29

آبان

1403


اجتماعی

29 تیر 1401 09:29 0 کامنت
شاید با خواندن سوالی که در عنوان این یادداشت آمده است، سریع خودتان را در یکی از این دسته‌ها قرار بدهید، و برای دسته‌بندی خود دلایل و مستننداتی هم ارائه کنید. مثل اینکه من زیاد اهل مهمانی نیستم، کم حرف هستیم و ترجیح می‌دهم بیشتر وقت خود را به تنهایی بگذرانم، پس درون‌گرا هستم. یا بگویید، من انرژی خودم را از دنیای بیرون می‌گیرم، نیاز دارم حرف بزنم، شلوغ‌کاری کنم و اصلا تحمل تنهایی و خلوت را ندارم، پس برون گرا هستم.
 
اما آیا این دسته‌بندی‌ها درست و کاربردی است؟ ایده‌ی درون‌گرایی و برون‌گرایی، از زمان نظریه‌ی روان‌تحلیل‌گری کارل گوستاو یونگ، قدرت زیادی گرفت و بعدها در آزمون‌های روانشناختی کتل، آیزنک و بریگز بسیار به آن پرداخته شد. این اصطلاحات در ادبیات عمومی مردم هم ریشه دواند و حتی یکی از پایه‌های اصلی سرکوب و سلطه بر روی کار کارگران شد. سال‌ها بعد از یونگ، برون‌گرایی به عنوان یک ارزش عامه‌پسند، در جهان رشد کرد .
 کارفرمایان، علنا با استفاده آزمون‌های روانشناختی، به متقاضیان کار برچسب می‌زدند و با این تعبیر که «تو آدم درون‌گرایی هستی و به درد این کار نمی‌خوری» آدم‌ها را از کار کنار می‌گذاشتند، هنوز هم کماکان اگر به آگهی‌های شغل‌یابی سری بزنید، خواهید دید که در اکثریت غریب به یقین آن‌ها همچنان، برون‌گرایی ارزشی بی چون و چرا محسوب می‌شود، آن‌ها افراد را به شرطی می‌خواهند، که روابط عمومی بالا،  پرانرژی بودن ، خوش‌صحبت بودن و غیره از ویژگی‌های بارز آن‌ها باشد. گرچه در سال‌های اخیر، از ارزش‌های درون‌گرایی هم صحبت‌هایی به میان آمده است و می‌توانید کتاب‌ها و نوشته‌های بسیاری در این مورد پیدا کنید. اما همچنان مساله، اصرار بر قرار دادن انسان‌ها در دو دسته‌ی از پیش تعیین شده است، حتی اضافه‌ شدن گروه میانه‌گرا ( چیزی بین درون‌گراها و برون‌گراها) هم به مساله کمکی نکرده است.
 درست است که انسان‌ها چندان قادر به تحمل ابهام نیستند و از دسته‌بندی‌ها و واضح‌سازی‌ها استقبال می‌کنند. اما واقعیت این است، که مسائل درون روانی انسان‌ها، چندان واضح و به دور از ابهام نیست. اصرار بر اینکه خودتان را در یکی از این دسته‌ها قرار بدهید، می‌تواند باعث شود، بسیاری از ویژگی‌ها و هیجانات خود را نادیده بگیرید. شاید بهتر باشد به جای استفاده از واژه‌ی درون‌گرایی، برای توضیح عدم میل به ارتباط با دیگران، به اضطراب‌های ناخوداگاه بازگردید. یا برای بیان ناتوانی در تحمل تنهایی و خلوت از اضطراب‌های وجودی و ریشه‌ای سر در بیاورید. انسان موجودی به غایت پیچیده است، اصرار بر قرار دادن ویژگی‌های روانی درچند دسته‌ی مجزا می‌تواند، خطرات سرکوب هیجانات، ناتوانی در شناخت صحیح خود و پیچیدن نسخه‌های اشتباه برای خودمان را به دنبال داشته باشد. شاید وقت آن رسیده، که خودمان را به جای قرار دادن در قطب‌های مختلف، در طیفی از مسائل قرار بدهیم.‎
 
روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img