30

آبان

1403


شهرستان‌ها

10 اسفند 1398 11:33 0 کامنت

گریزی نیست. دورتادورت را آب فرا گرفته‌است. باید بمانی و با طبیعت گلاویز شوی. نانت را از حال ناپایدار دریا در بیاوری و پیه هر چیزی را به تنت بمالی. یک روز دریا دلش را می‌گشاید تا لقمه نانی در سفره‌ات بگذارد. یک روز هم شکم برای بلعیدنت فراخ می‌کند. مرز قهر و آشتی دریا مغشوش است. جزیره هرمز برای گردشگرانی که عمر بودن‌شان، اندازه عکس انداختن با زیبایی‌های «پشت کوه» است، فریبنده به‌نظر می‌رسد. اما مردمی که خودشان را بین رنج‌های آن شناخته‌اند، مفتون این خودنمایی نمی‌شوند.

زندگی گره خورده با دریا
مجتبی بیست‌وپنج ساله است اما خط‌وخطوط چهره‌اش مال این سن‌وسال نیست. از سیزده، چهارده سالگی دریا رفته‌است. «آن اوایل آن‌قدر حالم خراب می‌شد که گاهی خون بالا می‌آوردم. خیلی طول کشید تا به دریا عادت کنم». سختی‌ها و محدودیت‌های زندگی در جزیره‌ مجال پی گرفتن رویاهای کودکی را به مجتبی نداده‌است. «دلم می‌خواست خلبان بشوم اما با رویا که نمی‌شود کار کرد. الان چندسال است که هرمز رو به پیشرفت است. وقت ما که زیاد هم دور نیست، امکانات کمتر بود. حتی دبیرستان را هم مجبور شدم در یکی از دهات بندرعباس بخوانم. چیزهایی که من می‌خواستم نیاز به آموزش داشت و هزینه می‌برد. نمی‌توانستم هرروز برای یک کلاس بروم بندر و برگردم. دست‌وبال خانواده‌ام تنگ بود. این شد که ادامه‌اش ندادم. اگر اینجا امکانات بود و درآمد داشتم، شاید الان به رویایم رسیده‌بودم». برای مجتبی مهم این بوده‌است که روی پای خودش بایستد اما وقتی همه کارها در جزیره به دریا ختم می‌شود چاره‌ای جز پا گذاشتن وسط خطر و سختی نداری. «کار دریا خیلی سنگین است. یک نخ هم بزنی توی آب و بیاوری بالا، سنگین‌تر می‌شود چه برسد به کلی تور، زنجیر، طناب، تخته و آهن. الان روزبه‌روز قایق‌ها صنعتی‌تر می‌شوند اما هرچقدر هم کار دریا راحت شود باز خطرات زیادی دارد». صیادی جنگ با امواج است. هرلحظه باید آماده دست‌وپنجه نرم کردن با یک مهلکه تازه باشی. «هوا که خراب می‌شود، موج نزدیک دومتر از لبه قایق بالاتر است. فقط باید بین موج‌ها بازی کنی تا نیفتند توی قایق. یک شب تنها وسط آب بودم، یک موج افتاد داخل قایق. تا زیر صندلی آب ایستاده‌بود. هیچ کاری نمی‌شد کرد. باید قایق را سبک می‌کردم تا پایین نرود. سکان قایق را بستم به باک بنزین تا این‌ور و آن‌ور نرود. نیمه گاز حرکت می‌کردم. اگر می‌ایستادم یا تخته گاز می‌رفتم، دوباره آب می‌آمد داخل و قایق غرق می‌شد. حول‌وحوش یک ساعت طول کشید تا آب قایق را خالی کنم». دریا که طوفانی می‌شود یا باید با نداری سر کنی یا دل به دریایی بزنی که همه‌چیزش به لحظه‌ای بند است و اگر دیر بجنبی مغلوبش می‌شوی. «الان دو سه هفته است که هوا خراب‌تر شده و نمی‌شود رفت دریا. یک شب نزدیک بود غرق بشویم. فقط کافی است تورت یک جا گیر کند. گاهی برای آزاد کردن تور آن‌قدر زور زدیم که قایق کامل خورد شده‌است. تا حدی که مجبور می‌شوی چاقو بزنی و یک شبه همه‌چیز برود زیر آب. وگرنه هم جانت به خطر می‌افتد هم ممکن است به جای دَه میلیون، هفتاد میلیون قایق‌ات برود زیر آب. فکر کن یک شب که رفتی دریا و این همه زحمت کشیدی، هیچی عایدت نشده که هیچ، دَه میلیون هم ضرر کردی. تور و همه چیز می‌رود». صیاد که باشی باید یاد بگیری همه مشکلاتت را روی آب حل کنی. فرقی نمی‌کند چند سالت است و چقدر از دریا می‌دانی، باید زود بزرگ و باتجربه شوی. «وقتی ناخدایم را می‌بینم، با خودم می‌گویم هیچ تجربه‌ای از دریا ندارم. ما هرشب دنبالش هستیم. دَه‌جا گیر کرده‌ایم. هرکسی جای ما بود ول می‌کرد و برمی‌گشت شهر. اما ناخدای ما همیشه می‌گوید اگر دنبال من می‌آیید دریا، هر مشکلی باشد باید برویم و تورمان را بکشیم. درستش هم همین است. می‌خواهد به ما یاد بدهد اگر رفتی دریا، دست خالی برنگرد. یا بگو هوا خراب است و کلا نیا یا حالا که آمدی برو و صیدت را بکن». وسط دریا معنی تنهایی را بیش‌تر از هرجای دیگری می‌فهمی. فرقی نمی‌کند توی قایق چندنفر همراه داری. نه زمین سفتی زیرپایت است که بتوانی محکم قدم برداری نه کسی توان مقابله با عظمت دریا را دارد. معلق بین دریا و آسمان، فقط خودت هستی و خودت. «وقتی تور را پیاده می‌کنند و تخته‌ها می‌رود پایین، باید خیلی مواظب باشی. نزدیک 400 متر طناب به آن وصل است که همه‌اش ریخته زیر پایت. اگر طناب بیفتد توی مچ پا، می‌کشانت پایین. یکی از قشمی‌ها همین‌طور شد. پایش افتاد توی طناب و با تخته رفت پایین. یک‌بار کشیدنش بالا اما هول شده‌بودند و طناب را اشتباهی بریدند. دوباره رفت پایین. کشتی اجاره کردند تا پیدایش کنند اما نشد. بعد از دوهفته جنازه‌اش روی آب بالا آمد».
رنجِ دست‌نخورده نسل‌ها
از وقتی با مجتبی درباره صیادی در هرمز گپ زدم، دلم می‌خواست ناخدایش را ببینم. مجتبی طوری از او حرف می‌زد که تصور می‌کردم قرار است مردی مسن و جاافتاده را ملاقات کنم. سخت می‌شد باور کرد پسری که هنوز سی‌سالگی را هم تجربه نکرده، ناخدای قایقی است که بارها و بارها طوفان را شکست داده‌ و دست پر، خودش و همراهانش را در سلامت به خشکی رسانده‌است. تقریبا هرروز در مسیر رفت‌وآمدم می‌دیدم که در حریم خانه‌شان با پدر و پدربزرگش، مشغول آماده کردن و تعمیر تورهای ماهیگیری هستند. بعد از مدت‌ها بالاخره فرصتی فراهم شد تا با ناخدا از رمزوراز دریا و صید گپ بزنم اما در کمال تعجب چیزی برای گفتن نداشت. او هم مانند مجتبی تجربه صیادی‌اش را در برابر پدر و پدربزرگش ناچیز می‌دانست. قرار شد مرا نزد پدربزرگش ببرد. با هم از کوچه‌ای عبور کردیم و وارد خانه‌ای‌ چهارطاقی شدیم. روبه‌روی در ورودی، راهروی باریکی بود که به یک اتاق ختم می‌شد. کف اتاق پر از تور ماهی‌گیری بود. مرد مسنی بین تورها نشسته‌ و درحال تعمیر یک تور فرسوده بود. همه‌چیز آن مرد، از خانه تا پوشش‌اش از دریا تاثیر گرفته‌بود. آن‌قدر دریا را می‌شناخت که برای فهمیدن احوالاتش، نیازی به پیش‌بینی وضع هواشناسی نداشت. با یک نگاه می‌فهمد که کی وقت به دریا زدن است و کی باید از آن حذر کرد. تجربه‌هایش هزار هزار ماجرای شنیدنی بود. او سال‌هاست که دیگر دریا نرفته و خاطراتش خیلی دور است. با این وجود انگار گذر زمان شامل حال دردها و سختی‌های دریا نمی‌شود. همه آنچه را از زبان مجتبی شنیده‌بودم، ناخدا فلک‌ناز هم از سر گذرانده‌بود. حتی قصه گره خوردن زندگی‌اش با دریا هم چیز ناآشنایی نبود. انگار جزیره با بیشتر ساکنانش یک جور تا کرده‌است. «روز اولی که به دبستان رفتم، یکی از هم‌کلاسی‌هایم را آن‌قدر با چوب کتک زدند که از کف پایش خون آمد. ساعت دو بعدازظهر که باید مدرسه تعطیل می‌شد، مرخص‌مان نکردند. مدیر گفت باید تنبیه بشویم و تا 6 غروب توی مدرسه بمانیم. من گرسنه بودم. حفاظ پنجره‌های مدرسه چوبی بود. من هم از بین‌اش بیرون پریدم و فرار کردم. از فردای آن روز دیگر به مدرسه نرفتم و جاشو شدم». پسرش بین حرف‌مان می‌آید و می‌گوید: «هنوز هم هستند بچه‌هایی که از ترس چوب و فلک معلم، مدرسه را ول می‌کنند و صیاد می‌شوند. خیلی‌ها هم با اینکه تحصیل‌کرده هستند، از زور بیکاری می‌روند دریا».

اداره شیلات جزیره هرمز/ عکس از صبح ساحل


دردِ مضاعفِ بی‌مسئولیتی
بین سختی‌ها و مشقتی که کار صیادی دارد، حمایت کم‌ترین حق صیادان است. وقتی از صیادان درباره عملکرد شیلات در هرمز پرسیدم، دل پر دردی داشتند. شرکت تعاونی صیادان هرمز از سال 65 تاسیس شده‌است. با این وجود نفع چندانی برای صیادان نداشته‌است. خیلی از صیادان حتی نمی‌دانند که مسئول فعلی شیلات هرمز چه کسی است. «ما خیلی با اداره شیلات سروکار نداریم. وقتی دردی از ما دوا نمی‌کنند، سر زدن به آن چه فایده‌ای دارد جز وقت تلف کردن. قبلا هر چیزی که صیاد نیاز داشت، در شیلات بود. الان شیلات فقط مجوز می‌دهد و بس». هزینه‌های سرسام‌آور ابزار صیادی، سختی کار و خطرات جانی آن بخش کوچکی از مشکلاتی است که صیادان هر روز با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در این بین بالا رفتن قیمت بنزین باری تازه به دوش صیادان شده‌است. سهمیه اختصاص‌یافته به صیادان کفاف نیاز آنان را نمی‌دهد. همین سهمیه ناچیز هم فقط به قایق‌های پلاک‌دار می‌رسد. درحالی‌که شغل بیشتر هرمزی‌ها صیادی است اما فقط تعداد انگشت‌شماری قایق پلاک‌دار در هرمز وجود دارد. به گفته یکی از مسئولان هرمز، شیلات برای حفاظت از آبزیان، تعداد محدودی مجوز صادر می‌کند. اما اگر تعداد قایق‌های فعال را با قایق‌های مجوزدار مقایسه کنیم، جای بحثی نمی‌ماند که این راهکار نه تنها در عمل شکست خورده بلکه خودش مسبب مشکلاتی است. از طرف دیگر مسئله‌ای که بقاء آبزیان را به مخاطره انداخته، صید خارج فصل و بیش از حد است. شبیه کاری که کشتی‌های چینی با خلیج‌فارس کرده‌اند. به گفته صیادان اگر حریم دریایی هرمز تاکنون از این بلا در امان بوده، به دلیل عمق کم آب است که به جل‌کش‌ها امکان پهن کردن تورشان را نمی‌دهد. همه این مسائل باعث شد تا سری به اداره شیلات بزنم و درباره کم‌وکیف فعالیت‌ها و حمایت‌های شیلات پرس‌وجو کنم. یک هفته تمام هر روز در ساعت‌های کاری مختلف به اداره شیلات هرمز مراجعه کردم اما هربار با در بسته مواجه شدم. این بود که با اداره کل شیلات استان هرمزگان تماس گرفتم تا بلکه راهی برای پیدا کردن جواب سوال‌هایم از وضعیت حمایتی صیادان در هرمز پیدا کنم. روابط عمومی این اداره حتی نمی‌دانست که جزیره هرمز نزدیک به یک سال است که زیرمجموعه بندرعباس شده‌است. با این وجود فعالیت حرفه‌ای روزنامه‌نگاری را درصورتی می‌دانست که خبرنگار به جای مراجعه به ادارات و ارتباط مستقیم با مسئول مربوطه، جواب سوالاتش را از روابط عمومی بخواهد و معتقد بود کار خبرنگار با روابط عمومی است نه شخص مسئولان و ادارات. وقتی از او درباره علت تعطیلی مکرر اداره شیلات هرمز پرسیدم در کمال تعجب به این جواب رسیدم که: «شاید ما اصلا اداره شیلات هرمز نداشته‌باشیم و از چارت سازمانی‌مان حذف شده‌باشد و فقط تابلوی این اداره آن‌جا باشد». با این وجود یکی از مسئولان هرمز، فعال بودن اداره شیلات هرمز را تایید کرد اما اینکه چرا مسئول پاسخگویی در آن اداره نبود، نامعلوم ماند.

دیدگاه ها (0)
img