بسیاری از ما هنگامی که پای جنایات رژیم فاشیستی نازی به میان میآید، از خود میپرسیم که چه کسانی حاضر شدند دستورات افسران و مقامات المان را اجرایی کنند؟ آنها چجور هیولاهایی بودند که توانستند میلیونها انسان را قتل عام کنند؟
هنگامی که صحبت از بیان واقعیات اجتماعی در قالب داستان باشد، غلامحسین ساعدی و بسیاری از همدورههایش حرفهایی شنیدنی و در خور توجه برای گفتن دارند. در واقع اثری رئال اجتماعی محسوب میشود، که بتواند بدون اشارهی تئوریک و مستقیم ما را در لوای داستان و وقایعی که رخ میدهد، از شرایط جامعه، شیوهی نگرش و کنش اعضای جامعه آگاه کرده و شمایلی کلی از تفکر و آگاهی اجتماعی را در اختیار ما قرار دهد.
هنگامی که نام رسانه به گوش میآید، اولین مسالهیی که برای شما تداعی میشود چیست؟ احتمالا اخبار، برنامههای ورزشی، مقالات سلامتی و موضوعات اجتماعی به ذهن شما خطور میکند و عموما فکر میکنید رسانه، وظیفهی خبررسانی و آگاهی بخشی از اوضاع جامعه را بر عهده دارد. کمتر کسی به نقش رسانهها در شکل دادن به رفتار، افکار و ارزشهای افراد جامعه فکر خواهد کر، چرا که همهی ما دوست داریم ارادهی خود را بر دیگران، جامعه و البته رسانه مقدم بدانیم.
هنگامی که عبارت "توزیع نابرابر قدرت" به گوش میرسد، ناخودآگاه به یاد سوءاستفادهی قدرتهای جهانی در روابط بینالملل میافتیم، اما کمتر کسی به حضور این عبارت در ارتباطات خود فکر میکند. در واقع روابط میانفردی ما بازتولید روابطی است که در سطح اقتصادی و اجتماعی وجود دارد.