اجتماعی
سکوت و سکون حزن آلودی برقرار است.باد ملایمی میوزد و جزآواز پرندگان در لابلای شاخه های درختان بلند،صدایی به گوش نمیرسد، انگار سمفونی مرگ می نوازند.ظهر یکی از روزهای گرم اردیبهشت ماه است و باد نسبتا گرمی در حال وزیدن .تا چشم کار می کند قبر است ومنزلگاه ابدی.
سکوت و سکون حزن آلودی برقرار است.باد ملایمی میوزد و جزآواز پرندگان در لابلای شاخه های درختان بلند،صدایی به گوش نمیرسد، انگار سمفونی مرگ می نوازند.ظهر یکی از روزهای گرم اردیبهشت ماه است و باد نسبتا گرمی در حال وزیدن .تا چشم کار می کند قبر است ومنزلگاه ابدی.تابلوی رنگ و رو رفته سبزرنگی بر روی ساختمان آجری به چشم میخورد که با خط سفید بزرگی نوشته شده است «غسالخانه». مکانی که از در و دیوارش بوی مرگ می آید. مکانی که به جبر زمانه، سر و کار همه ما یک روز به اینجا ختم می شود. حمام آخر وایستگاه آخر زندگی. مسافرانی که دیر یا زود نه با چمدانی بر دست بلکه با آنچه که از خوبی و بدی در این جهان کردهایم، به سفری دور و دراز خواهیم رفت.این روزها مرگ رنگ وبوی خاصی یافته است رنگ و بوی کرونایی. قاتل نامرئ که در کوچه ها و پس کوچهها به کمین نشسته وبه جان آدمیان افتاده است و افرادی را راهی این مکان می کند که به سرنوشت تلخ دچار شده اند و در مظلومیت خاصی غسل و به خاک سپرده میشوند. به همراه عکاس روزنامه با هماهنگی های لازم راهی آرامستان میشویم تا گزارشی از این روزهای غسالخانه و غسالها ومتوفیان کرونا تهیه کنیم .
به سالن دلهره آور وبی امید ترین مکان زندگی ، نزدیک می شویم .نقطه تلاقی بازماندگان داغدار و نقطه پایانی برای رفتگان.مکانی که اندوه زندگی به یک باره بر سرمان خراب می شود و می خواهیم تمام دارایی مان را بدهیم تا یک بار دیگر عزیزانمان، نگاهمان کنند . اتاق بانوان و آقایان را مجزا می کند، راه پله ها را یکی بعد از دیگری طی میکنیم وارد اتاق تطهیر بانوان می شویم. اتاق مستعطیلی شکل با کف و دیواره های سرامیک و کاشی آبی رنگ، دارای 2 سکوی مرمری که روی هر سنگ جنازهای شسته میشود. دو پنجره مستعطیل مشرف به سنگ ها ، نمایی از سرها و چشم هاست چشم های زنانی که پشت شیشه می ایستند گریان و نالان به بدن بی جان عزیزشان خیره می شوند و اتاقی که در هر گوشه ای از آن موادهای ضد عفونی کننده ، لباسهای یک بارمصرف، پارچه های سفید و..به چشم می خورد . لحظه ای می گذرد مشامم پر از بوی کافور وسدر و مواد گندزدایی است ، نگاهی به اطراف آن می اندازم عکاس بعد از چند شات عکس ، به سالن شست و شوی آقایان می رود ، دوپرنسل خانم با لباس مخصوص ، ماسک و نقاب محافظ آماده می شوند تا میت از راه رسیده را غسل نمایند. هراس جای خود به آرامش خاصی داده است انگار این سالن برایم غریبه نیست می دانم روزی روزگاری بدن بی جانم بر روی این سکوها قرار می گیرد وبهسوی خانه آخرت بدرقه می شوم.
جنازه با کاور سیاه از آمبولانس به غسالخانه منتقل می شود ؛ افرادی با برانکارد پیکر بی جان را به سالن می آورند ،غسالها نمیدانند چه پیکری در انتظارشان است، جوان، پیر، پیکر سالم، سوخته، تصادفی...کاور باز میشود؛ متوفی زن جوانی است که گویا به تازگی مادر شده بود. در فاصله دو متری سنگ اول میایستم و تماشاگر میهمانی میت در ایستگاه آخر دنیا می شوم اما به دستور حراست آرامستان برای پیشگیری از بیماری ،سالن را ترک کنم . این سالن برای شست و شوی میت غیرکرونایی است. غسالخانه مخصوص کرونایی ها جدا از این مکان در نظر گرفته شده است.
با خودرو به همراه مسوول روابط عمومی و حراست،گشتی در اطراف آرامستان می زنیم تا به کانکسی می رسیم که غسالخانه ویژه متوفیان کرونا است . این غسالخانه دارای قسمتهای مختلف ازجمله حوضچه تغسیل، تانکر محلولهای ضد عفونی و دیگر بخشهای مندرج در پروتکلهای ابلاغی ایجاد شده است. به علت خطر ابتلا به کرونا اجازه حضور در این غسالخانه را نداریم،چند متر جلوتربه ضلع غربی آرامستان باغو قطعه 26 می رسیم . قطعه ای که 250 قبر حفاری شده است وبیشترشان خالی از اجساد است . به گفته علیرضا بهمننژاد بندری رئیس سازمان آرامستان بندرعباس ،ابتدا این قسمت برای متوفیان کرونایی در نظر گرفته شده بود اما بعد از آن که بهداشت بلامانع بودن تدفین بیماران کرونایی در کنار سایر قبور را اعلام کرد ،این محل به نام قطعه 26 نامگذاری شد و متوفیان (کرونایی یا غیر کرونایی) با پر شدن در ضلع جنوبی قطعه 26 به ضلع غربی منتقل می شوند.
کرونا پس از تسخیر دنیا ،کشور گشایی و ورود آن به استان هرمزگان ،جان 30 نفر را در این استان می گیرد و بیش از 1260 نفر را مبتلا می کند. در ابتدای اپیدمی این ویروس ناشناخته ، طلبه های داوطلب با لباس های مخصوص ، میت های کرونایی را در غسالخانه در نظر گرفته شده، غسل می کردند اما مدتی است که این امر به غسال های آرامستان باغو محول شده است .اگرچه این روزها کادر درمانی از جمله پرستاران، پزشکان در خط مقدم مبارزه با کرونا قرار دارند و بیشتر مورد توجه مردماند اما با این حال غسالها و کارکنان بخش کفن و دفن ، رانندگان حمل متوفیهای کرونا هم از جمله سربازانی هستند که متناسب با حرفه خود، بیشتر با کرونا درگیرند ، بیش از همه در معرض خطر قرار دارند و کمتر از دیگران دیده می شوند. به سمت غسال ها و کارکنان آرامستان که با کرونا درگیر هستند می رویم افرادی که در این روزها که جامعه درگیر ویروس کرونا است، با غسل و کفن فوتیهای ناشی از ویروس کرونا به سهم خود در جامعه ایفای نقش میکند. در این ارتباط گپ و گفتگوی صمیمانه ای شکل می گیرد .شغل شان مرده شور است و از خاطرات تلخی سخن میگویند که مردن و دل کندن از دنیا را در ذهنها تداعی میکند این زنان و مردان با روح بلندی که دارند شغل شان را میستایند.
« برای غسل و کفن فوتیهای ناشی از ابتلا به ویروس کرونا باید علاوه بر لباسهای همیشگی که شامل لباسهای خودمان، پیشبند و دو لایه دستکش است از لباس ایزوله، کلاه، نقاب محافظ، و دولایه ماسک هم استفاده کنیم و تحمل این لباسها در حالتی که مداوم با آب هم سرو کار داریم بسیار سخت است، وقتی این لباسها را در میآوریم عرق از سر و رویمان میچکد».رقیه بانوی غسال 55 ساله است که از 35 سالگی کار هر روزش شستوشوی اجساد است و حالا در این روزهای سخت انتشار ویروس کرونا استرس کاری اش بیشتر شده با بیان این مطلب می گوید: «با اینکه مرتبا از ضد عفونی کننده ها استفاده می کنیم ، اما این بیماری قابل پیشبینی نیست و اگر ناقل باشی مشخص نمیشود به همین دلیل هم من و همکارانم با توجه به کارم مدام این بار روانی را بر دوش میکشیم که مبادا به خاطر شغلمان ناقل ویروس به خانوادههایمان باشیم».باسابقه ترین زن غسال که حتی غسل و کفن فوتیهای ناشی از ویروس کرونا او را نمیترساند، ولی نگاه آزاردهنده و حفاظت بیش از حد برخی افراد در برخورد با غسالها، او را رنج میدهد طوری او را نگاه میکنند که گویی یا مبتلا به ویروس کرونا است یا خودش انسانی ترسناک است که با مردگان در ارتباط است.
«پیکر فوتیهای ویروس کرونا مانند پیکر دیگر فوتیها است ، تفاوتی ندارد و چون نکات بهداشتی را رعایت میکنم ترسی ندارم، خانوادهام با شغلم مشکلی ندارند و بعد از پایان هرروز کاری با تعویض لباس کار و ضدعفونی کردن دستها به خانه برمیگردم وتا الان که نشنیدم همکارانم مبتلا به ویروس کرونا شده باشند «.با ناله و زاری ها خو گرفته اند و قبرستان و میت برای آنها تلخ نیست بلکه شغل آنها ، راه کسب درآمد و منبع تامین مایحتاج زندگی شان به حساب می آید. شغلشان توام با ناله و ضجه همنوعانشان است و روزانه ده ها بار با مرگ ، رویدادی که اغلب انسانها از آن واهمه دارند رو به رو می شوند.
« انواع مرگها متاثر از حوادث مختلف را برای گروه های سنی مخنلف از نوزاد گرفته تا جوان و پیر مشاهده کردم و این مساله باعث شده نگاه مان متفاوت تر از سایرین نسبت به زندگی و مرگ باشد .محیط کارما این قدر حزن آلود است که همیشه ناخود آگاه چهره ی ما غمگین است، هیچ روزی ملاقات با داغداران برایمان عادی نبوده است،وقتی بیماری در بیمارستان بستری است، همراهانش امید دارند که شاید روزی شفا بگیرد و از جا برخیزد اما اینجا ایستگاه آخر است، و این ماجرا هر روز اینجا در آرامستان برای من و همکارانم تکرار می شود».چهره اش رنجکشیده است وازسر اجبار تن به این شغل داده است لمس تن سرد مردگان، خوشنشینی بوی کافور در ریه و پیچیدن همیشگی صدای شیون عزیز ازدستدادهها ...
« در دوران نوجوانی و در سن 14 سالگی به خانه بخت رفتم، وضعیت مالی شوهرم خوب نبود و درآمدش کفاف زندگیمان را نمیداد، این شد که در 35 سالگی این کار را برای تامین معاش خانوادهام انتخاب کردم و متاسفانه 4 سال بعد از اینکه وارد این شغل شدم ،همسرم فوت کرد و من ماندم و 4 فرزند «وی از روزی می گوید که وارد آرامستان شده است.«یکی از همسایه ها با اطلاع از ماجرای زندگی ما، به من پیشنهاد این شغل را داد ، شوکه شدم من که تا اسم فوت شده را می بردند رنگم مثل گچ سفید می شد ، چطور می توانستم وارد غسالخانه شستن میت شوم، اما تا نگاهی به بچه هایم می انداختم به خودم قول می دادم که می توانم با ترسم مقابله کنم و بدین صورت در 16 خرداد 79 پا به غسالخانه گذاشتم».
تابستان است هوا گرم با پاهای لرزان وارد غسالخانه می شود و باید مدتی در کنار همکاران باسابقه آموزش می دید .«روز اول با وحشت وارد غسالخانه شدم ،پیکر بی جان زن میانسالی بر روی سنگ قرار داشت، از فاصله دور نظاره گر غسل همکارانم بودم و جرات نزدیک شدن به جسد را نداشتم ، حالم بد بود زمانی که به خانه رسیدم نمی توانستم حتی آب بخورم ، تنهایی در یک اتاق نمی خوابیدم ،حس می کردم روح آن زن میانسال در این خانه است ،این ترس و دلهره و اضطراب تا 3 ماه همراه من بود تا آنکه برایم عادی شد».
«نگاه سرد برخی از مردم». این جمله ناراحت کننده بارها و بارها از زبان غسالان می شنویم.این قشر زحمت کش و گمنام از زنده ها گلایه های بسیاری دارند وبه قول یکی از افراد مرده که ترس ندارد بلکه زبان و نگاه بسیاری از زنده هاست که ترسناک است.« در همان اوایل که وارد شغل غسالی شدم رفتار همسایگان و آشناییان خیلی سنگین بود حتی در اتوبوس و تاکسی کنار من نمی نشستند و از من فرار می کردند، یادم می آید فرزندان یکی از همسایگان که با فرزندان من دوست بودند وساعتهای زیادی در خانه ما حضور داشتند، غدا می خوردند و می خوابیدند ، این امر باعث اعتراض خانواده شان و اطرافیان آنها شده بود که چطوری در خانه فرد «مرده شور» غذا می خوردید و...».فرزندان این بانو شرایط خانه و مادر را درک می کنند و همیشه طرافدار مادر هستند.
« فرزندانم از کاری که انجام میدهم مطلع بودند و طبیعی است که از حضورم در این فضا خوشحال نباشند اما اینکه بخواهند مخالفت کنند نه، اینگونه نبوده و شرایط را درک می کردند و حتی در مقابل توهین های افراد به شغل من، پشت سر من می ایستادند». یکی از مشکلات این قشر، بدرفتاری عده ای از خانواده های عزادار میت است.« بارها برای من و همکارانم پیش آمده که اعضای خانواده داغدار در غسلخانه به ما حمله ور شد ، مردم داغدار هستند باید آرامش خودمان را حفظ کنیم و به آنها حق بدهیم. هوای مردم را داریم اگر کسی تندی کرد به روی خودمان نمی آوریم زیرا عزیزی را از دست دادند .شرایط روحی و روانی مساعدی ندارند و ممکن است حتی سر آنها داد هم بزنند».
وی به خاطراتش اشاره می کند، خاطراتی که سرو پا تلخ است .«چند سال گذشته که در کنار کار غسالی ، میت را هم دفن می کردم، مشغول دفن دختر جوانی بودم که یک دفعه مرد جوانی به من حمله ور شد که چرا نامزدش را دفن می کنم...البته وی پس از گذشت چند روز به آرامستان مراجعه کرد و از من معذرت خواهی نمود، مدتی است که نگاه مردم به ما بهتر شده است و کمی مقبولیت اجتماعی پیدا کردهایم. اما هنوز هم افراد بسیاری هستند که خواسته یا ناخواسته به ما توهین میکنند حتی با ما دست نمیدهند، روبوسی نمیکنند. غذا نمیخوردند و حتی کنار ما راه نمیروند».وی از روزهای می گوید که میت کودک است و یا جوان .« هر چند این شغل برای ما عادی شده است اما هنوز با دیدن کودک، یا جوان و یا مادرجوان دلمان می گیرد ، بغض می کنیم و لحظات دردناکی را می گذرانیم».
«غسال که باشید برایت فرق نمیکند کسی که مقابلت روی یک سنگ، بیجان دراز کشیده فقیر باشد یا غنی، پیر باشد یا جوان، همه را روی یک سنگ میگذارید، آب و کافور بر روی تنش باز میکنید».عاطفه 36 ساله این را می گوید و ادامه می دهد:» هیچکس از یک ساعت دیگر خودش خبر ندارد، هر فردی باشید کوچگ و بزرگ ،با دستخالی از مال دنیا روی این سنگ میخوابید آماده سفر آخرت میشوید، برای همین مال دنیا پیش چشم بر و بچههای سالن تطهیر بیارزشتر از بقیه آدمهاست».
این بانوی جوان ، در سال 91 در حالی که 28 سال دارد وارد این حرفه می شود اما ورودش مانند کنیز با ترس و هراس همراه است .
« شهریورماه بود که به توصیه همسرم که در قسمت کالبد شکافی پزشک قانونی کار می کند وارد آرامستان شدم چرا که خودم جویای کار بودم و فکر نمی کردم در اولین برخورد ،محیط آنجا برایم ترسناک باشد به خوبی یادم می آید اولین میت که دیدم زن مسنی بود ، خیلی ترسیدم باید حدود چند هفته ای آموزش می دیدم و بعد مشغول به کار می شدم ،شب از وحشت خوابم نبرد حتی روز بعد به آرامستان نرفتم ، قصد نداشتم وارد آنجا شوم ولی روز سوم خودم را قانع کردم که می توانم جلوی ترسم را بگیرم «.
عاطفه نیز مانند همکارانش روزهای پر خطر کرونا را در آرامستان می گذراند .« ترس از بیماری طبیعی است اما، اگر قرار باشد بترسیم و این کار را نکنیم اموات مسلمانان روی زمین خواهد ماند. البته اجساد زیادی که بیماری عفونی داشتند را غسل کردیم و این بار نیز ما با تجهیزات کامل در حال انجام این کار هستیم و نکات ایمنی را رعایت میکنیم».وی از برخورد نامناسب افراد سخن می گوید.
«دید جامعه نسبت به مشاغلی که با میت ارتباط دارد مناسب نیست و مردم سعی می کنند که با این قشر ارتباط نداشته باشند ،این بسیار آزار دهنده است توقع داریم مردم ارزش کار و خدمتی که به جامعه ارائه می دهیم را بفهمند البته ناگفته نماند که رفتارها و دیدگاه های مردم خیلی خوب شده است، در این سالها مورد فحاشی خیلی از خانواده های عزادار قرار گرفتیم و بعضی ها بعد از مدتی از ما معذرت خواهی کردند «.دارای دو فرزند 8 ساله و 6 ساله است که هرروز پس از رسیدن به خانه ، با استقبال گرم و آغوش پر مهر آنها روبرو می شود و خستگی از بدنش بیرون می رود .«یک روز استراحت و یک روز کار هستیم . روزهایی شده که میت زیاد بوده است از فرط خستگی توان ایستادن نداشتم که پس از رسیدن به خانه و دیدن فرزندانم تمام خستگی از بدنم خارج شده است».
« کار ما پر از خاطرات تلخ است تلخ مرگ مادرو فرزند . من مادرم ،با دیدن میت کودکی و یا مادری ناخودآگاه بغض می کنم ، چند سال گذشته خانواده زن جوان بعد از غسل ،برای دیدار آخر به اتاق آمدند ، دختر بچه حدود 2 ساله در آغوش پدرش ،با نگاه کردن به بدن بی جان مادرش، او را صدا می کرد و دست او را تکان می داد ، فکر می کرد مادرش زنده است و به او جواب نمی دهد... یک لحظه حالم دگرگون شد اشک هایم سرازیر...».وی یکی از خاطراتی که در ذهن دارد بر می گردد به اوایل حضورش در غسالخانه ، که یک لحظه فکر می کند جسد تکان می خورد.« مواقع زیادی بوده است که تنهایی در غسالخانه بودم و میت را غسل کردم ، یادم می آید اوایل حضورم اولین بار که تنها شدم ، کاور میت را باز کردم آماده شستشو بودم که یک دفعه دیدم کاور تکان می خورد، وحشت کردم و لحظه ای به خود گفتم جسد تکان خورده است اما در همان لحظه متوجه شدم باد کولر، کاور را تکان داده است».
38 ساله است دارای 3 فرزند، از سال 84 وارد آرامستان شده است ، بعد از کار حفاری، باغبانی ، تنظیف و نگهبانی وارد غسالخانه می شود . این مرد جوان که مصطفی نام دارد شغل دو پدربزرگ همسرش را غسال معرفی می کند و بدون اکراه در همه جا از شغلش نام می برد . «به شغلم افتخار می کنم و هیچ ابایی از عنوان کردن و دیدن واکنش مردم ندارم، چون شغلم مقدس است». وی برخورد ناشایست و زد و خورد از سوی اعظای خانواده میت در غسالخانه را در این سالها عادی می داند .«زمانی که به این شغل پا می گذارید باید همه چیز را به تن بمالید چرا که خانواده هایی هستند نمیتوانند آن لحظه به خود کنترل داشته باشند و ما سپر آنها قرار میگیریم». از شستن میتهای تصادفی به عنوان بدترین خاطراتش در این شغل یاد میکند و میگوید: «اثر دیدن این صحنهها تا روزها با من همراه است».
هم سن و سال عاطفه است و حدود 3 سال است که وارد این شغل شده است . وی از همان ورود به غسالخانه از میت نمی ترسید و از کودکی بنا بر شغل دو نفر از عمه هایش به عنوان غسال ، علاقه داشت روزی به این شغل روی آورد . «آن زمان بنابه نیاز شدید مالی با داشتن دو فرزند به توصیه نزدیکانم غسال شدم و اولین روز ورودم در آبانماه 96 ، جسد زن مسنی را دفن کردم». زهرا مانند همکارانش از ساعت 7 صبح در محل کار حاضر می شود وتا 4 عصردر غسالخانه فعالیت دارد.«غیر از اقوام نزدیکم با سایرین رفت و آمد ندارم، بعضی آدمها از بودن در کنار یک غسال خوشحال نمیشوند ،درست است که شغل مردهشوری برای کسی جذابیت ندارد اما وقتی در این شغل باشید بیشتر از سایرین به فانی بودن دنیا پی میبرید چراکه من خودم در این مدت صحنههای بسیاری دیدهام که قابل تامل بوده است؛ دیدن میتها و رفتن از دنیا مرا به یاد نیک و بد اعمالم میاندازد».
4 سال است که غسال قسمت مردان است و دیگر غسالخانه برایش مانند روزهای اول ترسناک نیست ، در این ایام کرونایی با لباسهای مخصوص و رعایت نکات بهداشتی ، میت های کرونایی و غیر کرونایی را شستشو می دهد.وی آمدن به آرامستان را یک اتفاق می داند و می گوید:»یکی از دوستانم با من تماس گرفت که یکی از نظافتچی های آرامستان ، بیمار است و دو ماه نمی تواند در محل کار حضور داشته باشد و من به جای آن فرد، نظافت چی شدم در این دو ماه سری به غسالخانه می زدم ، محیط آنجا برایم خیلی ترسناک بود ،استرس زیادی داشتم اما با ترسم مقابله کردم و زمانی که ساعت اداری پایان می رسید ، همکارانم به منزل می رفتند من می ماندم و به غسال ها کمک می دادم».
ابراهیم 42 ساله در اسفندماه با بهبودی فرد نظافتچی، کار را به او سپرد و باز بیکار شد اما کمتر از گذشت یکماه از سوی آرامستان در بخش غسالخانه دعوت به کار میشود.« 15فروردین ماه سال 97 به غسالخانه رفتم یک هفته ای آموزش دیدم ، استرس زیادی داشتم اما به مرور زمان همه چیز برایم عادی شد».ابراهیم دارای 5 فرزند است که فرزندانش به شغل پدر احترام می گذارند.وی بدترین لحظات را غسل نزدیکان می داند.«غسل عزیزان و نزدیکان یکی از لحظات تلخی است که اکثر همکاران ما تجربه کردند، من بدن بی جان پسر عمهام را غسل دادم که از صمیمی ترین فرد زندگی ام بوده است، خیلی برایم سخت بود» .
«وقتی قبوربا بیل مکانیکی به عمق 3 متر برای افراد کرونایی کنده میشود، ابتدا آهک در خاک میریزیم و سپس با مواد ضدعفونی بلافاصله بعد از جاگذاری میت، آن محل را ضدعفونی میکنیم «. این را مرد جوانی به نام جواد که سابقه 15 ال حفاری را دارد می گوید.«پیش از شیوع ویروس کرونا اکثر خانوادهها مُصِر بودند که متوفی را خودشان داخل قبر بگذارند و بحث تلقین خواندن و باز کردن صورت میت را خودشان انجام دهند، اما از وقتی موضوع این بیماری پیش آمد این کار بر عهده همکاران ما که لباس مخصوص داریم گذاشته شده و خانواده حق این کار را ندارد».کارگران خاکسپاری این روزها از آغاز تا پایان کار چه متوفی کرونایی باشد چه نباشد باید لباس ایزوله، دو لایه ماسک فیلتردار و ماسک جراحی، شیلد و دستکش را بپوشند، جواد در حالیکه خستگی در صدایش کاملا مشهود است، برایم توضیح میدهد که به صورت عادی داخل قبر رطوبت و گرما دارد، حال با استفاده از این لباسها شرایط سختتر شده است، اما براساس پروتکلها تا زمان پایان ویروس کرونا باید این لباسها را زمان کار بر تن کنند.
«پس از اینکه بیل مکانیکی عمق 3 متر از زمین حفاری کرد من و همکارانم با پوشش مخصوص درون قبر می رویم پس از ریختن آهک جسد را در آن جا قرار می دهیم و سپس با اهک دوباره مکان را ضدعفونی می کنیم و با بیل خاک این 3 متر را پر می کنیم گاها شده تا قبل از اذان مغرب در حال کار باشیم شاید سختترین کار جابهجایی میت و تحمل پوشیدن چند ساعته لباسهای مخصوص باشد. بخشی از سختی کار طاقت آوردن در این لباس است که زیر این لباس عرق میکنیم و حرکت کردن با ماسک و لباس هم کار راحتی نیست.». براساس پروتکلهای بهداشتی خانوادهها نباید به میت و قبر نزدیک شوند.« البته خیلی از خانواده های داغدار رعایت می کنند و از دور نظاره گر هستند اما عده ای هستند تا ۲، ۳ متر نزدیک به قبر نزدیک میشوند و ماهم شرایط روحی آنها را درک کرده ولی بیش از ۲ متر نمیگذاریم نزدیک شوند».
بهدلیل حجم بالای آلودگی ویروس کرونا، غسل و کفن کردن متوفی بدون حضور افراد خانواده و با رعایت پروتکل های بهداشتی خاصی و تدابیر ایمنی جهت جلوگیری از انتقال ویروس به دیگران انجام می شود. همچنین دفن فوتیهای کرونایی بر اساس ضوابط اعلام شده از سوی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان در بهشت زهرا(س) است.بهمن نژاد بندری در گفتگوبا صبح ساحل با بیان اینکه تا به امروز هیچ یک از کارکنان آرامستان به کرونا مبتلا نشده اند می گوید:» برای حفظ سلامت کارکنان، مراجعان و زائران اهل قبور، بخشهای مختلف بهشتزهرا (س) بندرعباس مانند غسالخانه، ساختمان اداری، سرویسهای بهداشتی، مبلمان، معابر، نمازخانه و غیره ضدعفونی میشود،تجهیزات کامل شامل لباس، ماسک، عینک، دستکش و غیره برای افراد درگیر در تغسیل و تدفین متوفیان مبتلا به بیماری کرونا خریداری شده ویک دستگاه آمبولانس ویژه این فوتیها بهمنظور حمل اجساد اختصاص یافته است ،همچنین برای حفاظت از کارکنان از داروی طب اسلامی و سنتی هم استفاده می شود .»
گفت وگوهایمان به پایان می رسد پس از خداحافظی از محل دور می شویم، محلی که بیش از 15 هزارمتوفی در خود جای داده است.
محلی که صدای بلند لا اله الا الله ، صدای جیغ، فریاد، عجز و ناله تنها ملودی ثابت آن محیط است .محلی که همه روزه با پوشش خانواده های عزاداربه رنگ سیاه در می آید وشاهد عزاداری است .
زنی چادری بر سرش کشیده و اشک میریزد و دیگری در گوشهای، مادر داغدارش را دلداری میدهد. فرزندانی که بی تاب رفتن مادر و پدرشان هستند و بر سر و سینه میکوبند. تابوت روی زمین گذاشته میشود و بلافاصله همه به صف میایستند تا نماز میت را اقامه کنند. اما قصه این روزها کمی متفاوت شده است دیگر خبری از آن جمعیت نیست.افرادی که غریبانهتر توسط کرونا جان دادهاند و حالا کسی هم زیر تابوتشان را نگرفته، یک نفر با فاصله زیاد برایشان نماز میّت میخواند و با شرایطی خاص تر نسبت به اموات عادی دفن میشوند...
در این اوضاع که افراد جامعه از دیدن پیکر درگذشتگان میهراسند سعی دارند حتی نزدیک خانواده جان باخته کرونایی نشوند ،شیرزنانی و مردانی هستند که با دل شیر برای کسب روزی حلال با دل و جان در آرامستان اشتغال دارند و خم به ابرو نمیآورند، شغلشان شریف است اما بسیاری از مردم به آنها با نگاهی توام با ترس و اکراه می نگرند و سعی می کنند در برخورد و مراودات اجتماعی از انها فاصله بگیرند....از آرامستان دور می شویم و باز به شلوغی جاده و شهر و مشغولیات زندگی می رسیم ...
تگ ها:
نظرسنجی
اخبار مرتبط
بهار دلپذیر هرمزگان ایرانیان را به خود می خواند
بررسی مشکلات آب روستایی در تحریریه صبح ساحل
فرماندار بندرعباس در صبح ساحل
28 سالگی صبح ساحل
صبح ساحل مطبوعات را به خودباوری رساند
پربازدیدترین ها
مجموعه سازه گستر گامبرون
شرایط جدیدی برای دریافت کارت اعتباری سهام عدالت اعلام شده که براساس آن شش گروه از سهامداران نمیتوانند کارت اعتباری بگیرند.
مدیر فناوری اطلاعات و ارتباطات سازمان منطقه آزاد قشم از الکترونیکی شدن مراحل ثبت نام و تمدید کارت شهروندی قشم با هدف کاهش مراجعات حضوری برای کنترل بهتر و مقابله با شیوع ویروس کرونا در جزیره خبر داد.
جدیدترین اخبار