20

آبان

1403


اقتصادی

17 مهر 1400 08:27 0 کامنت
 «اینجا تلاش بی‌فایده است». این مایوسانه‌ترین جمله‌ای بود که از چندین دوست و آشنا می‌شنیدم. کسانی که تورم و گرانی چنان دمار از روزگارشان درآورده‌بود که دیگر هیچ امیدی به بهبود وضعیت زندگی‌شان نداشتند. بیشتر که فکر کردم، متوجه شدم حالا دیگر خرید خانه و ماشین و یک زندگی معمولی برای خیلی از ما به رویا بدل شده‌است. در این سال‌ها گرانی چنان بی‌وقفه به صورتمان سیلی زده‌است که هنوز گیج و حیران به قیمت‌ها خیره شده‌ایم. انگار که هنوز گرم و از عمق فاجعه بی‌خبر هستیم. هر صبح با کوله‌باری از اضطراب و استرس بیدار می‌شویم و کار می‌کنیم اما آخرماه باز هشتمان گروی نه است. افسردگی چنان در وجودمان خانه کرده که انگار او صاحب‌خانه است و ما میهمان. با این همه اما متاسفم که باید حقیقت را مثل پتک بر سرتان بکوبم؛ چراکه وضعیت ایجاب میکند تا بیش از گذشته هشیار باشیم؛ شاید سلامت روانمان را نجات دهیم که نفس‌های آخرش را می‌کشد.

   

 بن‌بستی به‌نام امید

اجناس نسیه در بقالی‌ها، خرید دانه‌ای میوه و خرید اسکلت مرغ تنها گوشه‌ای از حقایق قدرت خرید مردم است که روز به روز فراگیرتر هم می‌شود. شاغلانی که هر روز نگران از تامین معاش خود به خانه باز می‌گردند. تورم و گرانی حالا دیگر فقط مختص قشر کم‌درآمد جامعه نیست بلکه مدت‌هاست یقه قشر متوسط را چسبیده‌است. در دو سال اخیر قیمت کالاهای مختلف روزانه افزایش می‌یابد و انگار کسی توانایی مهار آن را ندارد. با افزایش قیمت دلار و ارز، به تدریج قیمت اقلام غذایی، اتومبیل، مسکن، لوازم برقی و خانگی هم افزایش یافت. در این شرایط مردم مستاصل‌تر از همیشه مجبور به حذف هزینه‌های اضافی خود شدند. در این شرایط و گرانی هر روزه مواد غذایی بسیاری از شاغلان و سرپرستان خانواده بالاترین سطح اضطراب و استرس را تجربه می‌کنند. بخش عمده‌ای هم دچار افسردگی و یاس شدید از بهبود شرایط شده‌اند و در واقع شاید بتوان گفت یک غم و اندوه جمعی جامعه را فراگرفته‌است. این موضوع به این دلیل است که بسیاری از مردم ناامید هستند و تلاش‌ برای رسیدن به اهداف را بی‌فایده تلقی می‌کنند. در این شرایط مثبت‌اندیشی و صحبت‌های انگیزشی مثل نمک پاشیدن به زخم‌ است. چرا که شرایط حاکم بر جامعه اکثریت مردم را با یک بن‌بست مواجه کرده‌است و امید و شادی آن‌ها را هدف قرار داده‌است. یک جوان در شرایط امروز جامعه ایران به این موضوع واقف است که اگر تا پایان عمرش هم کار کند، از تامین حداقل‌های یک زندگی نظیر خانه و ماشین ناتوان خواهدبود. علت روی‌آوردن برخی جوانان به راه‌های پرخطر برای به‌دست‌آوردن پول بیشتر در زمان کم‌تر هم همین بن‌بست است. 
    

 گفت‌وگو با «تقی ابوطالبی احمدی»، دکترای تخصصی روان‌شناسی درباره تاثیرات روانی گرانی

 تعدیل یا تعطیل نیازها؟

شرایطی را تصور کنید که یک خانواده با گرانی کالاهای اساسی و اقلام غذایی مجبور است روز به روز سفره خود را کوچک و کوچک‌تر کند. این خانواده برای تامین هزینه‌های روزمره خود مجبور است هزینه‌های دیگر را حذف کند یا کاهش دهد. بدین ترتیب مجبور است تفریحاتی مثل سفر، رستوران‌رفتن، باشگاه‌های ورزشی، کلاس‌های زبان و ... را حذف کند. در چنین شرایطی افسردگی بیش از گذشته گریبان اعضای خانواده را می‌گیرد. این افسردگی حتی در افراد شاغل و سرپرستان خانوار بیشتر است، چراکه مجبور به تامین معاش خود یا خانواده هستند. این نگرانی و افسردگی می‌تواند باعث مشکلات ثانویه مثل افزایش خشونت در جامعه، روی آوردن به اعتیاد و بزهکاری شود. بسیاری از روان‌شناسان در سال‌های اخیر نسبت به عدم‌سلامت روان جامعه هشدار داده‌اند. اما تعرفه‌های خدمات روانشناسی و روانکاوی هم در این مدت به موازات افزایش قیمت دیگر کالاها و خدمات جامعه افزایش یافته‌است. یعنی اگر مردم برای درمان مشکلات روانی و افسردگی ناشی از گرانی به مراکز روان‌شناسی مراجعه کنند، باز هم با همان گرانی مواجه می‎شوند و چه بسا قید سلامت روان خود را بزنند. «تقی ابوطالبی احمدی»، دکترای تخصصی روان‌شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان این موضوع را ریشه‌یابی میکند.
    
   

افسردگی و اضطراب از چه‌چیزی نشئت می‌گیرد؟

ریشه این بیماری‌ها از نیاز انسان سرچشمه می‌گیرد. انسان موجودی نیازمند است و نیازهای مختلف فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد و اگر انسان برای تامین این نیازهای خود از اصول پایسته زندگی پیروی کند، زندگی متعادلی خواهدداشت و از بسیاری تنش‌ها و بیماری‌های روان‌تنی در امان خواهدبود. از طرف دیگر انسان دارای 4 هوش اختصاصی و مدیریتی است که باید این 4 هوش را در تعادل و توزان با یکدیگر به کار ببرد تا بتواند بهداشت روان خود را تامین کند. IQ یا هوش عمومی،  PQیا هوش جسمانی، EQ  یا هوش هیجانی و مهارت‌های ارتباطی و SQ یا هوش معنوی و اخلاقی است. برقرای تعادل در این 4 هوش عامل ایجاد آرامش در انسان است. موضوع سوم که فروید همواره در مباحث روان‌شناسی آن را مطرح می‌کند و ریشه قرآنی هم دارد موضوع ناخوادآگاه انسان‌هاست. به این معنا که انسان‌ها از سه منِ وجودی برخوردارند که اولی نهاد و نیازها و غرایز انسانی است به آن کودک درون هم می‌گویند. دومی خود یا حقیقت وجودی انسان است که ساختار کلی شخصیت انسان را شکل می‌دهد و اصطلاحا به آن فرمانده کل قوا هم می‌گویند. سومی منِ والدینی یا وجدان اخلاقی است که در نقش ترمز و نگهدارنذه انسان است و او را کنترل می‌کند. اگر این سه هم متعادل عمل کنند باز هم انسان می‌تواند آرامش نسبی را در زندگی کسب کند و کم‌تر دچار آسیب شود تا بتوانند مسائل خود را مدیریت کنند. 
    

 عوامل عمده ایجاد استرس و اضطراب در جامعه ایران چیست؟

این عوامل به‌طور کلی در میان انسان‌ها و در کل جهان وجود دارد و نه فقط ایران. فقر چه ازنوع اقتصادی و چه از نوع فرهنگی ناشی از محرومیت است. به این معنا که انسان وقتی پرخاشگر می‌شود نوعی از محرومیت را تجربه کرده‌است. برای مثال ممکن است دانشجویی انتظار کسب نمره 20 را داشته‌باشد اما وقتی مثلا استاد به او نمره 8 می‌دهد، دمغ و ناراحت می‌شود و این طبیعی است چون شما انتظار نمره 20 داشتید. وقتی هم کارگری انتظار حقوق 5 میلیون‌تومانی داشته‌باشد اما به او 2 میلیون‌تومان حقوق می‌دهند هم همین اتفاق می‌افتد. این انتظارات و توقعات در نهایت انسان را ناکام می‌کند و انسان در برابر ناکامی واکنش‌هایی مانند پرخاشگری کلامی یا فیزیکی از خود نشان می‌دهد. در این شرایط او با یک بن‌بست مواجه شده و دچار نوعی بی‌قراری می‌شود. اضطراب، استرس و افسردگی نتایج مواجهه با این بن‌بست است. این موضوع مختص ایران نیست و در همه کشورها انسان‌ها در برابر ناکامی و محرومیت عکس‌العمل مشابهی از خودبروز می‌دهند. مسائل اقتصادی می‌تواند یکی از عوامل ایجاد افسردگی در جامعه و تنش‌های درونی باشد. این موضوع در درازمدت می‌تواند باعث ایجاد مشکلات جدی شود.
  
      
   

برداشت من از سخنان شما این بود که اگر ما انتظارات خود را کاهش دهیم، ممکن است کمتر در معرض این آشفتگی‌های روانی باشیم. به‌نظر شما آیا در این شرایط اصلا چنین چیزی ممکن است؟

   
ما در اینجا با دو موضوع مواجه هستیم؛ یکی تعدیل خواسته‌ها و دیگری تعطیل خواسته‌هاست. اگر ما انتظارات و توقعاتمان را کاهش دهیم و نیازهایمان را مطابق سطح درآمدمان درنظر بگیریم می‌توانیم با قناعت و مدیریت اقتصادی آثار روانی ناشی از این شرایط را کاهش دهیم. این یعنی تعدیل خواسته‌ها و قناعت در زندگی. درصورتی که مدیریت هزینه‌ها وجود نداشته‌باشد و همه هزینه‌ها به سمت پس‌انداز برود به آن تعطیل خواسته‌ها می‌گویند. گاهی میزان درامد کم‌تر از هزینه‌های زندگی است که در این شرایط قناعت بی‌معناست. اینجاست که نقش مسئولین مملکت پررنگ می‌شود که خط فقری در نظر بگیرند و دهک‌های پایین جامعه را به این خط برسانند و حداقل‌ها را تامین کنند و بعد از آن بگویند قناعت کن. بنابراین قناعت در شرایط کنونی بی‌معناست. 
    
   

باتوجه به هزینه‌های سرسام‌آور خدمات روان‌درمانی نمی‌توان گفت که مردم از اهمیت سلامت روان آگاه نیستند که برای مشکلات خود به روانشناس مراجعه نمی‌کنند. به‌نظر شما راه حل چیست؟

      
همان‌طور که سازمان نظام پزشکی برای پزشکان متخصص و عمومی تعرفه تعیین می‌کند، نظام روان‌شناسی هم برای روان‌شناسان تعرفه خدمات تعیین می‌کند. پزشکان ممکن است در نیم ساعت ده‌ها بیمار را ویزیت کنند و به نسبت آن هزینه دریافت می‌کند اما روان‌شناسان برای هر بیمار باید حداقل 45 دقیقه زمان اختصاص دهد. بنابراین نمی‌توان این دو را با یکدیگر مقایسه کرد. اما از لحاظ راه‌حل باید در وهله اول درمورد اهمیت سلامت روان و درمان آن در جامعه فرهنگسازی شود. یکی از نکات حائز اهمیت در این موضوع  هم بیمه روانشناسی است. یعنی فردی که برای دریافت خدمات روان‌شناسی مراجعه می‌کند بایستی بیمه باشد تا بتواند هزینه‌های آن را پرداخت کند. بنابراین مسئولان باید با پیگیری بیمه روان‌شناسی مشکلات مراجعان را حل کنند و در بهبود سلامت روان جامعه نقش بکوشند.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img