یادنامه منصور نعیمی برای حاج قاسم کرمی؛

«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»



صبح ساحل، اجتماعی _یادنامه ای برای قاسم کرمی:

  سکانس یکم

زمان: حدود 10 صبح سه شنبه 20 فروردین»

مکان: چهار راه نخل ناخدا.

 

جوان سبزی فروش صدا می زند: « آقای نعیمی». بر می گردم به سویش، اشاره می کند با دست اش به خیابان. علیرضا محسنی است. می آید طرفم. حال و احوال و خوشحالی از دیدار هم. می گوید: « کرمی هم فوت کرد». به فکر رفتم و کرمی ها را مرور کردم و پرسیدم:« قاسم کرمی؟». گفت: «بله». گفتم:« خدا رحمتش کند، راحت شد.» محسنی خبر داد که ساعت 3 از فرهنگسرای طوبی تشییع می شود. گفتم حتمن می رویم، دوستان را خواهیم دید و این خوب است.

 

  سکانس دوم

 

زمان: ساعت 10/3 بعدازظهر روز سه شنبه بیستم فروردین 1392.

 

مکان: خیابان آیت اله غفاری (شهناز) بندرعباس، روی پل خور گُورسوزُن از تاکسی پیاده می شوم و وارد خیابان می شوم و  راه فرهنگسرای طوبی را در پیش می گیرم. اتومبیل مشکی رنگی توقف می کند کنارم، از دوستان بودند که به مراسم می رفتند. سوار شدم. در نزدیکی فرهنگسرا، در چند ردیف و سرتاسر خیابان، مملو از اتومبیل است. پیاده می شوم و دوربینم را از جایش بیرون می آورم. چشمم به محمد رضایی سردره ای می افتد، از دوستان کودکی من و قاسم که یک دوره هم نمایندگی مجلس را در کارنامه اش دارد. از هم جدا شدیم و دوربین را آماده کردم (هندی کم)، و شروع به تصویر گرفتن کردم. جمعیت هر لحظه بیشتر می شد. وارد محوطه ی فرهنگسرا می شوم. زن و مرد و جوان و پیر سر پا ایستاده و به سخنان مجریان برنامه گوش می دادند و در انتظار تابوت حاج قاسم کرمی بودند. چهره های آشنا و نا آشنای زیاد بودند که از ویزور دوربین می دیدم. ضمن تراولیگ جمعیت به سوی در ورودی، ناگهان تابوت شادروان که بر دوش عده ای در حرکت بود و «لا اله...» گویان در صفحه ی دوربین نمایان شد.

 

تابوت از جلو جمعیت گذرانده شد و سپس همراه با سیل آدمیان از در فرهنگسرا خارج و به آمبولانس منتقل گردید. مسیر آرامستان در پیش گرفته شد.  چند صد اتومبیل به دنبال آمبولانس حامل مردی که تاریخ به نیکی از او یاد خواهد کرد راه افتادند. من هم به اتفاق دوستان صدا و  سیما با اتومبیلی راه افتادیم.

 

  سکان سوم

 

زمان: ساعت چهار بعداز ظهر

 

مکان: ابتدای جاده ی بندرعباس ـ میناب

 

در یکی از اتومبیل های کاروان تشییع کننده پنج نفر هستیم و شمه ای از سجایای مرحوم حاج قاسم کرمی گفته می شود و من به نوجوانی ام فلاش بک می زنم، به مدرسه ی مشیردوانی و همکلاسی ها و معلم هایم. دهه ی چهل است. قاسم کرمی را می بینم که روی نیمکت سه نفره در ردیف جلویی کلاس نشسته. نوجوانی آرام و آراسته. خانه شان در نزدیکی مدرسه و در محله ی لاری ها واقع بود. خانه ی خشت و گلی بزرگی با دالانی به سیاق معماری جنوب. پدرش در راسته بازار بزرگ، بزازی داشت و خانواده ای مرفه به شمار می آمدند. در محله ی لاری ها از کوچه پس کوچه ها با خاطرات نوجوانی گذر می کردم که به پلیس راه نزدیک شدیم. به سر پیچ روستای باغو در مسیر آرامستان می رسیم. دوربینم را روشن کرده و از آمبولانس که در دید بود و صف طویل اتومبیل ها تصویر گرفتم.

 

  سکانس چهارم

 

زمان:بعدازظهر، ساعت از چهار گذشته

 

مکان:ورودی و محوطه ی آرامستان بندرعباس ـ روستای باغو.

 

از ورودی آرامستان که به تازگی راه اندازی کرده اند به محوطه وارد می شویم. در جلوی غسال خانه و محوطه برگزاری نماز میت توقف می کنیم. از ماشین پیاده می شوم و فیلمبرداری  را ادامه می دهم. چهره ها، اتومبیل ها و فضای آرامستان. زوم می کنم روی عکس مرحوم کرمی که در میان دسته گلی سپید روی بدنه ی ماشین قرار دارد. محمد (فرزند مرحوم) سراسیمه خود را به عکس پدر می رساند و بوسه می زند و زاری می کند. رضوانی عکاس خوب بندرعباسی خود را به او می رساند و تسلی اش می دهد و از عکس جدایش می کند. دو علم برافراشته در پیشاپش جمعیتی توجهم را به خود جلب می کند. فیلم
می گیرم. عده ای دیگر از مردم بندرعباس، مرده شان را پس از نماز مشایعت می کردند تا وی را به خاک سرد بسپارند. جمعی یکدست سیاه پوش بود از مرد و زن. آن ها را رها کردم.

 

   سکانس پنجم

 

مکان: سالن برگزاری نماز میت.

 

سالن پر تا پر جمعیت است و نیمی از آن در بیرون از سالن به اقامه نماز ایستاده بودند. عکاسان خبری و فیلمبرداران تلویزیونی هم از ابتدای امر بودند و از هر ارتفاعی بالا می رفتند تا عکس بگیرند. گزارشگران تلویزیون ضمن گفت و گو با چهره هایی خاص، گزارش می گرفتند، و من از دوربین ها و عکاسان فیلم گرفتم. نماز تمام می شود. تابوت حاج قاسم بر کولِ دوستارانش به پرواز در می آید و «لا اله الا الله» گویان به سوی قطعه ی مفاخر راه می افتند. جمعیت بیش از حد تصور آمده بودند. چهره های شاخص دولتی، مطبوعاتی ها هنرمندان، ورزشکاران و طیف های عادی مردم بندرعباس، هیبتی به این خاک سپاری بخشیده بود که گویای محبوبیت قاسم کرمی در میان آنان است. کار خاک سپاری ادامه دارد و من گشتی در میان جمعیت می زنم و چهره ها و گوشه هایی از مراسم را به تصویر می کشم. عکاسان عکس می گیرند. خانواده و فرزندان مرحوم بی تابی
می کنند و من در افکارم شناور می شوم و بغضم را مهار می کنم. اشک مجال نمی دهد و از دیده روان می شود. پیکر حاج قاسم در دخمه ی تنگ و تاریک گور نهاده می شود و پس از تشریفات مذهبی، بر آن خاک می ریزند. هر کسی (مردی) چند کفه ی بیل خاک در چاله می ریزد و گور شکل هندسی نیمه بیضی به خود می گیرد و بر آن آب و گلاب و ختمی و آویشن می پاشند و دسته گلی که تصویر قاسم در میانه ی آنست بر سطح گور جای می دهند و هر کسی فاتحه ای می خواند و با مردی  که روزگاری فرماندار و شهردار این شهر بوده است و با کسی که یکی از نخستین روزنامه رسمی این استان پس از انقلاب را بنا نهاد که صبح ساحل نامش است و 28 سال دوام و قوام یافته است، خداحافظی نمودند.

 

آقای خورشید زاده(سردبیر صبح ساحل) بر بلندی می ایستد و از حاضران و تشییع کنندگان تشکر می کند، سپس یکی از برادران مرحوم از جانب خانواده از مردم سپاسگزاری می کند و چند چهره ی دیگر نیز از ویژگی های کرمی می گویند و مراسم به پایان می رسد. جمعیت اندک اندک آرامستان را ترک
می گویند و من و علیرضا محسنی به همراه حسام نقوی از محوطه خارج می شویم و استقبال مردم از این مراسم را تحسین می کنیم.

 

  سکانس ششم

 

زمان: صبح روز چهارشنبه 21 فروردین.

 

مکان: سطح شهر بندرعباس ـ خیابان دانشگاه ـ دکه نشریاتی.

 

نگاهم به روزنامه های محلی می افتد که هر یک مطلب یا مطالبی درباره ی زنده یاد قاسم کرمی به چاپ رسانده اند. صبح ساحل، بیشتر صفحات خود را به این مهم اختصاص داده است. لقب «پدر مطبوعات هرمزگان» چشم گیرترین مورد است که جمعی از اصحاب رسانه و مسوولین به آن اشاره کرده اند.

 

«قاسم کرمی» متولد 16 مهرماه 1329 در بندرعباس بود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بندرعباس و تهران گذرانده و در سال 54 موفق به دریافت مدرک کارشناسی بیمه از دانشگاه تهران می شود و سپس کارشناسی ارشد مدیریت را کسب می نماید. وی از آن پس پست ها و مسوولیت های کلیدی متعددی را در هرمزگان عهده دار می شود که از جمله به کارشناس بازرگانی ـ مدیرکل مالی و اداری استانداری هرمزگان ـ فرمانداری بندرعباس ـ مدیرکل سیاسی امنیتی استانداری ـ فرماندار رودان ـ شهردار بندرعباس ـ مشاور استاندار و ...
می توان اشاره کرد.  کرمی در سال 82 بازنشسته می شود.

 

اما یکی از اساسی ترین و ماندگارترین کار زنده یاد کرمی، تاسیس و راه اندازی نشریه « صبح ساحل» است که امروزه به عنوان یکی از نشریه های مطرح محلی در سطح کشور خودنمایی می کند. همچنین نشریه «امید ساحل» و «فرهنگستان جنوب» از دیگر یادگارهای وی می باشند. متاسفانه ایشان دچار بیماری ضایعه نخاعی شده و سرانجام در ساعت 15 و 30 دقیقه روز 19 فروردین ماه 92 در بیمارستان امام رضا بندرعباس،
زندگی را بدرود گفت.

 

  سکان هفتم

 

زمان: ظهر روز پنج شنبه 22 فروردین ماه

 

مکان: مسجد قدس بندرعباس

 

خیابان منتهی به مسجد مملو از اتومبیل است. همین گونه محوطه ی مسجد. ده ها بنر و پارچه نوشته که حاکی از پیام تسلیت شادروان حاج قاسم کرمی است بر دیواره ی بیرونی مسجد به چشم می آید که از سوی ادارات و اشخاص مختلف تهیه شده است و پیام ها کم و بیش متنی مشترک دارند. پس از فیلمبرداری از پیام ها وارد مسجد می شوم. در راهرو مسجد هم پیام ها خودنمایی می کنند و دسته گل بزرگی نیز با عکس مرحوم دیده می شود که محمد کرمی، فرزند مرحوم در کنار آن ایستاده و به تسلیت مردم جواب می دهد. در ورودی سالن مسجد بزرگ قدس هم برادران مرحوم و نزدیکان دیگر ایستاده اند و اندوه ناک از دست رفتن این بزرگ مرد می باشند و از سویی مفتخر به استقبال بی نظیر مردم. سالن پر از جمعیت است و جای نشستن نیست. مراسم قرآن خوانی و فاتحه و نوحه خوانی به پایان می رسد. نماز اقامه می شود. تعداد زیادی دسته گل اهدایی از سوی مسوولین و دوستان، رنگ دیگری به سالن مسجد بخشیده اند.

 

سفره های پلاستیکی پهن می شوند و عده ای هم از مردم پذیرایی ناهار می کنند که یک رسم است در میان ما ایرانیان.  باشد که ما مردم این دیار همواره تلاش بزرگان خویش را ارج نهیم و یاد و خاطره ی آنان را به فراموشی نسپاریم، زیرا که بازگشت همه به سوی اوست.

 

   سکان هشتم

 

زمان: نیمه های شب 22 فروردین

 

مکان: خیابان دانشگاه ـ اتاق کارم در منزل.

 

* دبیر سرویس فرهنگ و هنر روزنامه ندای هرمزگان

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها