«صبح ساحل» در گفت‌وگویی با محمدرضا تاجیک به بررسی نظری اعتراضات 1401 پرداخته است:

معترضان هویتی خاکستری دارند



نویسنده: آیت وکیلیان
 
اعتراضات 1401 پدیده ای خلق الساعه و بی نظیر در تاریخ سیاسی معاصر ایران محسوب می شود. از این منظر امکان تبیین و تحلیل نظری که بتواند تمامی جوانب و ابعاد آن را در بر بگیرد، از دست هر تحلیلگری ساقط و تقریبا غیرممکن است. در واقع ما با یک پدیده تحلیل‌ناپذیر مواجه هستیم که در هیچ قالب نظری‌ای قرار نمی‌گیرد و چنانچه بخواهیم آن را در قاب و قالب نظریه ای بریزیم، با انحراف در تحلیل مواجه خواهیم شد. هیچ نظریه جامعه‌شناختی یا سیاسی نمی‌تواند به شرح این پدیده بپردازد. ادعای رسیدن به حقیقت در تحلیل این ماجرا، دور شدن از روی دیگر حقیقت است. محمدرضا تاجیک این پدیده را پایانی باز ارزیابی می کند. تاجیک معتقد است که اگر تاریخ یا زمان حقیقی را برای چنین خیزش هایی قائل شویم، این زمان حقیقی در آینده قرار دارد نه در حال و گذشته. این تحلیلگر مسائل ایران می گوید؛ باید نوع خوانش و قرائتمان را تغییر دهیم. به جای اینکه از گذشته شروع کنیم و به حال و آینده برسیم، باید از آینده شروع کنیم. تاجیک معتقد است که این خیزش ها، خیزش هایی هستند برای ساختن آینده. گفت و گو با این نظریه پرداز سیاسی از نظر می گذرد.
 
 در یکی از تحلیل های اخیرتان اعتراضات مردمی  را نشانه ای از قهر فعال ارزیابی کرده اید و در ادامه کلیت ماجرا را به یک «جشن و جنبش» سوژه شدگی معطوف کرده اید و در همین راستا، کنش و اکت معترضان را نوعی غلیان عواطف و احساسات قلمداد کرده اید؟ 
زمانی که در مورد یک جنبش سخن می گوییم، در واقع صحبت از یک فرآیند است. فرآیندی که لزوما نمی توان نقطه صفری برای آن قائل شد و نه می توان نقطه پایانی برای آن ترسیم کرد. فرآیندی که می تواند هر لحظه به رنگ بت عیار درآید. جنبش ها در رود جهان جاری هستند و با لحظات فضای توپولوژیک (سنخ شناسی) خودشان، صورت و سیرت دیگری به خود می گیرد. بنابراین زمانی که از یک جنبش حرف می زنیم، از یک سخن، منطق، تکنیک، تاکتیک و سویه و جهت گیری واحد صحبت نمی کنیم، بلکه از انبوهه ای از تکنیک ها و صورت ها صحبت می کنیم. اگر «ویتگنشتاینی» سخن بگویم؛ شاید جنبش در معنای کلی اش یک «زبان» باشد. البته در درون آن «زبان های مختلف و متکثری» را می توان یافت و نمی توان از جنبش یک تمثال و پیکره واحد نقش یا نقاشی کرد. زمانی که یک روزنه ای گشوده می شود، سوژه های مختلف اجتماعی هر لحظه از این روزنه عبور می کنند و در هر لحظه انشای خودشان را می نویسند و طبیعتا ایجاد تفاوت می کنند. به تعبیر دلوز یک جنبش یک خط گریز و یک تکرار تفاوت و تولید تولید است. ما نمی توانیم جنبش را تکرار تشابه بدانیم. این گوناگونی که شما بر روی آن تاکید می کنید، علت این است که ما در آن لحظه آغاز و ناب جنبش باید ببینیم که انگیزه ها و انگیخته هایی که موجب می شود که یک جنبش از نقطه آغازش شکل بگیرد، باید تفکیک کنیم که چه سوژه ای متولد می شود و چه انگیزه و انگیخته ای دارد و محرک آن چیست و چه چیزی آن را تهییج می کند؟ چه چیزی آن را به اعترض وامی دارد و چه چیزی آن را به شورش و خیزش سوق می دهد؟ اینکه در فردای آن چه اتفاقی می افتد و چه گروه هایی به آن می پیوندند و چگونه تلاش می کنند موج آن را مصادره کنند و یا حتی سویه و جهت یا درون مایه به آن بدهند، اینها با هم فرق می کنند. بدون تردید سوژه ای که کارگزار چنین خیزشی شد، جوان هایی بودند، بیش از آنکه براساس مانیفست، رهبری، ساماندهی، القائات نظری و مکاتب مقاومت خاص سر به شورش وادارند، براساس طبیعی ترین حالاتشان و به تعبیر اسپینوزا طبیعی ترین حال مایه هاشان، عواطف و هیجاناتشان وارد این عرصه شدند؛ یعنی یک نوع رابطه درون ماندگار (به تعبیر دلوز) برقرار می کرد و با مرحله کنش، شرایط، دمک هایش و به نسبت نیرویی که به آن وارد می شد، صورت و سیرت اش آن نیز متفاوت می شد. به همین دلیل است که ما این گوناگونی را در این جنبش می بینیم و «جنبش و جشن» لزوما با شادی عجین نیست، جشن یک تولد دوباره است. به این معنا که وقتی ناخودآگاه یک جنبش سرکوب شده خشن برمی گردد، در واقع بستر خودش را برای تولد یک سوژه فراهم می کند. 
 
 در جایی از شما خواندم که با «جنسیتی» بودن این جنبش مخالف هستید و منطق نهفته در این مخالف بودن را با هر تحلیل یا نظریه ای که این جنبش را متصف به صفت «زنانگی» می داند، این بود که در واقع «بدن زن» است که به عنوان تجلی و ترجمان مسیر و راه معترضان با هر طیف، طبقه یا پایگاه اجتماعی و فکری که هستند، قرار می گیرد. تفسیر شما از «بدن» چیست؟ 
بدون تردید «بدن» را در یک معنای موثقی به کار می برم؛ بدنی که به مثابه یک «متن»، «زبان»، «آینه تمام نمای حالات و هیجانات»، «لوح نقاشی ناخودآگاه سرکوب شده» و «تجلی ذهن» انسانها عمل می کند، تعبیر می کنم. «بدن» در اینجا صرفا آن بعد فیزیکی و جسمی نیست، بدنی است که به یک معنا روحانی، احساسی، فردی، اجتماعی و ذهنی است که درون آن آگاهی و ناخودآگاهی نشسته است. تعبیر زیبای اسپینوزا اینجا می تواند کاربرد داشته باشد که «ما نمی دانیم بدن چه می تواند بکند.» اگر ما «بدن» را در یک معنای پیچیده ای به کار بگیریم، در این صورت همین گزاره اسپینوزایی است که «ما نمی دانیم بدن چه می تواند بکند.» اینکه چه اتفاقی می خواهد بیفتد، در یک هاله ای از ابهام فرو می رود. به این دلیل است که به تعبیر دلوز ما «بدن های بدون اندام» یا به تعبیر ژیژک «اندام های بدون بدن» داریم که در هر اتصالشان می توانند رخدادآفرین باشند و شرایط را متحول کنند و سوژه گی خودشان را به شکل دیگری بیافرینند. با سوژه ای مواجه هستیم که انبوهه ای از صورتک هاست؛ یعنی این سوژه به این دلایل که ایدئولوژیک نیست، صرفا یک صورتک را بر خود نمی پسندد. 
 
 
 معتقدید که خلق شعار «زن، زندگی، آزادی» در شرایطی موجودیت پیدا کرد که جامعه احساس نیاز می کرد و این نیاز را با تفاوت، تکنیک و تاکتیک خاصی به معرض نمایش گذاشت. شعاری که تنها مختص به نسلی است که پیوستار و قاعده طبیعی و تاریخی «نسل به نسل» یا «نسل گذشته و نسل آینده» را به چالش کشید و با یک گسست تاریخی دست به یک سنت شکنی زد تا با روش و تنوع تاکتیکی خود، دستاورد متفاوتی را نیز رقم بزند؟
  بله. چنین سوژه ای فرزند خلف زمانه خودش است و در این حالت تاریخ فرزند خلف خودش را متولد می کند. طبیعتا هیچ سوژه تاریخی دیگری در این شرایط نمی توانست با تمامی تفاوت و تکثر در بنیان های طبقاتی و با تمامی تفاوت در بنیان های نظری، نگاه، احساس، انگیزه ها و انگیخته هایشان،  چنین کنش جمعی را ساماندهی کند. چنین شکل گیری تنها در این نسل و با این نسل ممکن بود. نسلی که خود و دیگری را براساس بنیان های ایدئولوژیک تعریف نمی کند. نسلی که به یک معنا هویت «خاکستری» و «هیبریدی» دارد. نسلی که به راحتی می پذیرد که به شکل «مدونا» دربیاید؛ مدونا شعارش این بود که «هرگز حقیقت مرا نخواهید شناخت.» چرا؟ چون مدونا زمانی که روی صحنه می رفت، هم تنیجر بود و هم میانسال. هم سالمند بود، هم زن بود و هم مرد. بنابراین شما سوژه ای را می بینید که مانند سوژه های سیاسی و انقلابی گذشته دنبال هویت ناب نمی گردد. این سوژه «هویت چهل تکه»، موزائیکی و خاکستری خودش را پذیرفته و نمی خواهد سیاه یا سفید باشد، نمی خواهد این مرزهای طبقاتی و مرزهای جدید ایدئولوژیک و هویتی را داشته باشد. 
 
 جنبش کنونی با تمرکز بر تمامی خصایص متفاوتش بدیع و بی نظیرش که بر پهنه  عقل خودبنیادی که زایده فهم متفاوتش از سنت تاریخی و فرهنگی وطنش است؛ تا هم پاسخگوی مطالبات برزمین مانده باشد و هم با هنرمندی اش برای کالبد و پیکره بدقواره از جامعه ای که ماحصل سالها گسست و خوانش ایدئولوژیک از مناسبات منطقه ای و جهانی و اثرات مخرب آن بر تمامی ساحاتش است، بتواند طرحی نو بیافریند. آیا جامعه ایرانی ذیل چنین جنبشی پذیرای زیست جهانی جدید است؟
این سوژه جدید با تمامی تکثر و گوناگونی اش ـ به تعبیر اسپینوزا ـ یک انبوهه خلق و یک اراده نیستی است. جنبش جدید می خواهد از آنچه هست و از آنچه می خواهند باشد، امتناع می کند و آن تمثالی که از او کشیده اند را پاره می کند. می خواهد این بدن رام و اهلی که برایش ترسیم کرده اند را پاره کند. می خواهد به خود اکنون خود خیانت کند. می خواهد از خود اکنون خود عبور کند. از اینکه این من و این اکنون را در درون خود سالیانی است که حمل می کند خسته شده است. از اینکه این من ویترین اش شده و بقیه من های درونش را سرکوب کرده است. از اینکه دیگری این من ایده آلش را ترسیم می کند و می گوید که من هنجاری و من الگویش کدام است، خسته شده است. می خواهد این فضا را باز کند که این من های گوناگون درونش به سخن دربیاید. 
 
 در جایی صحنه اعتراض را نوعی تئاتر مواجهه ارزیابی کرده اید، این تئاتر مواجهه چه خصوصیاتی دارد؟ 
در این تئاتر مواجهه است که از هر چیزی می تواند امر سیاسی بسازد. از خم ابرو، پیچش مو، نوعی لباس پوشیدن، یک نوع آرایش کردن، به نوع خاصی از موسیقی گوش دادن، یک نوع خاص پرسه زدن (در چه مکانی و چه جایی)، یک نوع روابط اجتماعی دختر و پسر، یک نوع خاص خندیدن، یک نوع خاص از گریستن، یک نوع خاص از سکوت کردن و همه اینها تبدیل به امر سیاسی شده است و همه اینها به یک نوعی معنا پیدا کرده است. در واقع امر سیاس از آن سبک کلاسیک خودش خارج شده است. وقتی گلی را به دست سوژه ای می دهی، او از رایحه گل و رنگ گل و شاخه گل و برگ و خار و از غنچه و حتی از پژمردگی آن یک امر سیاسی می سازد. از هیچ چیز سیاست می سازد. در واقع با کارتی که در دست ندارد بازی می کند و یک قدرت را با چالش مواجه می کند و آن را به حرکت های چالشی نقیضی می کشاند. فضای مجازی را تبدیل به میدان کنش ورزی خودش تبدیل می کند. همه روزنه ها را پر می کند و با کاریکاتور، لطیفه و تصویرش و با یک کلیپ کوتاه و با یک فضای رنگین کمانی و یا تصویری پرتره از یک پسربچه یا دختر بچه. در واقع این تئاتر مواجهه را باید فهم کرد. خصوصیات و تفاسیری که از این سوژه ارائه دادید، در واقع ما را با سوژه ای مواجه می کند که ذات همه جانبه ای دارد. 
 
 چرا نمی توان این جنبش را در جنبشی ملی دانست؟ در واقع مهمترین براهین و استدلال شما در اینکه جنبش کنونی را در قالب جنبشی ملی گرایانه قرار نمی دهید چیست؟
ما با فیگوری مواجه هستیم که در پرفورمنس های لحظه ای خود معنا پیدا می کند و از قبل سناریویی برای تعبیه نشده است. بروی صحنه به اقتضای نمایش و اجرایش مشخص می کند که چه نقشی را بازی کند و چه چیزی را بگوید. در این حالت نمی توان این سوژه را رد قالب هیچ ایسم و کلیتی قرار داد. نمی توان برایش قاب و قالب ایجاد کرد. یک پدیده ای است که به تعبیر فوکو هیچ محدودیت و کرانه ای قائل شد. چنانچه قالبی را برایش تعبیه کنید، این قالب را یا می شکند و یا بسیاری از اجزای بدنش بیرون از قاب قرار می گیرد. در واقع هر قالبی را را برایش بسازید، به نوعی خواست شماست، در حالی که سوژه مد نظر اینگونه نیست و شکلی متفاوت از قالب شماست. 
 
 این اعتراضات محدود به زمان خاصی است یا اینکه پایان باز دارد؟
اینها خیزش هایی هستند برای ساختن آینده. بقول دریدا برای خلق آینده ای که در راه است. دریدا معتقد است که آینده اکنونی است که در حال ساخته شدن است. این سوژه در اکنون خودش در حال ساخت آینده اش است. به تعبیر ژیژک اینها تروماهایی (مصیبت و درد)  هستند که از آینده می آیند. این تروماها از گذشته نمی آیند. آینده ای که قابل پیش بینی نیست، هراسناک و دهشتناک است. نمی توان فهمید که چه اتفاقی می افتد و این انسانها را به وحشت می اندازد.    
 
روزنامه صبح ساحل
منتظر تایید: 1منتشر شده: 1
مهدی
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
گفت‌وگوی خیلی خوبی بود. ممنون.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها