01

دی

1403


اجتماعی

21 اردیبهشت 1401 09:05 0 کامنت
هفته هرمزگان گذشت و تنها چیزی که در آن به بحث موشکافانه گذاشته نشد، خود هرمزگان بود. بیان چند قصه و خاطره گویی با موسیقی‌های تکراری که همه‌ساله برگزار می‌شود، شاخص‌ترین برنامه‌هایی بود که برای آن تدارک دیده شد. فرصتی کوتاه و گذرا که دردی از ناشناخته بودن هرمزگان دوا نمی‌کند. حال چرا ما، بعدازاین همه‌سال، هرمزگان را آن‌گونه که باید شناخت، نمی‌شناسیم یا بانام آن ارتباط سازنده‌ای نمی‌گیریم؟ شناخت از محیط تا چه حد مهم است؟ شناخت چگونه است؟ اگر به شناخت منطقه و پیرامون خود برسیم از بحران و فرصت‌های پیش رو چگونه عبور می‌کنیم؟ هرمزگان فرصت اقتصادی بسیار داشته، چرا در دست مردمان غیر بوده و در دست ما نچرخید؟ چرا اکثر مناطق هرمزگان توسعه‌نیافته است؟ شاید مسئله اصلی ریشه‌دار نبودن فرهنگ در بین ما هرمزگانی‌ها است. به‌خصوص نسلی از ما که فرصت طلایی شناخت را از دست داد. در این مطلب به بررسی چرایی نبود شناخت درست از هرمزگان می‌پردازیم.
   

 هویت برای انسان بسان ریشه برای درخت

سریال بازماندگان را می‌توان یکی از بهترین سریال‌های تاریخ نامید. چراکه با دو درصد دیالوگ و نمایش، 98 درصد پرسش و چالش برای مخاطب ایجاد می‌کند. در اپیزود سوم و پله‌های آخر این سریال، قهرمان دست‌به‌کار عجیبی می‌زند. «کوین گارنر» برای رهایی از بحران خود که همان اسکیزوفرنی یا دوقطبی شدید است و نجات جهانی که به شکلی سورئال با پسافاجعه ای درگیر است، دست به بازگشت به خود می‌زند. به ضمیر ناخودآگاه می‌رود و هویت خویش را از درون افکار خود بیرون می‌کشد. این فصل آن‌قدر نفس‌گیر بود که یکی از صدها پرسشی که برای مخاطب مطرح می‌کند این است که به‌راستی هویت چیست و چرا تا به این حد مهم است؟
در تعریف هویت می‌توان گفت که انسان از زمانی که خود را شناخت، با طرح سؤال چیستی و کیستی به جستجوی هویت خودپرداخت. هویتی که بتواند با آن به جهان بهتری برسد؛ یعنی از من به ما و از دیروز به فردا برسد. «خاستگاه من، قوم من و ریشه‌ام کجاست تا بتوانم جایگاه خود را در جهان پیرامونم بهتر بشناسم». ریشه «هو» به معنای غایت، نهایت و کمال مطلق است. به‌طور کل هویت مجموعه‌ای از خصلت‌ها و خصوصیات رفتاری است که هم ما را از دیگران متمایز می‌کند و هم متعلق به گروه اجتماعی مشخص می‌کند. آمیزشی از این دو می‌شود هویت و سرآمد همه هویت‌ها، هویت فرهنگی است.
سؤال پیش می‌آید که برای رسیدن به مرحله شناخت هویت فرهنگی چه چیزی باید رخ بدهد؟ چگونه هویت‌سازی و هویت‌یابی صورت بگیرد؟ چگونه می‌توان به پرسش‌هایی کیستی و چیستی با همین اهرم هویت فرهنگی پاسخ داد؟ جواب یک آموزش و دوم محیط و فضای زندگی است؛ یعنی آموزش، محتوا را بسازد و محیط زندگی به آن فرم بدهد؛ البته فرم و محتوا را نمی‌توان از هم جدا کرد و به قول مسعود فراستی، منتقد مشهور سینما، این محتوا است که فرم را ایجاد می‌کند؛ زیرا اگر محتوا در فرم نیاید نه‌تنها فرم را نداریم بلکه محتوا هم از بین می‌رود. حال به خود بازگردیم. چندی پیش هفته هرمزگان بود و طبق روال هرساله برنامه‌ها یا ملی بودند یا تکراری همانند سال گذشته که پیوند عمیقی با محیط برقرار نمی‌کرد. درواقع برنامه‌ها مشکل فرم داشتند. چرا؟ چون محتوایی برای آن نداشتیم. نبود محتوایی برای هویت فرهنگی در ما هرمزگانی‌ها به یک ضعف عمیق تبدیل‌شده است.
 

 محتوا را بیاموزیم و فرم را بسازیم

ابتدا پرونده‌ای بر روی محتوا می‌گشاییم. به‌عنوان یک هرمزگانی از زمانی که پا به مدرسه گذاشته‌ایم تا زمانی که با آن بدرود گفته‌ایم، چیزی از هویت فرهنگی نیاموختیم. مسئله‌ای که هویت ما را در عین استقلال ذاتی به منطقه و ریشه خودمان پیوند بزند هرگز وجود نداشته است. حتی در سیر سال‌های آموزشی تعریف جغرافیایی هرمزگان در حد یک بروشور و کتابچه به معرفی چند ماهی دریایی و تعدادی روستا و کوه بسنده شده است. در خانه ماهی می‌خوردیم و در مهمانی‌ها نقش و نگار چادر محلی می‌دیدیم؛ اما در مدرسه، مسافرت خانواده هاشمی در اصفهان و شیراز را حفظ می‌کردیم و چند صدبار از آن رونوشت به معلم می‌دادیم. این موضوع یک احساس اسکیزوفرنیک فرهنگی یا همان دوقطبی شدن در شناخت محیط ایجاد می‌کند. هر دو فرهنگ برایمان مصنوعی بود. آنچه در درون هرمزگانی به‌عنوان فرهنگ رخ می‌داد مورد انتقاد یا آموزش قرار نمی‌گرفت و آنچه در مدرسه آموزش داده می‌شد به جغرافیا و پیرامون ما نمی‌خورد. نه این را می‌یافتیم و نه آن را می‌فهمیدیم. هرمزگان‌هایی می‌شناسیم که وضعشان از این نیز بدتر است و به‌سختی نام جزایر استان را می‌دانند آن‌هم به مدد سلبریتی های مرکز نشین که در شبکه‌های اجتماعی که خاک فروشی با هرمز می‌کردند یا چند تور سیاحتی که بخشی از هرمزگان را به شبکه‌های اجتماعی آورده‌اند دیگر چه اتفاق مهمی رخ‌داده است؟
برویم سراغ فرم. محیط زندگی ما در این منطقه گرمسیری اصلاً فرم هرمزگان یا جغرافیای آن را نگرفته است. حتی یک سازه درخور فرهنگ و ریشهٔ اینجا نداشته‌ایم. اگر سازه‌ای است در سطوح پایینی به نمایش گذاشته شده. لندنی‌ها حتی تاکسی‌هایشان هم امضای شهرشان است. سازه‌ها و نمادهای کلان شهرها یا حتی شهرهای کوچک، کاملاً منطبق با فرهنگ و محل زندگی آن‌هاست. در بندرعباس بافت شهری هیچ هویتی ندارد. بندرعباسی که 400 سال قدمت دارد نه قدمتش دیده می‌شود نه مدرن بودنش. پس اگر ریشهٔ این شهر را نمی‌بینیم، قطعاً آینده‌اش را هم نخواهیم دید. شهرهای هرمزگان در بی فضایی و بی زمانی کاملاً معلق هستند. شاید چون متقاضی که ما باشیم و متولی که مدیران باشند، اهمیت هویت را درک نکرده‌اند یا به آن نپرداخته‌اند.
  
   هرمزگان با هویت معلق

عکس از اینترنت

 

 شناخت هویت، مسئله ذاتی ژاپن

حال سؤال پیش می‌آید که هویت فرهنگی مگر تا به این حد مهم است که ارزش پرداخت در ابعاد آموزش و فرم دهی به محیط و شهر را داشته باشد؟ شاید مردم ما متقاضی فرهنگ خود نیستند؟ پرسش بسیار و برای هر پاسخ، چالش و نقدهای زیادی پیش رو است. اما با یک مثال می‌توان تا حدودی ابعاد این مقوله را متوجه شد. یک مثال خوب ژاپن است. ژاپنی‌ها آن‌قدر به ریشه خود چنگ زده‌اند که توانسته‌اند قطب اقتصادی جهان باشند. همان ژاپنی که فرهنگ بودائی هند را با آن‌همه خدای متعدد، آداب و رنگ‌های تجملاتی به عاریه گرفته و در مدیوم خود آن را تبدیل به یک آیین ساده و آرامش‌طلب کرده است. همان آیینی که در هند یک مرتاض تن‌پرور می‌سازد در ژاپن یک سامورایی دلیر خروجی‌اش می‌شود. یعنی ژاپن همه چیز را ژاپنی می‌کند و فرهنگ‌ها را از درون خود عبور می‌دهد تا همیشه در صدر بماند. هنوز هم ژاپنی‌ها درصدد پخت سوشی و نودل های سنتی خود هستند. آموزش می‌دهند و با تجارت دریایی و آبزی‌پروری، خون به رگ اقتصاد کشورشان می‌آورند. شاید ژاپن هم می‌توانست بنشیند، نگاه کند و به‌جای صنعت دریا، هات‌داگ آلمانی بپزد و سفرنامه‌های غربی به کودکان خود بیاموزد اما چنین نکردند. البته باید یادآور شد که ژاپن این را مدیون روشنفکران سده گذشته خود است که با مأموریت رفتن به غرب به شناخت حکمت‌ها و فلسفه‌های مدرن پرداختند. با همان بازوی شناخت افکار جهان به شناخت خود رسیدند و از بحران عظیم جنگ جهانی، انفجار و سقوط هیروشیما دوباره متولد شدند و بهتر از قبل بالغ شدند. در همین کشور خودمان هم شهرهای انگشت شماری هستند که با تکیه به ریشه خود توانسته‌اند دست آوردهایی غنی داشته باشند. اصفهان یا شیراز شاخص‌ترین‌های آن هستند. البته که کاستی‌هایی دارند اما می‌توانند الگویی برای استان ما باشند.
 

 هرمزگان غرق شده، نجاتش دهیم

حال بازگردیم به هرمزگان که اندر خم یک کوچه است و هنوز برای معرفی هفته و فرهنگ مردم خود در پله اول است. مدیرانی برای پروژه‌های این استان تصمیم می‌گیرند که فرق ماهی شور از شیرین را به‌سختی تشخیص می‌دهند. جغرافیایش را به‌درستی تشخیص نمی‌دهند و ریشه‌اش را نمی‌شناسند. حتی می‌توان گفت که هرمزگان به‌سختی در محتوای روزمره مردم خود قرار می‌گیرد؛ یعنی تا به این حد موردنقد، بررسی و کاوش قرار نگرفته که هنوز از هرمزگان به‌عنوان سرزمین ناشناخته‌ها نام می‌برند. کودکان و جوانان این شهر تا زمانی که به بدنه این شهر پیوند نخورند، نمی‌توانند با تاروپود این فضا، انس بگیرند. نتیجه اینکه راه را نمی‌یابند. در این میانه، خواجه عطایی زاییده نمی‌شود که پیکان به سمت توسعه بگیرد. نتیجه اینکه انبوهی از پروژه‌های شکست‌خورده دارد و ظرفیت‌های اقتصادی درون هرمزگان شناسایی نمی‌شود. مسئله مردم هرمزگان ریشه‌یابی نشده چون ابتدا به دست خودشان حل مسئله صورت نگرفته است. این است که دروازه اقتصادی ایران غرق در پروژه‌های ملی است تا محلی. اگر بخواهیم هرمزگان را نجات بدهیم، همان کاری را انجام دهیم که «کوین گارنر» قهرمان سریال بازماندگان کرد. خودمان را پیدا کنیم، تا خودمان را بسازیم.
روزنامه صبح ساحل
دیدگاه ها (0)
img