02

آذر

1403


اجتماعی

01 آبان 1403 10:02 0 کامنت

سرژ شالاندون نویسنده‌ی تونسی متولد 1952 است که کارش را ابتدا با روزنامه‌نگاری و خبرنگاری شروع کرد و سپس قدم در مسیر رمان نویسی برداشت، گامی که می‌توان گفت بسیار موفقیت‌آمیز بوده و او را در بسیاری از کشورها مشهور کرده است .  کتاب‌های او در سال‌های اخیری که به فارسی ترجمه شده، بسیار مورد توجه قرار گرفته و می‌توان گفت از داستان‌نویسانی است که ایرانیان توجه بسیاری به او نشان داده‌اند. جالب است بدانید که لکنت زبان به این نویسنده دایره‌ی وسیعی از لغات اهدا کرده و می‌توان گفت کلماتی که در پس لغزش زبانی او گیر کرده‌اند، راه را برای لغات مترادفی که هر لحظه می‌توانند متولد شوند بازکرده است، برای همین است که لغات تکراری در روایت شالاندون به ندرت دیده می‌شود و خواننده با دایره‌ی لغات متنوع و آموزنده‌یی روبه‌رو خواهد بود. پدر سرژ شالاندون مردی مستبد، متوهم و بسیار خشن بود و او مجبور بود سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش را در سایه‌ی وحشت از چنین پدری زندگی کند. گرچه این نویسنده فضای دهشتناک کودکی‌اش را زمینه‌یی برای رشد بذر نویسندگی‌اش نمی‌داند، اما در در واقع سایه‌ی پدر و تاریکی حضور او، در داستان‌های شالاندون موج می‌زند.

  

 شغل پدر


این رمان در سال 2015 منتشر شد و توانست موفقیت و شهرت خوبی را به سرژ شالاندون هدیه دهد. کتاب "شغل پدر" روایت زندگی پسر نوجوانی در زمان رئیس جمهوری ژنرال دوگل در فرانسه است. روایت این پسر که امیل نام دارد، به پدری گره خورده که شغلش نامعلوم است اما خود را عضو مهمی از جریان سیاسی می‌داند و در سر نقشه‌‌ی قتل دوگل را می‌پروراند، نقشه‌یی که برای محقق کردنش از امیل کمک می‌گیرد و در برابر هر رفتار کودکانه یا هر سرکشی کوچکی تنبیه و بازخواستی سخت در نظر می‌گیرد. راوی، امیل 12 ساله‌ است و  داستان با مرگ آندره شولان، پدر امیل آغاز می‌شود و با خاطرات، بازگشت‌هایی به گذشته و ورود به زمان حال ادامه می‌یابد. آنچه از ارتباط این پدر و پسر می‌خوانیم به شکل عجیبی تداعی‌گر بسیاری از روابط خانوادگی جامعه‌ی خودمان است که در شکاف نسل قدیم و جدید شاهدش بوده‌ایم. شکافی که توسط پدرانی مستکبر ایجاد شده که می‌خواستند فرزندانشان شمایلی از آرزوها و آمال دست نیافتنی خودشان باشند و البته به هیچ روی در برابر مقاومت فرزندان کوتاه نمی‌آمدند. این رمان قرار است خواننده‌ی خود را بسیار متاثر کند، تاثری که خالی از لطف نیست و به خواننده نشان می‌دهد که استکبار در روابط چه زوال جبران ناپذیری می‌آفریند. 
دنیای کودکی امیل  زیر توهمات پدری که فکر می‌کند از مشاوران مهم ژنرال دوگل است تبدیل به جهنم سوزانی می‌شود که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد. در برابر زورگویی‌ها و تنبیه‌های پدر، مادری منفعل قرار دارد که جز گریه کردن کاری از پیش نمی‌برد. این مادر منفعل، هرگز در برابر دیدن رنج پسرش مقاومتی در برابر پدر نمی‌کند و امیل از همان ابتدا می‌داند که برای پایان این رنج مادر آن مامن مورد نظر نخواهد بود. جای به جای داستان مخاطب احساس می‌کند که مادر هم آنچنان که در نقش قربای فرو رفته ادامه‌ دهنده‌ی استبداد پدر است چرا که سعی دارد رفتارهای خشن و زورگویانه‌ی پدر را دال بر محبت، خیرخواهی و دوست داشتن نشان دهد. 
از طرف دیگر شیوه‌ی آموزشی و فضای مدرسه درد دیگری بر زندگی پر مشقت امیل می‌گذارد و آن‌جا نیز قرار است امیل کوچک داستان مورد ظلم واقع شود. امیل آنقدر تحت فشار قرار می‌گیرد که فقط می‌خواهد از جایگاه قربانی بیرون بخزد و مانند پدر در جایگاه قدرت قرار بگیرد، دوست دارد توسط پدر تایید شود و از رنجی که مداوما همراهش است خلاصی یابد، پس دوستش را که یک الجزایری است وارد نقشه‌ی پدر می‌کند و داستان ادامه می‌یابد. روایتی که از ظلم پدر به عنوان نمونه‌یی کوچک از جامعه می‌خوانیم، آنقدر پررنگ و احمقانه است که به داستان رنگی از طنز می‌دهد، طنز تلخی که قرار نیست از سیاهی داستان بکاهد. آنچه از شیوه‌ی برخورد پدر در داستان وجود دارد، باعث می‌شود مخاطب در برابر صحنه‌ی اولیه‌ی مرگ پدر نه تنها احساس تاثر نداشته باشد، که نوری از آسایش نیز در دلش بتابد چرا که در مسیر رنج امیل در داستان، مخاطب دائما میل دارد که او را نجات بدهد و این از هنرهای نویسنده است که بتواند خواننده را تا این حد با داستان خود همسو و همراه کند. نویسنده از زبان امیل می‌نویسد: «دانستم که او نتوانسته بود بر من غلبه کند، کینه و نفرت روحم را نابود نکرده بود...». امیل هرگز نفهمید شغل پدر چه بوده است اما در نهایت در وصیت‌نامه‌یی که از پدر به جا مانده، قرار است با واقعیت مواجه شود، واقعیتی که هرگز قرار نیست خواننده از ان بویی ببرد جز با در کنار هم قرار دادن جزئیات کتاب. نویسنده با تبحر و زیرکی خارق‌العاده‌یی به مخاطب نشان می‌دهد که پدر همیشه در خانه است، اغلب خواب است و در بیرون از خانه کاری ندارد، با این وجود آن‌ها خانه‌یی مرفه دارند و وضعیت معیشتی‌شان هم خوب است. غذا و دیگر امکانات رفاهی در سطح بالایی قرار دارد، اما پدر کاری جز توهم پروری ندارد. پس شغل پدر چیست؟ فهم این سوال به زیرکی و دقت خواننده بستگی دارد، اما سوال حیاتی نیست. آنچه در این کتاب نقش اساسی دارد ارتباط والد فرزندی است. این روایت عمیق قرار است به مخاطب بفهماند که انفعال و استبداد در ارتباط والد فرزندی قرار است چه سرنوشت مهیبی را برای خانواده رقم بزند. جایی از کتاب می‌خوانیم:«همیشه در رویای داشتن یک بادبادک بودم. با کیسه‌یی پلاستیکی و شاخه‌های درخت گیلاس بادبادکی برای خود درست کرده بودم اما هیچ‌گاه به پرواز در نیامد. برای اینکه نه بادی بود، نه ماسه‌یی نه دریایی، نه بازویی دور شانه‌ام تا دستم را به سوی آسمان هدایت کند».
این‌که مخاطب فارسی زبان با این کتاب ارتباط خوبی برقرار کرده است، تا حد زیادی به دلیل شکلی از استبداد درون خانوادگی است که یادآور زمینه‌ی زندگی بسیاری از ماست، اما موفقیت کتاب به طور کلی به دلیل شخصیت‌پردازی، فضا سازی و پردازش قوی داستان بوده که سرژ شالاندون به خوبی از عهده‌ی آن برآمده است. فضای کتاب طوری است که ممکن است تا حد زیادی ما را اندوهگین و متاثر کند، اما این چیزی از لذت داستان کم نمی‌کند و آنچه باید بیاموزید را به خوبی از این کتاب دریافت می‌کنید. 
 

دیدگاه ها (0)
img