خاطرات طنزآمیز



روزی مدیرکل مرا احضار کرد و گفت:«مدیریت شما داره رو به ضعف می‌ره!»
گفتم:«چطور مگه؟»
گفت:« الان می‌دونی کارمندات کجا هستن؟»
گفتم:«دقیقا».
گفت:«فلانی کجاست؟»
گفتم:«توی خونه ش داره تریاک می‌کشه!»
گفت:«به به به به پس خودتم می دونی!!؟»
گفتم:« ندونم، بد! بدونم که بد! پس چه کار کنم؟!این بنده خدا تریاکیه، از صبح تا ساعت یازده عین ساعت کار می کنه، حسابشم همیشه به روزه و هیچ ایرادی هم نداره. حوالی ساعت یازده که می شه میره تو عالم هپروت، همه ش چرت می زنه و هیچ بازده کاری نداره. میره تریاکشو می‌کشه سر ساعت دوازده و نیم میاد تا آخر وقت اداری جمع بندی هاش تموم می شه و هیچ کاری هم به روز بعد نمی ندازه. و حسابش از اونایی که ورزشکارن هم جلوتره، اگه مشکل تریاکی بودنشه که اون با شماست که بفرستینش ترک اعتیاد، یا اخراج یا هر اقدام دیگه نه با من، ناراحتی، یه کارمند سالم بدین...»
نگاهی کرد و گفت:« اگه این جوریه که حق با شماست...»
  
احمد فیاضی - بندرعباس
برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها