30

آذر

1403


24 تیر 1403 08:14 0 کامنت
خیابان‌ها داغ است و انگار شاید کربلا همین پهنه ی کوهستانی پنجه علی خودمان است! از داربست آسمان ذهن خود بالا بیا؛ انگار از پشت تپه ها صدای پای کاروان می آید. نبض آرامش یک صحرا به تپش افتاده است. و ما نامه دعوت حسین بن علی علیهم السلام را مهر انگشتری لبیک زدیم و در کاروان هستیم. همینجا ، هر شب در هیئت رایه العباس بندرعباس. 
مردی به قامت صنوبری در پیش کاروان و قریب به ۷۲ نفر وبه گمانم هزاران نخل بی سر شبیه آنانی که در قطعه شهدای گمنام کنار مصلی به خواب ناز رفته اند؛ هم در کاروان هستند. هنوز خاطر دخترکان کاروان، ترک ترس برنداشته است ولی انگار زوزه ی گرگ ها به گوش می رسد. چه فرقی دارد شمر با نتانیاهو ؛ چه فرق دارد خولی با مسئول خائن! 
من مردی رشید می بینم که دلگرمی کودکان حرم است. می بینم سیب سرخ کوچکی در گهواره آرام خوابیده است. می بینم که شب آخر است و از خیمه ها به سان صدای کندوی عسل صدای زمزمه مناجات می آید. دلهره ، وحشت ، معرکه و شیرانی که به روباه ها می تازند. یک طرف پدری که سر پسر به دامن گرفته و آن طرف مادری سر فرزندش به سمت لشکر کفر بر می گرداند. آفتاب به سرخی گراییده و شهدا را در خیمه ای کنار هم چیده تا دسته گل تقدیمی کامل شود.
مردی ز دریا تشنه برگشته و زیر پرچم کنار ساحل نظاره می کند عزاداری ما را و تیری سه سر که چشمانش را به هم می دوزد ؛ و کبوتری تشنه کام و بال شکسته که تیر زدن ندارد! 
عشق تاوان دارد تا جایی که گلاب از گل با لگد ستوران بیرون آید. دردانه خدا به خدا رسید و حالا زنان این قوم هم چونان شیر می خروشند. ایستاده بر بلندای تلی و قصیده عشق می سراید. و حتما در باورش بود که روزی از بلندای مسجد قدس بندرعباس صدای اذان بلند می شود. و یک روز خواهد آمد آنکه با ۳۱۳ قمر، منتقم ۷۲ ماه پاره خواهد بود. اینجا تا ابد امام حسین علیهم السلام برای همه محترم است.

روزنامه صبح ساحل

img
دیدگاه ها (0)
img