صورتها همه ماسکپوش و دستها پلاستیکی بود. تفاوت آدمها را فقط از نوع ماسک و دستکشهایشان میشد فهمید. دستکشهای پلاستیکی شفاف که برای هر دستی گشاد بود. دستکشهای صدفیرنگ که باپوست دست یکی میشد. دستکشهای لاتکس آبی و کرمرنگ. ماسکهای پارچهای، فیلتردار، معمولی. بوی الکل و مواد ضدعفونیکننده فضا را پرکرده بود. زنی با یک پلاستیک پر از ماسک، جلوی دو کودک ایستاده بود و ضمن یادآوری نکات بهداشتی، صورتهایشان را با ماسک میپوشاند. همه با چیزی میجنگیدند که هرجایی بود اما هیچجا نمیشد دیدش. اشیا، سطوح و حتی عزیزترین کسان آدم هم دشمنی بالقوه به شمار میآمدند. آدمها به هم نزدیک نمیشدند، حتی به عزیزترینهایشان. همبستگی و محبتشان را با دوری کردن از هم نشان میدادند.