برای والدینی که نگران فعالیتهای ذهنی و هوش هیجانی فرزندشان هستند، همیشه این سوال تکرار میشود که آیا میتوانیم به کودکمان بیاموزیم که چطور فکر کند؟ با اینکه کودکان، در بازههای مختلف رشدشان تواناییهای ذهنی و فکری خاص همان دوره را کسب میکنند؛ اما این امکان وجود دارد که با بازیها، تمرینها و روشهایی این توانایی را گسترش داد. یکی از این روشها به نوع سوالهایی که از کودک میپرسید بازمیگردد. سوالهایی با پاسخ باز به کودک کمک میکند در ارتباط با موضوع مطرح شده بیشتر و گستردهتر فکر کند. برای مثال آیا امروز مدرسه خوب بود یا پارک خوش گذشت مناسب نیست. در این موارد باید بپرسید مدرسه چطور بود یا اینکه توی پارک چه کارهایی انجام دادی یا احساس تو نسبت به تفریح امروز چه بود. این نکته را به یاد بسپارید که صحبت کردن و بالا بردن دایرهی لغات، فکر کردن را برای کودکان سهلتر خواهد کرد.
راه بعدی که به مهارت تفکری کودک کمک میکند این است که در هنگام شنیدن یا خواندن قصه از او در مورد زوایای عینی داستان سوال کنید. برای مثال اگر در حال خواندن داستانی دربارهی جنگل و حیوانات هستید، از کودکتان بپرسید جنگل را چطور میبیند، نظرش را دربارهی هوای جنگل بپرسید، دربارهی احساس حیوانات و هر عنصر دیگری در داستان که میتوان به آن پرداخت و دربارهی آن خیالبافی کرد. این فرایند به کودک میآموزد فراتر از آنچه میشنود، میبیند و میآموزد فکر کند. این تخیل حسی و کمک گرفتن از هیجانات در کنار اطلاعات، کمک میکند کودک اطلاعات را در حافظهی بلند مدت خود ذخیره کند. در گام بعدی میتوانید کودک را به نوشتن تشویق کنید. نوشتن دربارهی اتفاقات روزمره، توصیف احساسشان و افکاری که در طی روز داشتهاند؛ به آنها کمک میکند تا بتوانند افکار، احساسات و فعالیتشان را از منظر دیگری بینند. همچنین به آنها میآموزد اطلاعاتی که در طی روز به دست آورده اند را دستهبندی کنند. در نهایت، عملی که کودکان را به سمت تفکری سازندهتر و آیندهای شفافتر سوق میدهد، هدف گذاری است.
به کودکان با ارائهی داستانها، بازیها و برنامه کودک ها بیاموزید که داشتن هدف چقدر میتواند لذتبخش و مفید باشد. سپس به آنها کمک کنید برای هفتهی آینده یک هدف مشخص کنند و راههای رسیدن به آن را یادداشت کنند. به خاطر داشته باشید، کودکان مسئول برآورده کردن نیازهای شما یا آرزوهای برباد رفتهی شما نیستند و باید اجازه بدهید در تعیین هدفها آزادی عمل داشته باشند.