15

آبان

1403


فرهنگی و هنری

23 اردیبهشت 1402 11:33 0 کامنت
باز نمایشگاه کتاب شد و من مجبورم در مورد این نمایشگاه بین‌المللی بنویسم. مخصوصا اینکه دیروز مجبور شدم از این فضای دم کرده دیدن به عمل بیارم. امسالم مثل سال‌های پیش نمایشگاه کتاب گرمه و بو میده. چون تهویه‌ش ضعیفه. سالن اصلی مثل یه قابلمه برنج دم پختک می‌مونه.
  آدمای داخل سالن هم دونه‌های برنجی هستن که ریختنشون توی قابلمه تا دم بکشن. اگه شما بیشتر از نیم ساعت اون توو بمونی رِی می‌کنی! دیروز توی حیاط نمایشگاه داشتم با یکی از دوستان اپوزیسیون داخلی درباره همین مساله حرف می‌زدم.
 بهش گفتم: چرا وقتی آدما یه جا جمع و متراکم میشن یه بوهای عجیب و غریبی توی فضا پخش میشه؟ سیگارشو گذاشت گوشه لبش، یه پُک عمیقی زد و گفت: این خاصیت اتحاده. وقتی توده مردم به هم نزدیک و متحد میشن، قضیه بودار میشه!تحلیل سیاسیش کمرمو شکست. نمی‌تونستم روی پاهام وایسم. همون لحظه کسینجر و چامسکی بهم مسیج دادن گفتن: آروم باش. عیبی نداره...از اینکه میخواست بوی بد سالن رو هم سیاسی کنه و ازش به عنوان اهرمی برای امید دادن به خودش استفاده کنه، دلم براش سوخت. اومد برام یه تیکه از قلعه حیوانات جورج ارول رو تعریف کنه که تاثیر اتحاد رو بیشتر بفهمم که سریع باهاش خداحافظی کردم و اون رو با آرمان‌های بلند سیاسیش تنها گذاشتم.
ناهار نخورده بودم. رفتم یه ساندویچی که قیافش بهتر از بقیه بود. یه ساندویچ استیک سفارش دادم. وقتی آماده شد بازش کردم. چندتا خیار شور لاغر و پیر با چند پر گوچه مندرس کنار یه تیکه گوشت لم داده بودن که اون گوشت در خوش‌بینانه‌ترین حالت متعلق به خر پیر بداخلاقی بود که سال ۷۵ توی دربند داشته چند تا کپسول گاز می‌برده سمت پلنگ چال که سقوط می‌کنه توی دره و در اثر انفجار کپسول‌های گاز همون جا درجا می‌پزه و از سال ۷۵ تا الان گوشتش توی یخچال بوده و الان گرمش کردن گذاشتن لای این ساندویچ.بابت این پکیج استثنایی هم ۱۲ هزار تومن از من پول گرفتن.
وقت‌تونو تلف نکنید. این نمایشگاه نه غذای روح داره نه غذای جسم. فقط دَم داره. دم!
 
 گروه طنز ساحل// محمدرضا ستوده

دیدگاه ها (0)
img