه‌ها در خدمت حق‌گویی‌مان درمی‌آیند ولی همین‌که هفدهم مرداد گذشت هر وقت قلم بچرخانیم به پشت‌گرمی همین طلایه‌داری و بشویم زبانی حق‌گو و چشمی بینا به خیلی‌ها برمی‌خورد، حتی به همان تبریك گوهایی كه متن‌های آماده روز خبرنگار را تنها باز ارسال می‌كنند بدون باور قلبی به سنگینی كلمات؟ کسانی که نمی‌دانند خبرنگاری در این اوضاع‌واحوال چقدر سخت است.

 

 آخر چه بنویسیم؟ بنویسیم که ابن ویروس کرونا چه آشی برای ما خبرنگاران پخت. اینکه بسیاری به دلیل تعطیلی روزنامه‌ها شغل خود را از دست دادند، خانه‌نشین و شرمنده زن و بچه شدند. این‌که هنوز خیلی‌ها بیمه درست‌ودرمان ندارند؟ از روزهای عمر كه پای این شغل رفته و بیمه‌ای برایش نرفته است؟ درد مشترك ما خبرنگارها كم نیست. ذهن خبرنگار درگیر خیلی چیزهاست، درگیر بیكار شدن، ترس بسته شدن رسانه‌اش، وحشت قطع و وصل شدن سوابق بیمه‌ای‌اش و هراسان از پیر شدن و بازنشسته نشدن و حسرت سخت و زیان‌آور محاسبه شدن شغلش، بدون دردسر و خون‌دل خوردن. روی كاغذ، خبرنگاری شغل سخت و زیان‌آور است، یعنی كه زود پیرمان می‌كند و بعد 20 سال خوب است بنشینیم به استراحت و تمدد اعصاب. درباره‌اش قانون داریم، قانونی که اجرای آن برای ما به‌مثابه نان شب واجب است.

 ولی موعد بازنشستگی كه می‌رسد باید كفش آهنی بپوشی و ثابت كنی خبرنگار بوده‌ای. این چه تناقضی است آخر؟ این وضع كی قرار است سامان بگیرد؟ امسال، سال بعد یا آن‌وقت كه دیگر به ما وصال نخواهد داد؟ اگر نمی‌دانید، بدانید كه بعضی‌ها هستند، اتفاقاً در همان سازمان‌ها و وزارتخانه‌هایی كه باید مدافع خبرنگار باشند كه تلاش می‌كنند به پشت میز نشستن متهممان كنند و بگویند از صبح تا شب پشت میز و رو به مانیتور نشستن هم آخر مگر شد سختی كار؟ می‌گویند او كه سنگین‌تر از قلم و گوشی تلفن بلند نمی‌كند و كارش شده است كپی كردن و بازنشر دادن یا خوش‌خوشان رفتن به كنسرت و جشنواره و گالری، او را چه به سخت و زیان‌آور بودن شغل؟ آخر این‌ها چه می‌دانند كه خبرنگارها شب‌ها خواب تیتر می‌بینند و سپیده‌دم‌ها در ذهنشان لید می‌نویسند برای گزارش فردا و سؤال‌های یك مصاحبه چالشی را كنار صبحانه‌شان می‌چینند و با ناهارشان خبر می‌نویسند و وقت عصرانه، گزارش را می‌گذارند روی میز دبیر و سردبیر. یافتن سوژه، دغدغه كدام این‌هاست كه می‌گویند خبرنگاری سخت نیست؟ كدام‌شان قلم‌به‌دست گرفته‌اند و وضعیتی را توصیف كرده‌اند و گوشه‌ای از دنیا را از خواب بیدار کرده‌اند كه انگ پشت‌میزنشینی می‌زنند؟ آیا شده است روزها پی یك آدم گشته باشند برای مصاحبه؟ شده است هزار بار خورده باشند به دربسته یك اداره یا سازمان برای پیگیری یك موضوع و فقط شنیدن یك جمله از دهان یك مسئول؟ آیا شده است رفته باشند پی خطر در پاتوق معتادان و بین سارقان و مال‌خرها و افتاده باشند دنبال دانه‌درشت‌های قاچاق و فساد؟ این‌ها حتماً چنین نکرده‌اند كه نمی‌دانند استرس یعنی چه و خبر ندارند همین استرس موهای شقیقه‌مان را سفید می‌كند و مشت مشت قرص می‌دهد دستمان.

 
خبرنگاران هرروز باید خبرها را زنده كنند؛ مهم نیست حالشان چطور است، آن روز را خوب شروع كرده‌اند یا بد، عزیزی را ازدست‌داده‌اند یا اتفاق خوبی برایشان رخ‌داده است. تنها چیزی كه باید انجام بدهند و برایشان مهم باشد، تولید خبر است.مردم از آنها توقع دارند دقیق‌ترین، درست‌ترین و به‌موقع‌ترین خبرها را تولید كنند. به همین دلیل خبر هرگز متوقف نمی‌شود، می‌آید و می‌رود و حتی گاهی خبرها جامعه‌ای را متحول می‌كند یا بر عكس به تنش منجر می‌شود. به‌هرحال خبرنگار در هر وضعیتی باید خبرش را تهیه كند. شاید حرفه خبرنگاری به‌ظاهر نماد زیبایی از دید مردم داشته باشد، اما این قضاوت‌ها بیرون از گود است، چون تا زمانی كه داخل گود نرفته باشید، نمی‌توانید اضطراب‌ یك خبرنگار رازمانی كه نگاهش به عقربه‌های ساعت است و باید به‌موقع اطلاع‌رسانی كند، درك كنید. ولی چه باك؟ خبرنگاری همه‌اش عشق است؛ اعتیاد می‌آورد این نوشتن، لذتی كه در نگاشتن هست در كمتر چیزی هست، عیشی كه در تیتر زدن هست در خیلی چیزها نیست، مصاحبه كردن میدان لذت است و چالشی سؤال كردن لذتی بالای همه لذت‌ها و گزارش‌نویسی خود زندگی است، اگر عاشق خبرنگاری باشی و اشتباهی به این حرفه نیامده باشی. خبرنگاری حرفه و شغلی که درآمد آن تنها برای نمردن کفایت می‌کند و بس؛ اما در این روزگار بد اقتصادی آن‌هم دیگر جوابگو نیست.  مردم و مسئولان بدانید اگر نمی‌دانید که زندگی خبرنگاران در این روزهای کرونایی سخت‌تر از گذشته می‌گذرد. سخت با هزاران درد. باور کنید، درد ما کم نیست!!!

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها