02

دی

1403


اجتماعی

28 آبان 1399 08:31 0 کامنت

نویسنده: امیر حسین والا

نوشتار خود را با این پرسش از مخاطب خود شروع می‌کنم که «برای شما چه مقوله‌ای با اهمیت تر از سلامت جسم و روان کودکان‌ جامعه است!؟» گمان می‌کنم که بیشتر افراد (اگر نگویم که همگان) جواب می‌دهند «هیچ چیز!! فرزندان جامعه که آینده سازان هر کشورند پر اهمیت ترین سرمایه هرسرزمین و جامعه‌ای محسوب می شوند.» و بدون تردید این یک نگاه عمومی به اهمیت آموزش و پرورش کودکان و تلاش برای رشد توانایی های ایشان است. 
به نوشته ی روزنامه صبح ساحل، واضح است که هر خانواده‌ای به فراخور توان خود تمام تلاشش را به کار می‌گیرد تا بهترین شرایط ممکن را برای فرزند (یا فرزندانش) فراهم آورد تا در کنار فراگرفتن آموزه‌های رایج عمومی، به هنر و مهارتهای فردی و اجتماعی دست یابد و در مسیر رشد خویش درستی تن و آسودگی روان داشته باشد. و بدیهی‌ست که کشف استعداد فرزندان هر سرزمین و پرورش نسل‌های بعدی در کنار تضمین و تامین سلامت جسم و روح کودکان از نکات مورد توجه و برنامه‌ریزی هر دولت مدبری است. با پیشرفت دانش بشری در حوزه علوم انسانی و اهمیت یافتن جایگاه علم روان‌شناسی در زندگی انسان به ویژه در تعامل با کودکان، بسیاری از روش‌های آموزشی که در گذشته اعمال می‌شد اکنون به طور کامل منسوخ شده است. 
در حالیکه در گذشته ضرب و شتم کودکان به عنوان روش تحکمی برای پذیرش نظر تحمیلی معلم، یک امر عادی بود، امروزه این رفتار تحت عنوان ترکیب نامتجانس «تنبیه بدنی» کاملا مطرود و غیرقانونی است.
هرچند که علم روان شناسی دایره آزار رسانی به کودکان را از حوزه جسم به حوزه روان گسترش داده است اما به نظر می رسد هنوز راهکارهای قطعی و عملی برای پیشگیری از این رفتارهای آسیب رساننده به دست نیامده است. ورود پژوهشگران به حوزه آموزش و تبیین روش های فلسفه محور برای کودکان بسیاری از گونه های آموزشی گذشته را تغییر داده است و کودک را به عنوان یک عنصر پویا در سیستم آموزشی به رسمیت می‌شناسد اما متاسفانه هنوز در برخی روش‌های تربیتی در نظام آموزشی ما، دیدگاه و استنباط شخصی کودک و مهمتر از آن، سلامت روانی او مورد بی توجهی قرار می گیرد.  
گاهی این بی توجهی و آسیب رساندن به کودک توسط فردی که  تعلیم را به عهده دارد به صورت سهوی و به خاطر عدم آگاهی او انجام می‌شود که می توان این امر را از طریق آموزش همزمان به معلمان و کودکان، نظارت پیگیر و مشارکت دادن کودک در مسائل اجتماعی، اصلاح کرد اما گاه با  کمال تاسف شاهد هستیم که این روند آسیب رسان، ناشی از ناآگاهی سیستمی ست که خود متولی پرورش است درحالیکه از بدیهی ترین شاخصه های روانشناختی کودک بی‌بهره است (اعم از نظام کلی آموزش و پرورش یا مدارس که عملکردهای مختلف و جزیره گونه دارند) بیایید با هم چند مثال از دو کتاب فارسی و ریاضی مقطع دوم دبستان یکی از مدارس خصوصی (غیرانتفاعی) که نام معتبری نیز برای خود جمع و جور کرده است را بازبینی کنیم و هم از مسئولان آموزشی کشور و هم مدیران این مدرسه بپرسیم آیا نظارتی بر تدوین و چاپ این متون صورت گرفته است!؟
آیا آموزش و پرورش با برونسپاری وظایف خود به نهادهای خصوصی، نقش نظارتی خود را بر نحوه عملکرد ایشان فراموش کرده است!؟ آیا نباید انتظار داشته باشیم این متون که به صورت سلسله وار در یک کتاب تکرار شده اند بر روان کودکان تاثیر منفی بگذارند؟!

 مثال یک. کتاب فارسی

شکل شماره یک

داستانی بی سر و ته که در آن انسان به کشتار حیوانات می پردازد و در نهایت خود نیز توسط حیوانات کشته می شود.این داستان که ما را یاد فیلمهای هالیوودی ژانر وحشت مانند Saw و Paranormal Activity می‌اندازد در کتابی نقل شده است که کودکان هشت ساله آن را می خوانند. تصور کنید این داستان تصویر دردناکی از یک کشتار همگانی در ذهن کودک ایجاد می کند. باید پرسید آیا نظارتی بر تولید این محتوای ددمنشانه نبوده است؟!

مثال دو. کتاب ریاضی

شکل شماره دو

اژدهایی که هربار سرش توسط جنگجویی قطع می شود، سه سر به جای آن رشد می کند. 
این یک مساله ریاضی است اما به نظر می رسد از داستان نبرد «هرکول» با «هیدرا» برداشت شده است. آیا تدوین گران کتاب، مسائل ریاضی را از یک کتاب چاپ شده در غرب کپی کرده اند یا نویسنده از روی عمد با نگاه دیگرآزارانه یک داستان یونانی را وارد کتاب ریاضی کودکان کرده است!؟ به راحتی می توان عمل بریدن سر اژدها توسط قهرمان را با چیدن گل توسط باغبان و رویش مجدد آن که حکایتی لطیف تر است، جایگزین کرد.

مثال سه. کتاب فارسی

شکل شماره سه

این داستان ماجرای سه ماهی است که در یک آبگیر زندگی می کنند. نویسنده ابتدا با ترسیم فضا یک ارتباط عاطفی بین کودک و ماهی ها ایجاد می کند. ماهی‌ها با هم گفتگو می‌کنند و از بازی کردن حرف می‌زنند. بعد ماهیگیرها برای صید به آن آبگیر می‌آیند. یک ماهی زودتر فرار می‌کند و یک ماهی که تنبل است، می ماند و توسط مردها صید و برای ناهار خورده می شود. سوال اینجاست آیا حتما لازم است که فعل «خورده شدن» را استفاده کرد؟! اصلا هدف از این داستان چیست، ترغیب به مهاجرت!؟ «ماهی سیاه کوچک» در ادبیات ما یک نماد است، نماد ماندن و مقاومت کردن و جالب است این نماد چون می‌ماند در این داستان به عنوان ناهار خورده می شود. 

مثال های دیگر

اگر یک یا دو مورد از این داستانها در کتابهای این مقطع وجود داشت می شد گفت که اشتباهی سهوی صورت گرفته است اما با جستجوی بیشتر در می یابیم که این نوع نگاه در نمونه داستان های دیگر هم مشاهده می شود و در این حکایت ها یا عباراتی چون «از درد و غصه مردن»، «تکه تکه شدن»، «از بیماری و گرسنگی مردن» وجود دارد یا فرد «مورد حمله مار و اژدها» قرار می گیرد. واقعا لازمه وجود این همه فضای رعب و خشونت در کتاب فارسی کودک هشت ساله چیست؟! حتی اگر از سوی تدوینگر کتاب ادعا شود که این داستانها از کتابی کهن اقتباس شده اند، با مقایسه ساده این نوشتار با کتابهای مشابه می توان دید که نمونه های دیگر نخست داستانهای مناسب را برگزیده اند و دیگر آنکه فضای آن را برای استفاده کودکان تلطیف و مناسب سازی کرده اند. 
بدون تعارف می توان استنباط کرد که در تدوین این کتاب به شدت سهل انگاری و بی تدبیری صورت گرفته است که ضرورت دارد به سرعت جهت اصلاح آن اقدام شود. در پایان نیز باید اشاره کرد که نحوه پاسخگویی این مدرسه غیرانتفاعی به بیان دیدگاه های کارشناسی هم بسیار مهم است . متاسفانه بیان مشفقانه این ایرادات با برخوردی ناپسند و غیراصولی روبه رو شد که چاره ای جز بازتاب رسانه ای برای بیان این موارد باقی نگذاشت. به نظر می رسد برای رسیدن به جایگاه یک مجموعه آموزشی مناسب باید تغییرات کلی در ساختار اندیشه و رفتاری مدیران این مرکز ایجاد شود.   
 
دیدگاه ها (0)
img