29

آبان

1403


اجتماعی

04 مرداد 1401 08:50 0 کامنت

همه‌ی ما با درصد بسیار بالایی، خواهان تغییر هستیم. تغییر دادن شیوه‌‌ی زندگی، تغییر وزن، تغییر شغل، تغییر عادت‌های بد و غیره. اما در طول عمری که داشته‌ایم، کم کم به این نتیجه رسیده‌ایم، که تغییر کردن فرایند بسیار سختی است و بیش از نیمی از موقعیت‌هایی که برای تغییرشان برنامه‌ریزی و تلاش کرده‌ایم، با شکست مواجه شده‌اند. ممکن است برای تغییر وزن، ترک جویدن ناخن و یا حتی تعدیل پرخاشگری مقدار زیادی هزینه‌ صرف کرده باشیم، تا با گرفتن مشاوره از متخصصان مسیر درست و هموار عوض شدن را بیاموزیم، اما بعد از مدت کوتاهی به طور کلی ایده‌ی تغییر را کنار گذاشته‌ایم، و  استنباط‌های زیادی هم برای این حالت پیدا کرده‌ایم، مثل اینکه من اراده‌ی کافی ندارم، الگوی زندگی من تغییر ناپذیر است، من آدم تنبلی هستم و خود تخریبی‌هایی از این دست. اما واقعا مساله چیست؟ این‌جا با سوگیری‌ای به نام «اثر مالکیت» مواجه هستیم. محققان اقتصاد رفتاری و روانشناسی از 1980 به بعد، تحقیقات و آزمایشات بسیاری را ترتیب دادند و به طور کلی به این نتیجه رسیدند؛ ارزش چیزهایی که مالک آن‌ها هستیم از وسیله‌های اتاق گرفته، تا خانه و ماشین، در نظر ما بسیار بیشتر از آنچه واقعا می‌ارزند، تخمین زده می‌شود. در مرحله‌های بعدی آزمایش‌ها محققان پی بردند، اثر مالکیت، حتی در مسائل ذهنی و شناختی هم صادق است. به این معنا که برای باورها، ارزش‌ها، اعتقادات‌ و حتی احساس‌هایی که داریم، ارزش‌گذاری افراطی و غیر واقعی انجام می‌دهیم. نکته‌ی جالب ماجرا، آنجاست که ذهن برای از دست دادن آنچه متعلق به اوست و گمان می‌ککند ارزش بسیار بالایی دارد، متحمل احساس شکست و زیان می‌شود. این احساس زیان آنقدر بار منفی شدیدی دارد، که ذهن به طور پیش فرض، از تن دادن به تغییر خودداری می‌کند. روانشناس‌ها مساله‌ی دیگری را هم عنوان می‌کنند، «کناره‌گیری به مثابه شکست نخوردن!» وقتی با موقعیت سختی برای محک زدن خود و تغییر مواجه هستیم، طبق دیدگاه ذهن تغییر نکردن، بر شکست خوردن یا حتی از دست دادن یک موقعیت با ارزش، ارجحیت دارد. مثل جوانی که برای شرکت در کنکور یا آزمون وکالت تلاش کرده، اما لحظه‌ی آخر از شرکت در آن سر باز می‌زند. در واقع او ترجیح می‌دهد، بگوید هرگز برای کاری اقدام نکرده‌است، تا اینکه بار ناخوشایند شکست را به دوش بکشد. تحقیقات، اصل‌های همگانی بسیاری را از این دست به اثبات رسانده‌اند. گرچه این کاملا درست است، که این اصل‌ها نسبی هستند، و برای هر کدام از ما کاملا تحت تاثیر اجبار محیط، جغرافیا، خانواده، طبقه‌ی اقتصادی_اجتماعی و ژنتیک قرار دارنداما اشراف داشتن بر این سوگیری‌ها و خطاهای ذهنی گونه‌ی انسان، از خود تخریبی و ایجاد هیجان‌های دو چندان منفی دست برمی‌داریم و همه چیز برایمان واضح‌تر خواهد شد. آن‌وقت می‌توانیم، دست از سرزنش خود برداریم، تمرکزمان را بر روی واکاوی این خطاهای ذهنی بگذاریم.

دیدگاه ها (0)
img