03

آذر

1403


فرهنگی و هنری

04 آذر 1394 09:22 0 کامنت

صبح ساحل ، هنری - علیرضا خمسه، بازیگر ۶۳ ساله سینما، تلویزیون و تئاتر، خاطرات زیادی از دورا نهای مختلف کاری و زندگی دارد. او بخشی از خاطراتدوران کودکی خود را در برنامه خندوانه تعریف کرد که مورد توجهمردم قرار گرفت. خودش صاحب دو فرزند دختر است که یکی ازآنها دانشجوست و دیگری کلاس سوم دبستان را پش تسر م یگذارد.این بازیگر پیشکسوت سخت یها و خوش یهای زیادی را تجربه کرده؛تجربیاتی که او را صاحب دیدگاه متفاوتی کرده است. با علیرضاخمسه درباره ارتباطش با اعضای خانواد هاش گف توگو کردیم.بازیگر هستید و حرفه شما شرایط خاص خودش را دارد؛ گاهی چندماه سرکارید و کمتر فرصت رسیدگی به بچ هها و خانواده را دارید،غیب تتان را چگونه مدیریت م یکنید ؟ چگونه وقت خود را بین کار وخانواده تقسیم م یکنید که فرصت رسیدگی به هر دو را داشت هباشید؟شکل حرفه ما جوری است که برای خانواده نم یتوانیم برنام هریزیمشخصی داشته باشیم. برعکس دیگر مشاغل که زمان مشخصیدارد، حرفه ما چندان زمان مشخصی ندارد. ما گاهی مجبوریم برایکار به شهرستان برویم و چند ماهی در کنار خانواده نباشیم و ایندشوار یهایی را برای خانواده ب هوجود م یآورد. مثلا من سال گذشتهکه در سریال پایتخت بازی م یکردم تقریبا سه ماه شهرستان بودم.برای یک فیلم سینمایی هم یک ماه در یزد بودم. این غیب تها معمولابرای خانواده خوشایند نیست، اما با همه اینها ما تلاش م یکنیمکانون خانواده را گرم نگ هداریم. مثلا وقتی مشغول بازی در سریالپایتخت بودم، همسرم و دخترهایم گاهی به شمال م یآمدند و مایکدیگر را م یدیدیم. گاهی هم به ما مرخصی م یدادند و من به تهرانم یآمدم. هم من و هم خانواد هام تلاش م یکنیم که زمان و فاصلهدوری ما از یکدیگر کمتر شود تا تاثیر مخربی بر خانواده و بخصوصدختر کوچ کترم نگذارد. چون دختر بزرگم شرایط کاری مرا درکم یکند. البته گاهی هم پی شم یآید که من کاری ندارم مثل الان کهحدود چهار ماه است در کنار خانواده هستم! در این زما نها سعیم یکنم دوره غیبتم را جبران کنم، اما مشکل دیگری که در حرفه ماوجود دارد این است که وقتی سرکار نیستیم از لحاظ معیشتی دچارمشکل م یشویم. حرفه بازیگری از آن دست کارهایی است که کمترکسی در آن به سرانجام م یرسد. بسیاری از همکاران من مشکلمعیشتی دارند و این در روابط خانوادگ یشان ب هشدت تاثیر م یگذارد؛به همین دلیل من به جوا نها توصیه نم یکنم این شغل را انتخابکنند. معمولا اعضای خانواد ه از پدری که حرف هاش بازیگری است،ناراضی هستند! یا غیبتشان در خانه تاثیر منفی م یگذارد و یا حضورب یمای هشان که درآمدی ندارند! و این معضل باعث افسردگی بسیاریاز همکارانم شده است.حرفه شما ویژه است! وقتی سرکار هستید، پول خوبی به خانهم یآورید و وقتی بیکار هستید درآمدتان کم م یشود و گاهی مدتزمان زیادی در خانه هستید که ای نهم طبیعی نیست. این سبک کارو زندگی چه تاثیری در تفکر و آینده فرزندانتان دارد؟اولین تاثیرش این است که آنها این شغل را انتخاب نم یکنند.دختر بزرگ من اصلا حرفه بازیگری را دوست ندارد چون نسبتبه این شغل شناخت پیدا کرده است و سخت یهای آن را م یشناسد.جوا نهای دیگر که از خانواده سینماگران نیستند، فکر م یکنند مازندگی رویایی داریم، اما وقتی به ما نزدیک م یشوند متوجه م یشوندکه ما زندگی متوسطی داریم که دوری از خانواده و مشکلات زیاددیگری هم دارد.احتمالا دختران شما بیشتر مامانی هستند تا بابایی؟!بله ! چون مادرشان بیشتر کنارشان بوده با او انس و الفت بیشتریدارند.به نظر م یرسد در این شرایط تعریف پدر تغییر م یکند؛ پدر م یشودکسی که فقط پول به خانواده تزریق م یکند؛ این شرایط برای خودشما سخت نیست؟دقیقا همی نطور است ! خانم یکی از همکارانمداشت فرزندش را درباره انشاء با موضوع پدر راهنمایی م یکرد، گفت؛بنویس: پدر شبحی بیش نبود! از پدر برای فرزندان ما فقط افتخارخشک و خالی م یماند! آنها م یتوانند فقط بگویند، پدرشان بازیگراست و به این موضوع افتخار کنند، اما واقعیت این است که بچ ههابیشتر دوست دارند که پدرشان کارمند باشد و وقتی مدرسه تعطیلم یشود، برود دنبالشان. جمع هها و تعطیلات رسمی و بخصوصنوروز تعطیل باشند. اما ما متاسفانه تعطیلات نوروز را معمولا سرکارهستیم. تعطیلات رسمی و طولانی را سرکار هستیم و روزهای عادیکه همه سر کارند ما بیکاریم !شهرت باعث م یشود شما وقتی با خانواده هم بیرون م یروید، دچارمشکل شوید چون مردم م یخواهند مثلا با شما عکس یادگاریبگیرند و ...بله! محدودکننده است. حتی اگر با خانواده به رستوران هم برویآسایش نداری. برای خرید معمولی به مغازه م یروی مردم سوالاتعجیب م یپرسند، مثلا سوال م یکنند مگر شما هم سبز یم یخورید؟!شما در یک خانواده پر جمعیت بزرگ شد هاید، این شرایط چه تاثیریدر روحیه شما گذاشت؟جمعیت خانواده که زیاد باشد هم حُسن دارد هم عیب. حُس ناشاین است که شما یاد م یگیری در جمع چگونه زندگی کرده و بتوانیاز حق خودت دفاع کنی. اما عیب بزرگش این است که پدر و مادرفرصت پیدا نم یکنند تا استعداد فرزندان خود را کشف کنند. بالاترینحُسن پدرم این بود که گاهی اسم ما را درست م یگفت. همی نکهاسم ما را به یاد م یآورد، خوشحال م یشدیم! اما وقتی م یگفتیم قبولشد هایم، نم یدانست کلاس چندم هستیم! چون ما تعدادمان زیاد بودو معلوم نبود کی کلاس چندم است!شما خودتان بیشتر مامانی بودید یا بابایی؟پدرم در شرک ت راهسازی کار م یکرد و چون کم م یدیدمش بیشتردوستش داشتم. مادرم همیشه پیش ما بود، مسئولیت زیادی داشتو فرصت نم یکرد به همه ما رسیدگی کند، بنابراین سهم ما ازحضورش محدود بود.البته مادر شما کار سختی هم داشته! حتی غذا پختن برای این تعدادبچه کار سختی است.بله ! به همه اینها اضافه کنید که گاهی مجبور بود همه ما را بهشهرستان ببرد تا مثلا یکی، دو ماهی کنار پدر باشیم. این جاب هجاییخیلی سخت بود که مادرم به تنهایی انجام م یداد.بچه چندم خانواده هستید؟بچه دوم، خواهرم از من بزر گتر است.یعنی بعد از شما ده تا بچه دیگر هم متولد شدند؟نه! قبل از من سه بچه دیگر به دنیا آمده بودند که فوت کردند. ما الان۹ خواهر و برادر هستیم که وقتی دور هم جمع م یشویم حدود ۵۰نفرم یشویم، پدر و مادر، خواهر و برادرها و ... معمولا ماهی یک باردور هم جمع م یشویم تا یکدیگر را ببینیم.

دیدگاه ها (0)
img