24

آذر

1403


یادداشت

06 آذر 1403 07:56 0 کامنت

سوخت‌برهایی که جاده را به میدان مرگ بدل کرده بودند. نفسش بند آمده بود. هر لحظه انتظار داشت یکی از آن‌ها به ماشینش بکوبد یا در میان شعله‌های انفجار، راهش بسته شود.وقتی هوا تاریک شد و او مجبور شد به بندرعباس بازگردد، کابوس جاده‌ای‌اش به مرحله‌ای هولناک‌تر رسید. سوخت‌برها حالا در تاریکی، بدون چراغ یا با چراغ‌های چشمک‌زن، مثل سایه‌های مرگ در جاده پرسه می‌زدند. انگار سرنوشت این جاده و مسافرانش را به دست بمب‌های متحرکی سپرده بودند که هر لحظه ممکن بود منفجر شوند.اما وقتی به خانه رسید، آنچه شنید، نفسش را دوباره برید. کارگر فضای سبز بندرعباس، مردی که تنها جرمش کار برای گذران زندگی بود، همراه با فرزندش در جاده میناب به شرق هرمزگان، درگیر تصادفی هولناک با یکی از همین سوخت‌برها شده بود. نوجوانی نابلد و بی‌پروا پشت فرمان نیسانی حامل سوخت، به گریز از پلیس یا شاید سرنوشت خود مشغول بود و خانواده‌ای را از هم پاشید. مرد و فرزندش رفتند. تنها چیزی که باقی ماند، اجساد، غم، و جاده‌ای بود که بار دیگر خون نوشید.
این استان انگار طلسم شده است. زن و مرد، کودک و نوجوان، همه به سوخت‌بری روی آورده‌اند. هر نیسانی که در جاده می‌بینید، داستان تلخ نبود شغل را روایت می‌کند. اما این‌همه ماجرا نیست. چه خواهد شد اگر این سوخت‌بری‌ها متوقف شوند؟ این نیروهای بی‌مهارت که به جز فرار و ریسک، چیزی نیاموخته‌اند، فردا چه می‌کنند؟ آیا استان روی آرامش را خواهد دید یا این نیسان‌ها به کابوس دیگری بدل می‌شوند؟
اینجا، هرمزگان، رها شده است. در میان موج‌های سرکش مشکلات غوطه می‌خورد، بی‌هیچ امیدی به ساحل. هر روز مرگ، هر روز اندوه، و هر روز تکرار داستان‌هایی که استخوان مردم را می‌شکند. در جهان، همه به پیشرفت و رفاه می‌اندیشند، اما اینجا، زندگی به قمار گذاشته شده است. جاده‌ها شریان‌های مرگ‌اند و آینده این مردم، سرگردان میان انفجار و فراموشی.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img