با پررنگ شدن نقش فضای مجازی در زندگی روزمرهی ما، واضح است که بخش زیادی از چهارچوبها، سلایق و حتی شیوهی زندگیمان تحت تاثیر جریاناتیست که در این فضا شکل میگیرد. ایدئولوژی و خط مشیای که توسط این فضا و افراد معروف آن، به دنیالکنندگان تزریق میشود، حاوی سوگیریها و خطاهای بسیاری است. برای مثال با چند دقیقه گشتن در سوشیال مدیا حتما به پروفایلهایی برمیخورید، که صاحبان آنها از جملهی «مرا قضاوت نکن» در قسمت بیوگرافی یا شرح حال استفاده کردهاند. یا روزانه بیش از صدها عکس نوشته را میبینیم، که توصیه میکنند از قضاوت کردن بپرهیزیم. همین ایده، برای بسیاری از افراد تبدیل به سپری شده است، که بعد از خطاها و آسیبهایی که به دیگران رساندهاند، پشت عبارت دهان پرکناش قایم شوند و داد سردهند که هیچکس حق ندارد مرا قضاوت کند. اما به راستی مرزهای قضاوت کردن و نکردن کجاست؟ حق ما در مقابل دیگری در کجای ماجرا قرار دارد و بلاخره باید کدام طرف بایستیم؟ قضاوت به معنی فرایند تصمیمگیری و رسیدن به نتیجه بر اساس شواهد، تقکر و تجارب است و فیالواقع یکی از مهمترین قوههای شناختی برای درک مساله و تصمیم گیری است. ابرکرامبی در کتاب درآمدی بر جامعه شناسی مینویسد: « بدون کمک پیشداوری (قضاوت) و عادت قادر نخواهیم بود، حتی از این سوی اتاق به سوی دیگرش گام برداریم». پیش داوری، جهان را برای ما قابل زیستن میکند. برای مثال تصور کنید، در شهری زندگی میکنید که همشهریهایتان هر روز در مقابل سلام کردن شما، واکنشهای متضادی نشان میدهند. یک روز در مقابل سلام شما، به صورتتان مشت میزنند و فردای همان روز به صرف نهار دعوتتان میکنند. در واقع در چنین موقعیتی، شما نمیتوانید پیشداوری مشخصی از واکنش آدمها به سلام کردن داشته باشید و باید اعتراف کرد، که زندگی در چنین موقععیتی جهنم است! توانایی قضاوت، یکی از امکاناتی است، که میتوان از آن استفاده کرد، تا میزان آسیب و ضرر را کاهش داد. فرض کنید، قرار است ملکی را از کسی خریداری کنید. در قرار معاملهای که دارید، فروشنده با تاخیر زیادی میرسد، در صحبتهایش از شوخیهای زننده استفاده میکند و حقوق شهروندان دیگر را در همان مکان به وضوح نقض میکند. در این شرایط نمیشود گفت نباید او را قضاورت کرد، بلکه عقل حکم میکند برای معامله با این فرد بهتر است بیشتر تامل و تحقیق انجام دهیم. در واقع پیشداوری تا میزان زیادی به ما در مراقبت از خودمان یاری میرساند. اما این تمام ماجرا نیست و باید در نظر داشته باشیم، که قضاوت ابعاد روانی پیچیدهای را نیز داراست، مسائلی که به ما هشدار میدهند، پیشداوری همیشه کارساز نیست و در بیشتر مواقع میتواند صرفا یک «فرافکنی» باشد. فرافکنی، به معنی نسبت دادن ویژگیها و میلهای نامطلوب و غیرقابل پذیرش خودمان به دیگری است. در بسیاری از موارد ما خشمها، کینهها، حسادتها و احساسات منفی دیگر خود را به دیگران نسبت میدهیم، و سپس آنها را به عنوان واقعیت درونی دیگران پذیرفته و با همین چوب حدشان میزنیم. برای مثال مردی را در نظر بگیرید، که در اداره نسبت به همکارش که ترفیع گرفته احساس خشم و حسادت دارد، این خشم و حسادت را به همکار خود منعکس میکند و میگوید او از من متنفر بود، برای همین مرا بدگویی در مقابل رئیس انجام داد و خودش را بالا کشید. این نمونهای از قضاوت ناسالم است، که ریشه در فرافکنی دارد. اما زمانی که یک اینفلوئنسر عمل غیرمتعارفی انجام میدهد و میگوید کسی مرا قضاوت نکند، نمیتوان چندان به توصیهاش عمل کرد. چرا که او به عنوان کسی که دارای تریبون است و تاثیرگذار، میتواند به واسطهی یک عمل آسیبزا و غیرشفاف سرنوشت و چهارچوب عمل بسیاری از جوانان را به مصیبت بکشاند. به طور کلی میتوانیم بگوییم که پیشداوریهای اولیه واقعیت مطلق نیستند و میتوانیم با تحقیق تصمیمات موثرتری اتخاذ کنیم. اما نمیتوانیم منکر این واقعیت شویم که بدون قضاوت یک جای کار میلنگد.