04

آذر

1403


اجتماعی

19 بهمن 1401 08:32 0 کامنت
اگر بخواهیم از آمارهای نگران کننده در جامعه صحبت کنیم، موضوعات و زیرشاخه‌ها آنقدر زیاد و گسترده است که می‌توان تا ساعت‌ها و روزها درباره‌ی آن‌ها صحبت کرد. اما یکی از اصلی‌ترین آمارهایی که باعث نگرانی خانواده‌ها و کلیت جامعه می‌شود، افزایش میزان طلاق در ایران است.
 
با تواجه به آمارهای ثبت‌احوال، میزان طلاق‌های به ثبت رسیده در سال 1399 نسبت به سال گذشته‌ چهار درصد افزایش داشته و به عبارتی دیگر به ازای هر سه ازدواجی که صورت گرفته است، یک طلاق هم ثبت شده و این آمار بسیار شوکه کننده است. تا مدتی پیش در جامعه‌ی ما به طلاق به عنوان یک ننگ نگاه می‌شد، زنان و مردان ترجیح می‌دانند با تمام مصائب و مشکلاتی که تجربه می‌کنند، هرگز از یک زندگی مشترک دست نکشند، چرا که ذهنیت عمومی و اجتماعی توانایی هضم این مساله را نداشت و افرادی که طلاق می‌گرفتند و به‌خصوص زنان، باید تا آخرین لحظه‌ی زندگی از انگ طلاق و نگاه آزاردهنده‌ی اطرافیان رنج ‌می‌کشیدند.
در واقع طلاق تا کمی پیش به عنوان یک هنجارشکنی نابخشودنی به حساب می‌آمد. اما امروزه چه اتفاقی افتاده که مردم تا حد زیادی قید این هنجار را زده و می‌توانند طلاق بگیرند؟ در جوامع شرقی، ارزش‌ها بر مبنای منافع جمعی و زندگی اشتراکی چیده می‌شود، مفهوم خانواده، جامعه، محله، فامیل و غیره در کشورهایی مانند ایران، ژاپن، کره و غیره بسیار ارج نهاده می‌شود و حفظ چهارچوب آن‌ها نسبت به حفظ منافع فردی و زندگی شخصی از اهمیت بیشتری برخوردار است. اما در جوامع غربی آنچه بیش از خانواده و جامعه‌های کوچک و بزرگ اهمیت دارد، خود فرد و منافع زندگی شخصی او است. با گسترش اینترنت، فضای مجازی و شبکه‌های ارتباط جمعی و تقابل فرهنگ‌ها، افراد می‌توانند مرزهای ذهنی و حتی سرزمینی خود را برداشته و با دید جهان شمول‌تری انتخاب و عمل کنند. فرهگ‌های غربی و شرقی در هم تنیده می‌شود و جامعه‌ی شرقی و سنتی ما با مفهومی به نام مدرنیته روبه‌رو می‌شود.
آیا این یک امر اساسا منفی و مخرب است؟ خیر! در گذشته زوجین و بیشتر زنان، با وجود رنج و دردی که در زندگی مشترک تحمل می‌کردند، مجبور به ادامه‌ی عهدی عذاب‌آور بودند، بسیاری از این زوجین دچار اختلالات در حوزه‌ی سلامت روان می‌شدند و حتی دست به خودکشی می‌زدند. فرزندانی که در این خانواده‌ها رشد می‌کردند به دلیل سردی پدر و مادر، وجود دعواهای مکرر، تنش و اضطراب به احتمال بیشتری دچار افسردگی و اضطراب می‌شدند. با این تفاسیر آیا طلاق یک امر مثبت و چاره‌ساز است؟ خیر، به هیچ عنوان. هنوز زوجین از مواجهه با طلاق دچار انگ می‌شوند و انواع ناخوشی‌های روانی و عاطفی را تجربه می‌کنند. فرزندان طلاق احساس فقدان، سوگ و رنج روانی غیرقابل جبرانی را متحمل می‌شوند و ساختارهای مختلف جامعه در مقابل این تصمیم متضرر می‌شوند.
محققان در حیطه‌ی اجتماعی و روانشناسی توصیه می‌کنند زوج‌ها قبل از ازدواج و قبل از طلاق از خدمات ویژه‌ی زوج‌درمانی استفاده کنند تا بتوانند از ازدواج‌های نادرست و طلاق نابهنگام جلوگیری کنند. شاید این راه بتواند بخش کوچکی از مساله را حل کند، اما طلاق بیش از اینکه یک معضل روانی باشد، یک معضل اجتماعی است. حاصل هنجارها، چهارچوب‌ها و قواعدی که برای زیستن انسان در این برهه‌ی زمانی ناکارآمد و حتی مخرب است. به طور کلی می‌توان طلاق را به درخت خشکیده‌ای تشبیه کرد که میوه‌های گندیده‌ای را به ثمر می‌نشیند. مساله از ریشه است و نمی‌توان میوه‌ها را بازخواست کرد که چرا می‌گندند. طلاق هم مانند بسیاری از آمارهای نگران کننده مانند اعتیاد، بیکاری، خشونت و غیره یک معضل اجتماعی است و تنها با برنامه‌های بلند مدت و جامعه‌محور می‌توان روند صعودی آن را تغییر داد.
 
روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img