حتما داستان لیلی و مجنون را به خاطر میآورید. پادشاه که داستان عشق مجنون به لیلی را شنیده بود، روزی لیلی را اظها کرد، و برخلاف تصوراتش لیلی اصلا زیبا نبود. بنابراین پادشاه مجنون را نکوهش کرد، که زنان زیبای بسیاری در شهر هستند و تو این چنین عاشق کسی شدهای که چندان زیبایی ظاهری ندارد.
مجنون در پاسخ گفت: « اگر در دیدهی مجنون نشینی/ به غیر از خوبی لیلی نبینی». بسیاری از ما این کور بودن عشق را، از ویژگیهای عرفانی ان میدانیم، در حالی که بیشتر یک سوگیری و خطای شناختی است. در روانشناسی مبحثی به نام «توهم مثبت» وجود دارد، که بر خلاف نامش چندان هم مثبت و کارآمد نیست.
تیلور براون، در طی تحقیقاتی که در سال 1988 انجام داد، متوجه شد که در بسیاری از موقعیتها و شرایط زندگی، انسان دچار نوعی خوشبینی غیر واقعی میشود، و به تبع آن شرایطی که در آن قرار دارد را بیش از آنچه واقعا هست، خوب و مثبت تلقی میکند. بخش زیادی از این توهمات مثبت به خود فرد مربوط میشود، و باعث میشود او جایگاه خود را نسبت به دیگران بالاتر ارزیابی میکند. اما بخش دیگری از این توهمات مثبت به اطرافیانی بازمیگردد که فرد به آنها دلبستگی دارد، و این همان خطای شناختی «عشقِ کور» است، که در زیر مجموعهی توهمات مثبت جای میگیرد.
برای مثال طبق تحقیقات، حدود 80 درصد افراد، ویژگیهای مثبت همسرشان را از میانگین جامعه بالاتر ارزیابی میکنند، و به نظرشان همسر آنها ویژگیهای مثبت بیشتری از سایرین دارد. البته این حقیقات در مورد زوجینی انجام شده که اوایل ارتباطشان است.
عشق کور، میتواند باعث نتایج مثبتی مانند، تداوم زندگی اجتماعی، داشتن احساس بهتر نسبت به روابط و تعدیل احساس تنهایی شود. اما در کنار تمام این ویژگیهای مثبت میتواند نتایج زیانبار و مخربی هم در پی داشته باشد. یکی از این اثرات مخرب پی ریزی سندرم استکهلم است. سندرمی که در آن فرد به کسی که موجب آزارش میشود، وابسته خواهد شد و از او دفاع میکند.
قابل پیشبینی است که وقتی دچار عشق کور میشویم، واقعیتهای موجود در مورد ارتباط و طرف مقابل را نمیبینیم و سعی میکنیم همهچیز را بهتر از آنچه هست تصور کنیم، از تصمیمات و اعمال طرف مقابلمان، حتی اگر به ضرر ما باشد دفاع میکنیم و اینگونه بذر سندرم استکهلم کاشته میشود. به طور کلی عشق کور است و چشماش به روی واقعیت بسته شده، پس اگر مدت کوتاهی است که عشق را تجربه میکنید، بهتر است از هر تصمیم جدی دور کنید.