03

دی

1403


اجتماعی

03 فروردین 1401 12:23 0 کامنت

نوروز 1400 برای ما از آن‌جایی شروع شد که چادرهای رنگارنگ یکی پس از دیگری در گوشه و کنار سواحل بندرعباس جا خوش کرد. آن هم در شرایطی که نگرانی‌ها از فرارسیدن پیک چهارم کرونا باعث شده‌بود تا مسئولان استانی سفر به هرمزگان در ایام عید نوروز را ممنوع اعلام کنند. باوجود اینکه انتظار می‌رفت سختگیری‌ها برای کنترل و جلوگیری از ورود پلاک‌های غیربومی به استان تشدید شود اما ازدحام مسافران در شهرها و جزایر هرمزگان حکایت دیگری داشت. در آن ایام هرکس فارغ از تمام اتفاقات یک سال پیش رو در تکاپو بود و دلمشغولی مخصوص به خود را داشت. لباس‌فروشی در فکر اجناس مغازه‌اش بود که روی دستش باد نکند. رهگذری دلواپس خرید میوه و شیرینی شب عید بود. صیاد نوجوانی خوشحال از اینکه با قایقش در ایام نوروز می‌تواند با قایق‌سواری از مسافران پولی به جیب بزند. راننده تاکسی از نرخ دلار و ارز می‌گفت و زیرلب غرولند می‌کرد. زن میانسالی با تلفن حرف می‌زد و نگران بود که قالی‌های خانه قبل از رسیدن مهمان‌ها خشک می‌شود یا نه. در این میان اما مرد کهنسالی فارغ از هیاهوی عید نوروز در حالی که در کوچه، زیر سایه درخت گارم‌زنگی، روی یک صندلی زهوار در رفته نشسته‌بود، به نقطه نامعلومی خیره شده‌بود و انگار پیش روی خود سال جدید را با تمام بیم‌ها و امیدهایی که با خود به همراه می‌آورد به چشم می‌دید.

  

بهار

عید نوروز 1400 با ویروس کرونا آغاز شد همان‌طوری که نوروز سال قبل هم کرونا نگذاشته آب خوشی از گلویمان پایین برود. بهار هم همانطور که با غم آغاز شده‌بود با غم هم ادامه یافت. تازه از سیزده‌به‌در و دیدوبازدیدهای عید نوروز فارغ شده‌بودیم که خبر درگذشت «کارلوس هرمزگان»، خواننده محبوب گروه «مامبولیوا» کاممان را تلخ کرد و چند روز بعد هم نهمین شهید سلامت هرمزگان را به خاک سپردیم. ماه رمضان فرارسید و درمیان خبرهای برجام و تیم مذاکره‌کننده وین هنوز نگران واکسن بودیم. شایعات دزدیدن سهمیه واکسن پاکبانان در شرایط سیاه کرونایی و زمانی که 9 بخش کرونا در بیمارستان شهیدمحمدی بندرعباس پر شده‌بود بر ناامیدیمان افزوده‌بود. اواخر فروردین بود که زمزمه انتخابات شورای شهر نقل محافل شد و خبر خسارت‌های سیل در شمال هرمزگان در میان این اخبار انتخاباتی گم شد. با آغاز واکسیناسیون شهروندان بالای 80 سال بار دیگر کورسوی امیدی را در دلمان روشن کرد. سفرهای نوروزی اما تازه در اواسط اردیبهشت بود که تاثیرات خود را نشان می‌داد و افزایش موارد ابتلا و قرمز شدن شهرستان‌های استان نتیجه سفرهای نوروزی روی افزایش موارد ابتلا به ویروس کرونا را نشان می‌داد. در نهایت بهار هرمزگان هم با وعده‌های انتخاباتی نامزدهای انتخاباتی شورای شهر و شعارهای روی پوسترها و بنرها به پایان رسید.

  

تابستان

در تابستان هم ذهن و روحمان از خبرهای کرونا و واکسن احاطه شده‌بود. تابستان تازه شروع شده‌بود که برق‌ها رفت. شهر هر روز خاموش می‌شد و در انزوا فرو می‌رفت. از یک طرف روزهای سیاه کرونا و از سوی دیگر خاموشی‌های برق بر زندگی مردم شهر سایه انداخته‌بود. خاموشی‌ها آن هم در گرمای خرماپزان بندرعباس مردم را آنقدر کلافه کرده‌بود که جایزه فرهادی در جشنواره کن هم نتوانست خوشحالمان کند. بحث ماینرها هم از همان‌جا شروع شد و کمی بعد در هیاهوی اخبار دیگر گم شد. مثل همه اخباری که روزی فراموش می‌کنیم؛ اصلا خبرها زاده می‌شوند که فورا فراموش شوند؛ این خاصیتشان است. دهمین شهید مدافع سلامت هم پرکشید و کمبود شدید تخت‌های بیمارستانی و نیروی درمانی هم روزگارمان را سیاه‌تر از قبل می‌کرد. در همین زمان بود که مشاغل را هم مثل لیگ فوتبال دسته‌بندی کردند. مشاغل دسته یک، مشاغل دسته دو و مشاغل دسته سه و چهار که می‌توانستند بسته به شرایط و وضعیت کرونا در استان‌ها فعالیت کنند. تنها سیاست بود که تعطیلی نداشت. اعضای شورای شهرها هم بر کرسی خود جا خوش کردند و رئیس جمهور هم تنفیذ شد. دولت در سال 1400 خانه‌تکانی داشت و صندلی‌های ریاست یکی پس از دیگری صاحبان جدید خود را گاهی با آغوش باز و گاهی با اکراه می‌پذیرفتند.

  

پاییز

بوی ماه مدرسه در اوایل پاییز 1400 به مشام نمی‌رسید؛ فقط کرونا بود و بس. سویه دلتا هم از راه رسیده‌بود و باز هم کرونا همه‌جا مقابل چشممان بود. سال تحصیلی که مجازی آغاز شد و دانش‌آموزان را در خانه نشاند. اما معلم‌ها برخلاف دانش‌آموزان در خیابان‌ها بودند و برای احقاق حقوقشان و اجرای طرح رتبه‌بندی تجمع کرده‌بودند. استان هرمزگان هم در مهرماه میزبان استاندار جدید با همه حواشی آن بود. در همین های‌وهوی و درمیان همه این مصیبت‌ها بود که چهارشنبه آخر صفر همه ما ساحل‌نشینان به آب زدیم تا بدی‌ها و ناامیدی‌ها را به دریا بسپاریم شاید که موج‌ آن‌ها را با خود به دورترین نقطه در اعماق دریا ببرد و خوبی‌ها و امیدها اینجا در سواحل مجال حضور پیدا کنند. تازه کمی امیدوار شده‌بودیم که گرانی‌ها و آمار روزافزون کرونا بار دیگر دلمان را آشوب کرد. انگار که با پاره‌شدن توری باغ پرندگان در مهرماه مرغ امید و آرزوهای ما هم پرکشیده و به ناکجاآباد رفته‌بود. ماجرای اتصال استان فارس به دریا هم موجی از واکنش‌ها ها را به دنبال داشت و کمی بعد زلزله که آمد دلمان لرزید. ما بازماندگان ویروس وحشتناک کرونا حالا باید با مشکلات و بحران‌های طبیعی دیگری مواجه می‌شدیم که دیگر طاقتش را نداشتیم.

  

زمستان

زمستان پر بود از برکت باران و سرخوشی از هوای خنک هرمزگان در این وقت از سال. هرچند سیل و خرابی‌های آن برایمان به یادگار ماند اما این بارش رحمت الهی را به فال نیک گرفتیم تا در ماه‌های پایانی سال غم و بدبختی را دمی فراموش کنیم. تک گل مهدی طارمی بود که فریاد سرخوشی و خوشحالی  را بار دیگر در ورزشگاه آزادی به صدا درآورد و ایران راهی جام جهانی شد. از اوایل دی‌ماه هم سویه جدید کرونا خرخره‌مان را چسبید و روز به روز  بر قربانیان خود افزود. کرونا در تمام این یکسال با ما بود و هربار که گمان کردیم سایه‌اش از سرگذشته‌است، با سویه جدیدی برای مبارزه آمد. چه عزیزانی که در این یک‌سال از دست ندادیم. آدم‌هایی که در خبرگزاری‌ها فقط یک عدد محسوب می‌شوند اما هرکدام عزیز خانواده‌ای بودند؛ زندگی می‌کردند؛ شاید یکی آرزوی پزشک شدن داشته‌است؛ دیگری پول جمع کرده‌بود که خانه بخرد. یکی منتظر عروسی فرزندش بود و بی‌شمار آدم‌هایی که هرکدام داستانی داشتند و داستانشان با کرونا تمام شد. با همه این‌ اتفاقات خوب و بد اما هنوز امید داریم. چرا که آدمی به امید زنده‌است. حالا که نفس‌زنان روی خط پایان ایستاده‌ایم، به سالی که گذشت می‌نگریم و زیر لب به امید روزهای روشن می‌خوانیم: «دستان اشتیاق از دریچه‌ها دراز خواهد شد، لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد».

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img