03

آذر

1403


حوادث

11 آبان 1399 19:54 0 کامنت

"حمیدرضا بهبودی" معروف به صابر اهل روستای گنجه روز پنجشنبه در مقابل شرکت معدن شباب خودش را سوزاند؛ ماجرایی که خیلی از اهالی روستا را تحت‌تأثیر قرار داد. پسر جوانی که برای تأمین هزینه‌های زندگی خانواده‌اش قصد بازگشت به محل کار قبلی‌اش را داشت اما با پاسخ منفی مواجه شد. دیگر نتوانست دوام بیاورد. در مقابل چشم مردم خودش را سوزاند؛ اتفاقی که حواشی زیادی در پی داشت.

آغاز تحقیقات پلیسی

به گزارش صبح ساحل و به نقل از شهروند، سرهنگ "حمیدرضا فیضی"، فرمانده نیروی انتظامی رودبار در استان گیلان با اشاره به خودسوزی این کارگر معدن گفت: «تحقیقات از علت دقیق خودسوزی یک کارگر در مقابل معدنی که از آن اخراج شده بود و اکنون در بیمارستان بستری است، ادامه دارد. بنا بر اطلاعات رسیده، این کارگر معدن سوابق درگیری و تنش با کارگران دیگر را داشته است. از این‌رو با اتمام قراردادش، پیمانکار این معدن شن و ماسه، دیگر قرارداد او را تمدید نکرده است. در تحقیقات اولیه مشخص شد که این جوان چندین‌بار برای ادامه کار به مدیر اجرایی این معدن مراجعه کرده اما به دلیل سوابق کاری‌اش در آن معدن قراردادش تمدید نشده است تا اینکه او صبح روز پنجشنبه اقدام به خودسوزی کرد.» او درباره وضعیت معیشت این جوان ۳۲ ساله گفت: «بنا به گفته مدیر این معدن، تاکنون چندین‌بار نیز با او مساعدت شده اما به دلیل ایجاد تنش و ناسازگاری با دیگر کارگران سرانجام از کار برکنار شده است. تحقیقات پلیس برای بررسی دقیق این حادثه آغاز شده است.»

مشکلات معیشتی صابر

پنج‌ماه پیش بود که این جوان اخراج شد. اعتیاد داشت. او را به خاطر اعتیادش از کار بیرون کرده بودند. در شرکت معدن شباب در روستای گنجه کار می‌کرد اما دیگر او را نمی‌خواستند. با این حال، حمیدرضا معروف به صابر رفت و اعتیادش را ترک کرد تا بتواند دوباره سر کارش برگردد. پسرخاله صابر، وقتی اینها را می‌گوید، اشک می‌ریزد. صحبت درباره وضعیت زندگی پسرخاله‌اش، او را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. روایت بستگان این جوان متفاوت‌تر از مسئولان است. او چنین می‌گوید: «صابر زندگی بسیار سختی داشت. پدرش ۱۷ سال پیش ورشکست شد. او وضع مالی بسیار خوبی داشت. ساختمان‌سازی می‌کرد اما مشکلات مالی برایش به وجود آمد و در نهایت ورشکست شد. از همان سال‌ها صابر کار کرد. ۱۳ ساله بود که برای کار به تهران رفت. مادرش مریض بود. خواهرش معلولیت داشت. برای آنها حاضر بود جانش را هم بدهد. برای همین به تهران رفت. درسش را رها کرد تا بتواند کار کند. می‌خواست خرج خانواده‌اش را تأمین کند اما در تهران به خاطر سن کمش گرفتار اعتیاد شد. با این حال، هیچ‌وقت دست از کار کردن نکشید. کار کرد و هزینه‌های زندگی خانواده‌اش را تأمین کرد.»

طاقتی که طاق شد

در نهایت صابر پاک شد. اعتیادش را ترک کرد. به محل کار قبلی‌اش برگشت. می‌خواست دوباره کارش را شروع کند ولی دست رد به سینه او زدند: «صابر به هر دری زد تا دوباره به شرکت برگردد. ما به او اجازه ندادیم به تهران برود. تازه ترک کرده بود. نمی‌خواستیم دوباره آلوده شود. برای همین باید در نزدیکی محل زندگی‌اش سر کار می‌رفت اما او را قبول نمی‌کردند. حتی به شورای روستا هم رفت ولی باز هم نشد. جوان بود و غرور داشت. برای همین حتی درگیر هم شد ولی باز هم فایده‌ای نداشت. به اداره کار نرفت چون می‌دانست فایده‌ای ندارد. یک روز پیش از آن اتفاق با من حرف زد. گفت دیگر طاقت ندارد. می‌گفت نمی‌تواند با این مشکلات کنار بیاید. کلی با او حرف زدم و سعی کردم آرامش کنم. بعدازظهر روز حادثه، باز هم به شرکت رفت. به او گفتند هیچ‌وقت دیگر اینجا نیا. صابر هم دوستانش را صدا زد. با آنها خداحافظی کرد. در یک لحظه بنزین روی خودش ریخت و خودش را سوزاند. هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد. آنقدر سریع اتفاق افتاد که کسی نتوانست جلوی او را بگیرد. حالا روی تخت بیمارستان است ولی اصلا حال خوبی ندارد. ریه‌هایش ۹۰ درصد آسیب دیده یعنی فقط یک معجزه می‌تواند او را به زندگی برگرداند. اگر صابر پسر بدی بود، الان تمام روستا در مسجد محل برای او دست به دعا نمی‌شدند.»

اعتراض اهالی روستا

اهالی روستای گنجه اعتراض‌های زیادی دارند. به خاطر واگذاری زمین‌ها و مراتع به معدنکاران و شرکت‌های معدن، شاکی هستند. شکایت‌هایشان را هم مطرح کرده‌اند اما اتفاقی نیفتاده است. اینها را اکبر سرودی، یکی دیگر از بستگان صابر بهبودی می‌گوید: «همین شرکتی که صابر را از کار بیکار کرد، روی زمین‌های کشاورزی پدر صابر دایر شده است. از آنجایی که هزینه کشاورزی زیاد است، این زمین‌ها بلااستفاده ماند و در نهایت به شرکت معدن واگذار شد. صابر پسر بدنامی در محل نبود. مشکلات زیادی در زندگی‌اش داشت اما فقط می‌خواست کار کند و هزینه‌های زندگی‌شان را تأمین کند. او به هر دری زد تا بتواند فقط شکم خودش و خواهر و برادرهایش را سیر کند. هیچ‌وقت دست به خلاف نزد. حاضر شد هر کاری انجام دهد ولی خلاف نکند. در پی لقمه حلال بود که حالا به چنین روزی افتاد.»

دیدگاه ها (0)
img