خصوصی‌سازی آموزش برای آن‌ها و سرخوردگی برای ما


نویسنده: محیا تکنده

اصل سی‌ام قانون اساسی کشور می‌گوید: « دولت وظیفه دارد امکانات آموزش و پرورش رایگان را برای همه‌ی ملت تا پایان دوره‌ی متوسطه مهیّا سازد، و  وسایل تحصیلات تکمیلی را تا سر حد خودکفایی کشور به شکل رایگان گشترش دهد». این اصل تا زمانی که اجرایی شود، تا حدی از برابری نسبی افراد جامعه حمایت می‌کند. اما هنگامی که دولت سهم چندانی در مشارکت برای آموزش رایگان همگانی نداشته باشد، شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی افزایش پیدا می‌کند. در یک جامعه‌ی طبقاتی، بر اساس اینکه فرد چه منابع اقتصادی را انباشت می‌کند، در موقعیتی ممتاز یا محروم قرار می‌گیرد، این موقعیت خواه ممتاز باشد یا محروم، از طریق بازتولید نابرابری، وراثت خانواده و شرایط توزیع نابرابر ثروت نسل به نسل انتقال پیدا می‌کند. افراد فرودستی که در دهک‌های پایین درآمدی قرار دارند، تنها از طریق آموزش دیدن و متخصص شدن می‌‎توانند، در بین پله‌های نردبان اجتماعی بالا روند و تا حدی خود را از تیره‌روزی و فلاکت نجات دهند. اما هنگامی که دولت، مساله‌ی آموزش را به دست بخش خصوصی و بازار وا می‌گذارد، دیگر فرصتی برای آموختن و متخصص شدن در دانشگاه‌ها برای طبقه‌ی فرودست جامعه باقی نخواهد ماند، چراکه تنها کسانی می‌توانند از سد کنکور عبور کنند، که توانایی پرداخت هزینه‌ی آموزش باکیفیت و تقریبا تمام وقت را دارا هستند. همانطور که احتمالا در جریان هستید، قبولی در دانشگاه‌های تراز اول کشور، 6 به 1 به نفع ثروتمندان است، و به طور کلی 81 درصد از رتبه‌های زیر 3 هزار متعلق به دهک دهم درآمدی است. با وجود چنین فضاحتی از نابرابری، هنوز روانشناسان، سیاسیون، رسانه‌ها و سوشیال مدیا اصرار دارند، نقش فاصله‌ی طبقاتی را در زندگی فردی و پیشرفت انسان نادیده بگیرد و فریاد بزنند، « اگر سخت کار کنید، اگر تلاش کنید، شما هم می‌توانید از بقیه پیشی بگیرید، شما هم می‌توانید موفقیت مادی داشته باشید، و اجازه دهید رقابت، استعدادها و توانایی‌های فوق بشری شما را هویدا کند». تمام این بیانات و واگذار کردن نتیجه‌ی زندگی افراد به خود آن‌ها، توجیهی برای نابرابری اجتماعی است. وقتی که رسانه‌های جهانی اصرار دارند، تقصیر شرایط نابرابر زندگی را به فرد محول کنند، تنها یک نتیجه وجود دارد: بار عظیمی از فشار روانی و احساس نابسندگی بر دوش افراد! آیا می‌توان به راحتی گفت، دانش‌آموزان دهک‌های پایین اندازه‌ی دهک‌های بالای جامعه تلاش نکرده‌اند؟ یا ژن‌های دانش‌آموزان غنی برای فهمیدن دروس، ژن‌های برتری است؟ یک عقل سلیم، نمی‌تواند با وجود آمار و ارتباطاتی که بین آموزش و شکاف طبقاتی وجود دارد، چنین نتایج سهل‌انگارانه‌ای بگیرد. اما به هر حال، در کسب و کارهای روانشناسی کنکور، چنین وضعیتی حاکم است. نتیجه‌ی این نابرابری آموزشی و اصرار بر نتیجه‌ی عملکرد فردی برای دانش آموزان بسیار گران تمام می‌شود. آن‌ها تمام عمر بابت چیزی خود را سرزنش خواهند کرد، که عملا از پیش تعیین شده است. این احساس شکست، بی‌کفایتی و سرخوردگی می‌تواند آنقدر شدید باشد، که تبدیل به درماندگی آموخته شده شود، و تمام موقعیت‌های زندگی جوانان را از آن‌ها بدزدد. دو مقوله‌ی اعتماد به نفس و عزت نفس نیز که مستقیما با جایگاه اجتماعی، میزان تحصیلات و جایگاه اقتصادی در ارتباط است، در جوانان متعلق به طبقه‌ی فرودست دچار تنزل خواهد شد. به مروز ما جوانانی را خواهیم دید، که از شدت سرخوردگی دچار انواع مصیبت‌های روانی و اجتماعی شده‌اند، که کمترین آن‌ها افسردگی و پرهزینه‌ترین آن خودکشی است. جالب است بدانیم، که خودکشی در طبقات فرودست، بیشتر از طبقات فرادست برآورد شده است و ارتباط مستقیمی با بیکاری دارد. به طور کلی، تلاش برای بهبود سلامت روان دانش‌آموزان و دانشجویان، قبل از رفع و تعدیل شکاف‌های طبقاتی در آموزش، امری محال به نظر می‌رسد. نمی‌‌توانیم به افراد جامعه هم‌زمان درد خصوصی‌سازی آموزش و درمان بهزیستی روانی را تزریق کنیم!  پروفسور جوئل شارون، در کتاب ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی می‌نویسد: « واقعیت این است که فقر بخشی از یک جامعه‌ی نابرابر است. فقر ناشی از نظامی است که در آن «برخی از افراد به زیان دیگران موفق می‌شوند، نظامی که در آن بعضی از مردم در موقعیت‌هایی متولد می‌شوند؛ که در آن فرصت‌ه بر ضد آن‌ها تعیین و تثبیت گردیده‌اند، نظامی که در آن دگرگونی اجتماعی به سود بعضی است و دیگران را کنار می‌گذارد. این نظام ساختار یافته است و صرفا نتیجه‌ی تلاش شخصی نیست».

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها