03

آذر

1403


اجتماعی

09 مرداد 1403 10:00 0 کامنت
 امید
"این روزها درباره‌ی امید چندان نمی‌نویسند. شاید هم در روزگار ما، عصر جنگ مدام، فقر جهانی و فجایع مهیب زیست محیطی، امید ایستاری نیست که خواهان چندانی داشته باشد. وقتی چنین به نظر می‌رسد که بر جبین آینده چیزی به جز بلا و مصیبت قابل مشاهده نیست، آنگاه رواست اگر بگوییم در روزگار ما انعطاف پذیری و نه امید آن فضیلتی است که بیش از همه مورد نیاز است. با این حال در کتاب حاضر نشان خواهم داد که امید صرفا یک ایستار وجودی اساسی برای همه‌ی ما نیست بلکه اگر واقع‌بینانه باشد، فضیلتی مهم نیست هست".
 این‌ها سطور ابتدایی کتابی به نام "امید" است که استان ون هوف به رشته‌ی تحریر در آورده و نشر بیدگل ترجمه و انتشار آن را به عهده گرفته است. همه‌ی ما می‌دانیم که این روزها سخن گفتن از امید، بیش از هرچیز دیگری رواج دارد و همه تلاش می‌‎کنند خودشان و اطرافیانشان را به امید تشویق کنند. اما هیچ کس به ما نمی‌گوید که "امید" دقیقا چیست و چه تفاوتی با خوش‌بینی دارد؟ آیا امید همان امیدواری است؟ 
آیا امید نسبتی با مثبت نگری دارد؟ آیا در شرایط امروزی، امید مساوی با خوش خیالی نیست؟ این سوالات که به نظر متعلق به عموم می‌رسند، همان سوالاتی هستند که ذهن استان ون هوف را مشغول کرده و موجب نگاشتن این کتاب شدند.
 استان ون هوف، دانشیار فلسفه دانگاه ملبورن است که در مورد مضامینی چون اخلاق زیستن، فلسفه اخلاق، فلسفه امید و غیره مقالاتی نوشته و از فیلسوفانی چون افلاطون، کانت، پل ریکور و امانوئل لویناس تاثیر پذیرفته است. او در کتاب "امید" ابتدا به نظریات بزرگان درباره‌ی امید می‌پردازد و سپس با اتکا به مبانی نظری قوی، امید را در پس مثال‌های ملموس و روزمره‌ی زندگی بررسی می‌کند.
 کتاب شامل پنج فصل تعریف امید، امیدوار بودن، امید در درمانگاه، امید و سیاست و در نهایت  امید و دین می‌باشد و در هر فصل نویسنده ما را با بعد جدیدی از امید آشنا می‌کند. به طور کلی در زمانه‌یی که ما بیش از هر وقت دیگری به امید نیاز داریم، استان ون هوف با کتاب خود به ما کمک می‌کند تا مرزهای ذهنی خود را در امید و امید داشتن روشن ساخته و بتوانیم بدون افتادن در ورطه‌ی خیالبافی، امید را به ذهنیت روزمره خود دعوت کنیم. 
     
 به یاد دار
لیزا جنوا، زیست-روانشناس یا به عبارت ساده‌تری عصب‌شناس آمریکایی است که کتاب "به یاد دار: علم حافظه و هنر فراموشی" را نوشته است. این کتاب به زبانی ساده و روان به سوالات اساسی در مورد حافظه و سرنوشتی که قرار است ذهن برای ما رقم بزند، پاسخ خواهد داد. بسیاری از ما می‌خواهیم بدانیم که آیا در نهایت آلزایمر خواهیم گرفت؟ یا اکنون ذهن و حافظه‌ی ما به خوبی کار می‌کند؟ چرا گاهی مسائل کوچک مانند نام همکاران، آدرس مکان‌ها، تولد دوستان، مناسبت‌های مهم و چیزهایی از این دست را به راحتی فراموش می‌کنیم؟ می‌خواهیم کسی باشد که به نگرانی‌های ما در مورد حافظه و ذهن پاسخ بدهد. کتاب به یاد آر، می‌تواند بهترین همراه در پاسخ دادن به سوالات ما در حوزه‌ی ذهن و عملکرد مغز باشد. لیزا جونز در این کتاب می‌نویسد: "اگر واقعیت‌ها و لحظه‌های مهم زندگی شما به هم متصل شوند، روایت و هویت زندگی‌تان را خلق می‌کنند. حافظه به شما این امکان را می‌دهد که بدانید چه کسی هستید و چه کسی بوده‌اید.... اما حافظه علی‌رغم حضور معجزه‌وار، ضروری و فراگیرش در زندگی ما، فاصله‌ی زیادی تا کمال دارد.
 مغز ما طراحی نشده است تا نام افراد را به خاطر بسپرد، کاری را بعدا انجام دهد یا چیزهایی را که با آن‌ها مواجه می‌شود فهرست کند. این عیب‌ها صرفا تنظیمات کارخانه هستند. حافظه حتی در باهوش‌ترین مغزها هم خطاپذیر است". نویسنده در این کتاب برای ما توضیح می‌دهد که چرا گاهی فراموشی رخ می‌دهد و توضیح می‌دهد که گرچه فراموشی اغلب آزار دهنده است اما بخش طبیعی انسان بودن است و با درک و کسب اشراف بر نحوه‌ی عملکرد حافظه می‌توانیم با این خطاهای ناخوشایند کنار آمده و همچنین یاد بگیریم که با حذف اشتباهات رایج و فرض‌های غلط یا دور زدن آن‌ها از فراموشی در بسیاری از موارد جلوگیری کنیم. 
 لیزا جنوا، با تمرین‌های کارآمد و مطالبی که به درک بیشتر مساله کمک می‌کند، راه بهره‌گیری بهتر و بیشتر از حافظه را برای خوانندگان مهیا می‌کند. کتاب به یاد دار، سه بخش کلی و هجده قسمت دارد که  شامل عناوینی مانند حافظه‌ی عضلانی، ویکی‌پدیای مغز شما، نوک زبانم است، آلزایمر، پارادوکس حافظه، پیشگیری از آلزایمر و غیره است. 
   
 جان‌های رنجور ذهن‌های سالم
آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ این سوالی است که ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوف قرن نوزده عنوان می‌کند و  جان گاک در کتاب "جان‌های رنجور، ذهن‌های سالم" به بررسی همه‌ جانبه‌ی آن می‌پردازد.
 نویسنده تلاش می‌کند در این کتاب با تمام کسانی که به نوعی با افسردگی مواجه هستند و در مقابل تمام لذت‌ها، شادی‌ها، انگیزه‌ها و امیدهای زندگی از عبارت "شاید نه" استفاده می‌کنند، ارتباط برقرار کند و در این راه از زندگی کسی بهره می‌گیرد که خودش در تمام طول زندگی‌اش، با اختلال افسردگی دست و پنجه نرم کرده است. یکی از ایده های اساسی جیمز این است که ذهن را نمی‌توان از بدن و تجربیات خود جدا کرد.
 او با این تصور رایج در قرن نوزدهم موافق نبود که ذهن‌ معادل رایانه‌ها و ماشین‌حساب‌های بدون خون، در بدن عمل می‌کند، ایده‌ای که از شکاف دوگانه‌ای دکارت بین ذهن و بدن سرچشمه می‌گیرد، ایده‌ای که منجر به «من فکر می‌کنم، پس هستم» شد. 
چیزی که در مورد این کتاب جالب است این است که کاگ نشان می‌دهد که چگونه جیمز در وهله اول به عملکرد ذهن علاقه‌مند شد. جیمز از دوران کودکی ممتازی برخوردار بود و به لطف ثروت موروثی، تمام عمرش از نظر مالی در امنیت بود. اما افسرده شد و حتی به فکر خودکشی افتاد.
 نظر کاگ این است که "گویی فقط به یک فرد همه چیز داده شده است که فرد این شانس را داشته باشد که بفهمد حتی در بهترین شرایط هم ممکن است چیزهای ناخوشایندی رخ بدهد." افسردگی جیمز عمدتاً به دلیل تأثیرپذیری از تفکر جبرگرایانه بود، تفکری که القا می‌کرد همه اعمال ما توسط عوامل خارج از کنترل ما از پیش تعیین شده است - برای مثال محیط و وراثت. 
اگر این تفکر درست است، زندگی چه فایده ای دارد؟ کاگ می نویسد: «. . . مبارزه ویلیام جیمز با جبرگرایی، حفاری اراده آزاد، تأکید او بر عمل و عادت شکل‌گیری مطالعه حساس او در مورد جریان آگاهی او را نجات داد. اینها بردارهای مختلف معنا بودند که به جیمز کمک کردند تا به میانسالی برسد». 
کتاب به طور کلی بسیار آموزنده و راهگشا برای کسانی است که احساس می‌کنند همه‌ی راه‌ها بن بست است و دیگر دلیلی برای ادامه دادن ندارند. آن‌ها می‌توانند از تجربیات ویلیام جیمز بیاموزند و راهی به سمت آگاهی باز کنند.
 این سه کتاب در حیطه‌ی امید، حافظه و افسردگی به ما کمک می‌کنند با سه مساله عمده ذهنی، اختلالات و ناملایمت‌های پیرامون آن‌ها و بهترین راه برای استفاده و بهره‌گیری بهتر و بیشتر از روی دیگر این سه مضمون آشنا شده  و باب جدیدی به سمت آگاهی و بهزیستی باز کنیم. خواندن این کتاب‌ها موهبتی برای ذهن است، ذهنی که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری تحت فشار است. 

دیدگاه ها (0)
img