03

دی

1403


فرهنگی و هنری

24 دی 1401 10:45 0 کامنت
دیدمش خرم و خندان سر زلفش به کنار
مست چشمش شده‌ام مست دوتا چشم خمار
فکر و ذکرم همه این بود که در راه خروج
زیر پایش بزنم با لگدی وقت نهار
بشود پخش زمین دفتر و کیف و خود وی
برگه‌هایش بشود پشت سر هم چو قطار 
منِ خوش دل بشوم ناجی او و جزوه
در همین حالت زیبا بشوم خواستگار
صبح فردا شد و با تکل به سویش رفتم
ریخت بر روی زمین جزوه و من هم پی یار
از قضا دختر ما بود خودش اهل جودو
من کتک خوردم و در پیش همه مسخره‌وار
درد عشقی که کشیدم نچشد کاش کسی
عاشقی از سر من پر زد من هم دِ فرار
ایمان قیلاوی زاده
دیدگاه ها (0)
img