12

مهر

1403


فرهنگی و هنری

14 دی 1402 08:15 0 کامنت
نویسنده : برانیسلاو نوشیچ طنزنویس صربستانی
مترجم : سروژ استپانیان
قسمت چهارم:
بخش کوتاهی از نمایش نامه ....
..........................................................................................................
اسپیرا [ به یورم]: خوب، کار چه طور پیش می رود؟
یورم: بدک نیست ، فقط کلی گران تمام می شود!
اسپیرا: مهم نیست ، این پولی نیست که برنگردد.
اسپیرنیتسا: خوب، برویم یا نه؟
اسپیرا : آمدم ، آمدم ! خداحافظ !
پاوکا : فراموش مان نکنید، به ما سر بزنید! [ آن دو را مشایعت می کند و بر می گردد].
صحنه ی هشتم ، پاوکا و یورم
پاوکا: نمی خواستم در حضور آن ها چیزی بگویم ولی باورکن این انتخابات تو جانم را به لب آورده.
یورم: آخر چرا، پاوکا؟
پاوکا: مگر خودت نمی بینی که زندگی مان پاک به هم ریخته ؟ فقط همین مانده خانه مان بشود قهوه خانه که هیچ حرفی جز انتخابات توش نیست ... تازه این جناح مخالف خانه هم قوز بالا قوز شده !
یورم: کدام جناح مخالف؟ منظورت ایوکوویچ است؟
پاوکا: او که نه ، منظورم دختره است .
یورم : کدام دختره ؟
پاوکا : دختر خودت . کاش می شنیدی چه طور با من حرف می زند! اختیارش دیگر از دستم در رفته ! دماغش را طوری بالا می گیرد و طوری فیس و افاده می فروشد که انگار عضو حزب او شده .
یورم: ببین پاوکا، این تو بودی که اسم دخترمان را در حزب او نوشتی ، نه من . آشی است که خودت پخته ای ، حالا هم خودت قورتش بده . ولی منظور من این نبود . این ... می دانی در هر حکومت مشروطه ای مرسوم است که نامزادهای انتخاباتی در آستانه ی انتخابات به همدیگر فحش بدهند . مثلا ممکن است پلاکاردهایی در بیاید که علیه من یا علیه ِ دامادمان هزار جور بد و بیراه نوشته باشد. آخر اگر رقیب به لجن کشیده نشود چطور ممکن است مبارزه ی انتخاباتی کرد؟ کلا.... می خواستم بگویم که این چیزها را به دل نگیری، به دانیتسا هم بگو از این حرف ها نرنجد ... بالاخره مبارزه ی انتخاباتی یعنی همین !
پاوکا : آخر علیه تو چه حرف هایی ممکن است بزنند؟
یورم : تهمت زدن که کار ندارد ! آدم اگر بخواهد می تواند هزار جور حرف از خودش در بیاورد . مثلا ممکن است بگویند که ... که من ... [ به فکر فرو می رود] که من زن مردم را اغفال کرده ام .
پاوکا[ یکه می خورد]: از خدا بترس، مرد! چیز دیگری نبود که به سرت بزند؟ مگر با این سن و سالت می توانی زن مردم را اغفال کنی ؟
یورم : می دانم که نمی توانم ولی تهمت زدن که کاری ندارد !
پاوکا: اگر قرار است علیه تو حرف در بیاورند بهتر است قصه ی دیگری چاق کنند. من یکی اصلا حاضر نیستم این حرف ها را بشنوم ! آقا را نگاه کنید! هم دکانش را ول کرده به امان خدا و هم خانه و زندگیش را و حالا هم می خواهد زنش را ول کند!
یورم: نه جانم ، این را برای مثال گفتم .
پاوکا : برای مثال هم نمی خواهم بشنوم! یک چنین اتفاقی به عنوانِ مثال هم نباید بیفتد .
 فهمیدی؟
یورم : خوب تا اینجا هر چه گفتم درباره ی خودم بود ولی اگر فردا روی پلاکارد ها بنویسند که ایوکوویچ زن مردم را اغفال می کرده، چی ؟
پاوکا: همین را هم کم داشتیم! ازدواج این دو تا هم جانم را به لب رسانده !
یورم : این حرف ها را به دل نگیر . 
آخر سیاست یعنی همین !
پاوکا: نفهمیدم ! سیاست یعنی اغفال زن مردم ؟
یورم: تو از این چیزها سر در نمی آوری. پاشو برو پیش دخترت و تو کله اش فرو کن که تا وقتی ازدواج نکرده باید عضوِ حزو من باشد ولی بعد ، هر طور که دلش می خواهد ...

دیدگاه ها (0)
img