وقتی از شهر حرف میزنیم تکلیف مشخص است. منظور سکونتگاهی است که با کوچه، خیابان، مغازه و این چیزها سر و شکل میگیرد. اما وقتی روی شهرها اسم میگذاریم و میگوییم خمیر، بندرعباس، لنگه یا هرجای دیگری، یعنی هرکدام از این شهرها باید ویژگیهای منحصربهفردی داشتهباشند که حتی اگر اسمشان را نمیدانیم، از آنچه میبینیم و حس میکنیم بفهمیم کجای نقشه ایستادهایم. وقتی به خمیر آمدم، میدانستم در چه شهری هستم اما برای پیدا کردن هویت شهر، خوب آن را ورانداز کردم. بین بالاوپایین کردنهای شهر به سوغاتسرایی برخوردم که از لحظه ورودم به آن انگار تازه فهمیدم در خمیر هستم.