03

آذر

1403


اجتماعی

06 مرداد 1403 08:36 0 کامنت

بسیاری از روابط پس از سال‌ها رنجش و مشکلات حل نشده به نقطه اوج می‌رسند. مانند مرگ جسمانی، مرگ یک رابطه نیز از چندین مرحله عبور می‌کند و بسیاری از زوج‌هایی که برای زوج‌درمانی حاضر می‌شوند در انتهای راه  قرار دارند و سال‌هاست که مشکلات و رنجش‌ها در حال انباشته شدن است. شریکی که بیش از همه مضطرب است شکایات و دلتنگی شدیدی دارد، در مقابل، طرف دیگر رابطه ممکن است بداند که اوضاع خوب نیست یا حتی در جریان این مساله نباشد، اما اغلب از عصبانیت و شکایت شریک زندگی خود غافلگیر می شود: چرا حالا مسائل سال‌ها پیش را عنوان می‌کنی؟ چرا باید برای این مسائل پیش پا افتاده رابطه را خراب کنی؟ چرا قبلا مساله را مطرح نکرده بودی؟ "چرا اکنون به جای قبل" سوال خوبی است و بیانگر این مساله است که نقطه اوج مرگ ارتباط ناگهانی اتفاق نمی‌افتد، بلکه معمولاً پس از سال‌ها ناامیدی، استراتژی‌های مخرب و زخم زبان‌های گزنده رخ می‌دهد. معمولا ارتباط قبل از اینکه به مرگ و مرحله‌ی آخر برسد، چند مرحله را طی می‌کند، مراحل هشدار دهنده‌یی که عموم ما از بروز آن‌‌ها غافل هستیم. 

 گذار به سمت تخریب ارتباط
زمانی که در نخستین روزهای آشنایی هستید، عموما رفتارهایی که برایتان آزاردهنده است را می‌بینید، رفتارهایی مثل شکاکیت، سوءظن، اهمیت ندادن، بدقول بودن و غیره . اما این رفتارها را نه به مثابه‌ی یک رفتار جدی، که باید در مورد آن تامل کنید، که به عنوان شرایطی گذرا که بعد از ازدواج درست خواهد شد در نظر می‌گیرید. در این مرحله یا نسبت به رفتار آسیب‌زای طرف مقابل سکوت می‌کنید یا در مقابل یک عذرخواهی آن‌ها را نادیده می‌گیرید. در واقع اهمیت ندادن و ساده‌انگاری نسبت به رفتارهایی که خط قرمز شما هستند، اولین مرحله‌ی مرگ یک ارتباط است، حتی اگر این ارتباط نوپا باشد.  در دومین مرحله‌ی نابودی رابطه، درگیر تفکر جادویی خواهید شد. فرض کنید با همان رفتارهای اشتباهی که قبلا بارها رخ داده بود، ازدواج کرده‌اید و حالا برعکس پیش‌بینی شما مشکلات همچنان ادامه دارد. شریک عاطفی شما که به شدت درگیر شک و سوءظن است، برای هر کاری شما را بازخواست می‌کند یا بر سر هر قرار یا مهمانی دیر می‌رسد یا تحت هیچ شرایطی به شما و خواسته‌هایتان اهمیت نمی‌دهد و تنها خودش را در اولویت مسائل می‌گذارد. در این شرایط در تفکر جادویی که دوران کودکی به آن پناه می‌بردید محبوس خواهید شد. به این صورت که گمان می‌کنید اگر به شیوه‌ی خاصی رفتار کنید، خود را محدود کنید و معیارهای خود را تغییر دهید، شرایط ارتباط نیز تغییر خواهد کرد. مثلا با خود فکر می‌کنید که اگر زیاد بیرون از خانه نروم، پوششم را تغییر بدهم یا مطابق خواسته‌های شریک عاطفی‌ام رفتار کنم مشکلی پیش نخواهد آمد، اگر صبورتر باشم و در برابر رفتار او کمی کوتاه بیایم حتما درست می‌شود. یا اینکه مداوما خود را قانع کنید که به مرور زمان طرف مقابل رفتار خود را اصلاح خواهد کرد و از شکل رفتاری آسیب‌زای فعلی دست می‌کشد.  وقتی به مرور مشاهده می‌کنید که این تفکر جادویی پاسخگو نیست، سعی می‌کنید تمرکز را تغییر دهید. در واقع  به جای تمرکز بر تغییر شرایط‌، تصمیم می‌گیرید روی قسمت های دیگر زندگی خود تمرکز کنید که قادر به کنترل آن‌ها هستید مانند تحصیل، بچه ها و یا کارتان. هر روز که می‌گذرد  هر دوی شما بیشتر از هم دور می‌شوید و اوضاع بدتر می‌شود، گاهی احساس می کنید هم اتاقی هستید، یا بدتر از آن، اساسا زوج بودن را متوقف ‌می‌کنید و صرفا مامان و بابا خواهید بود.  زمان میگذرد. و با نگاه کردن به گذشته، متوجه می‌شوید که اکنون چقدر شرایط با زمانی که هر دو این ارتباط را شروع کردید، متفاوت است. از سازش کردن، احساس تنهایی و نرسیدن به آنچه اکنون نیاز دارید، خسته شده‌اید و آهسته آهسته ایمان پیدا می‌کنید که رابطه باید تغییر کند. کم کم پی می‌برید رابطه روی طناب و در حال مرگ است. انگار مدت زمان زیادی است که ارتباط را به حالت خودکار واگذار کردده‌اید و هر چه شما را کنار هم نگه می‌داشت، دیگر کار نمی‌کند. مطمئن نیستید که شرایط با مشاوره می‌تواند تغییر کند یا حتی نمی‌دانید می‌خواهید این گزینه‌ را امتحان کنید یا خیر. نارضایتی‌ها و انبوه مشکلاتی که در زیر فرش فرو رفته بودند تأثیر خود را گذاشته‌اند. درگیری  و فاصله‌ی ارتباطی افزایش می‌یابد. شما و شریک عاطفی‌تان زندگی‌های موازی دارید یا به همدیگر ضربه می‌زنید و در مورد اینکه واقعیت  افکار و احساسات کدام یک درست است بحث می‌کنید و در آخر هنگامی که رابطه‌ی مرده‌تان را در مقابل خود می‌بینید، اولتیماتوم صادر کرده و تصمیم به حرکت می‌گیرید. به دنبال زندگی دیگری می‌روید، در مورد جدایی صحبت می‌کنید یا آخرین تغییر را رجوع به مشاوره می دانید. صحبت به ظاهر ناگهانی در مورد پایان دادن به رابطه‌ای که احتمالا مدت‌ها پیش پایان یافته، طرف مقابل را شوکه می‌کند و آنها را وادار می‌کند تا بهتر عمل کنند. در واقع شما بدبین و خسته شده‌اید و راه حل، دیگر اصلاح نیست بلکه تعمیر اساسی ارتباط است. 
 برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه چه باید کرد؟
مرتب به عقب برگردید و رابطه را بررسی کنید. این سوال را بپرسید: واقعا ارتباط ما چگونه است؟ آیا ما واقعا در ارتباطی دو طرفه به سر می‎‌بریم؟ آیا علایق و صمیمیت مشترک داریم ؟ اکنون به چه چیزی بیشتری در این ارتباط نیاز دارید؟ چه چیزی باید در زندگی روزمره و روابط شما تغییر کند تا احساس قدرت، مراقبت و شادی بیشتر کنید؟ با مشکلاتی که هر دوی شما از آنها اجتناب کرده‌اید، مقابله کنید. فقط درباره اینکه حق با چه کسی است یا در گذشته چه کسی اشتباه کرده، شکایت یا بحث نکنید، بلکه بنشینید و یک برنامه برد-برد برای رفع مشکلات ارائه دهید. شجاعت صحبت کردن را در خود پرورش داده و سوگیری‌های شناختی عقلانی کردن ، تفکر جادویی، حواس پرتی و اجتناب را متوقف کنید. زوج‌درمانی اغلب بر بهبود مهارت‌های ارتباطی و استراتژی‌های مذاکره برای رسیدگی سازنده به مشکلات، پرورش درک متقابل و سازش متمرکز است. پرداختن به عادت‌ها و رفتارهای مشکل‌ساز می‌تواند از تبدیل شدن آنها به منابع ریشه‌دار تعارض که به نارضایتی زناشویی و به طور بالقوه مرگ ارتباط کمک می‌کند، جلوگیری کند.
روزنامه صبح ساحل
دیدگاه ها (0)
img