* آن قدر نسبت به یکدیگر کینه و عداوت داشتند که بعد از خاتمه جنگ، اسرای جنگی را به سوی یکدیگر شلیک کردند!
* آنقدر وضعش رو به راه بود که وقتی گفتند، صلح برقرار شده است پرسید: مگر جنگی در کار بوده است.
* آنقدر پارتی اش کلفت بود که انتظار داشت وقتی به جبهه جنگ میرود، یک سنگر مبله با تمام وسایل لوازم خانگی در اختیارش بگذارند.
* فرمانده لشکر، آنقدر مدال به سینه خود آویخته بود که به نظر میرسید، اصلا لباس نپوشیده است.
* در حالی که جنگ ادامه داشت، کبوتران صلح در مرز دو کشور متخاصم در حال تخم گذاشتن بودند.
* تعداد معلولین جنگی آنقدر افزایش یافته بود که حتی پزشکان، با دست های مصنوعی به عمل جراحی می پرداختند.
ادامه دارد...
رحیم صارمی