حمیدیات



 « بیا که قصر اَمل سخت سست بنیاد است »
شبیه مسکن مهر است این یکی بنیاد ...
- «چل سال بیش رفت که من لاف می زنم »
رندی به طعنه گفت نماینده می شوی ...
- « به کوی میکده هر سالکی که ره دانست »
ز ترس شیخ به ماالشعیر راضی شد ...
- « این جامه که من دارم ، در رهن شراب اولی »
منوال چنین باشد پیژامه نمی مانَد
- « روزگاریست که سودای بُتان دین من است » ُُمُفتی و محتسب و شیخ اگر بگذارند...
- « سحرم دولت بیدار به بالین آمد»
گفت: برخیز که این هم سفر استانیست ...
- « در خرابات مغان نور خدا می بینم »
ظاهراً برق خرابات مغان مجانی است ...
- « شربتی زان لب لعلش نچشیدیم و برفت »
ریق رحمت به سبو کرد که ما سر بکشیم ...
- « شرابی تلخ می خواهم که مردافکن بُوَد زورش »
وگرنه زِر زدن باشد چنین زوری که من دارم ...
 
«خواجه حافظ کرمونی»

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها