سوگ مادر


نویسنده: محیا تکنده

در گستره‌ی هستی، انسان لحظات خوشی و ناخوشی بسیاری را تجربه می‌کند. اما یکی از حزن‌انگیزترین موقعیت‌ها به زمانی بازمی‌گردد، که فرد دچار داغ یا سوگ می‌شود، مساله‌ی تلخی که هیچ‌کس از زهر تیغ آن در امان نمی‌ماند. چه بپذیریم و چه کمر به انکار ببندیم، بلاخره این فقدان به سراغ ما خواهد آمد. جدا از رنجی که انسان از سوگ و داغدیدگی می‌کشد، آسیب این مساله زمانی شدت پیدا می‌کند، که دچار غم از دست دادن یکی از عزیزان نزدیک شویم. زندگی و معنای زندگی ما انسان‌ها، از ابتدا با کلمه‌ی «مادر» عجین شده و ما آرامش و امنیت روانی خود را در گرو سایه‌ی مادر که از او هستی گرفته‌ایم، به دست می‌آوریم. اما چه اتفاقی می‌افتد، زمانی که ناچار می‌شویم با این معنای زندگی خداحافظی کنیم؟ در سوگ مادر، ما انسان‌ها چه بر سرمان می‌آید؟ یکی از کتاب‌هایی که بدون فلسفه‌پردازی و با زبانی ساده و صمیمی به غم از دست دادن مادر می‌پردازد، کتاب «سوگ مادر» اثر شاهرخ مسکوب است. این نویسنده بدون تلاش برای اضافه‌گویی و ثقیل نویسی، از رنج و محنت فقدان مادر می‌نویسد. در واقع این کتاب روزمره‌هایی از روزگار سخت نویسنده است، که فضا را همانطور که هست به ما نشان می‌دهد، تا بتوانیم واکنش دیگران در مواجه با چنین سختی‌هایی را لمس کرده و مرهمی بر زخم‌های خود بگذاریم. در جایی از کتاب شاهرخ مسکوب درباره‌ی مادرش و غم نبودن او اینگونه می‌نویسد:« مادرم بیش از هرکسی در من اثر کرده بود. در ساخت اخلاق و روحیه‌ام. او بدون اینکه خودش بداند یا اصلا به این فکرها بیفتد، شالوده‌ی هویت من بود...من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون او در اندیشه‌ی من زندگی می‌کند. من باید بمانم تا او بتواند زندگی کند. تا روزی که نوبت من فرا رسد، به نیروی تمام و با جان سختی می‌مانم. امانت او به من سپرده شده است. دیگر بر زمین نیستم. خود زمینم و به یاری این دانه‌ای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم که بارور باشم». هنگامی که با مرگ عزیزی رو به رومی‌شویم، این تنها فقدان او نیست که ما را آزار می‌دهد. بلکه ما  با کلیتی به نام مرگ روبه رو شده‌ایم که معنای تمام عناصر زندگی را دگرگون می‌کند. شاهرخ مسکوب، در تجربه‌اش این را به خوبی دریافته،  با مخاطب قسمت می‌کند و می‌نویسد: «اکنون بار دیگر طعم زهرآگین مرگ را چشیده‌ام. هر قدم که در راه زندگی برمی‌داریم، به پیشواز مرگ می‌رویم و از همان لحظه که به دنیا می‌آییم برای مردنیم. مرگ در باطن زندگی است و به اندازه‌ی زندگی عادی است ولی با این همه پدیده‌ی عجیبی است که انگار همه چیز را دگرگون می‌کند». شاهرخ مسکوب، انگار می‌دانسته که با نوشتن احساسات می‌تواند در آن‌ها معنایی پیدا کند و سایه‌ی خنک‌شان آرام گیرد. به همان اندازه ما هم با خواندن این احساسات و  عواطف خالصانه‌ی بشری در مواجهه با رنج می‌توانیم درد خود را تعدیل کرده و در آیینه‌ی نوشته‌های مسکوب آن‌ها را ببینیم. اگر با سوگ و فقدان عزیزی مواجه شده‌اید، خواندن این کتاب می‌تواند در مواجهه‌ی بهتر با رنج به شما کمک کند و حتی اگر با مرگ هنوز آنقدرها روبه‌رو نشده‌اید، جستارهای مسکوب در این کتاب معنای جدیدی از مرگ برای شما خواهد ساخت.  ‌

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها