29

آبان

1403


فرهنگی و هنری

11 شهریور 1403 09:35 0 کامنت
مشکل بسیاری از کتاب‌های خودشناسی و خودیاری این است که برای مخاطب بیش از حد خشک و تئوری محور هستند، به عبارتی خیلی کم پیش می‌آید که مخاطبان این دست کتاب‌ها از نظر روانی درگیر متن کتاب شده و از قرار گرفتن در مسیر خوانش خود لذت واقعی ببرند. از طرف دیگر عموم مردم فکر می‌کنند که ادبیات و داستان خوانی نمی‌تواند مفاهیم عمیقی از فلسفه، خودشناسی و یا حتی روانکاوی به آن‌ها ارائه دهد. اروین یالوم روانپزشک و نویسنده‌ی وجودگرای آمریکایی، توانسته این مرزها و محدودیت‌ها را جا بگذارد و داستان‌هایی به مخاطب خود ارائه دهد که در عین جذابیت، گیرایی و سادگی نثر، حاوی محتوایی آگاهی‌بخش و موثر در حیطه‌ی خودکاوی باشد. توانایی یالوم در داستان‌پردازی به او کمک کرده تا عموم مردم را به سمت آثار خود بکشاند و اگزیستانسیالیسم را که یک مفهوم پیچیده‌ی فلسفی و روانشناسی است، برای خوانندگان به مفهومی ملموس و قابل درک تبدیل کند. یالوم از 1970 نویسندگی را شروع کرد و تا کنون آثار داستانی و غیر داستانی بسیاری را به رشته‌ی تحریر درآورده، آثاری که به مسائل وجودی مانند تنهایی، مرگ، مسئولیت، زندگی، آزادی و معنا می‌پردازد. 
   
  
درمان شوپنهاور
آرتور شوپنهاور فیلسوف آلمانی که با اندیشه‌های بدبینانه‌اش نسبت به انسان و زندگی شناخته می‌شود، در زندگی خود هرگز دوستی نداشت و آثارش چندان به حوزه‌ی آکادمیک راه نیافت. او پیرو کانت بود و با هگل، فیشه و سایر فیلسوفان ایده‌آلیسم آلمان سخت به مخالفت می‌پرداخت. سبک تفکری شوپنهاور و زندگی منزوی و تاریک او برای اروین یالوم به منبع الهامی برای نگاشتن کتاب "درمان شوپنهاور" تبدیل شد. در این کتاب یالوم به طور موازی داستان زندگی کنونی جولیس و زندگی شوپنهاور را پیش می‌برد. داستان از جایی شروع می‌شود که فیلیپ که یک روان‌درمانگر موفق است به بیماری کشنده و وخیم خود پی می‌برد، با مواجهه با مرگ او باید با شکست‌ها، نحوه‌ی زندگی خود و مسیری که از سر گذرانده مواجه شود، از همین روی تصمیم می‌گیرد گروه درمانی خود را مجددا برگزار کند اما این بار برای کمک به خودش. یکی از مراجعینی که او هرگز موفق به درمانش نشد، جولیس بود. مردی دانا، آگاه، بدبین و منزوی که شیوه‌ی زندگی‌اش شبیه آرتور شوپنهاور بود و خودش هم معتقد بود که گرچه این رواندرمانگر هرگز نتوانسته به او کمک کند، اما او موفق شده خودش را با فلسفه‌ی شوپنهاور درمان کند و حالا قصد دارد شیوه‌ی درمانی خود را که متمرکز بر فلسفه‌ی شوپنهاور است ارائه دهد. در جلسات گروه درمانی که داستانش را می‌خوانیم با مشکلات و مصائب و درگیری‌های سایر اعضای گروه هم روبه‌رو می‌شویم، به همین دلیل است که اغلب خوانندگان به هر حال به یکی از شخصیت‌های کتاب و سختی‌هایی که از سر می‌گذراند احساس نزدیکی و همذات پنداری می‌کنند. در خلال این داستان همزمان زندگی شوپنهاور به صورت داستانی روایت می‌شود، عقایدش بررسی و در جاهایی نقد می‌شود و می‌توان گفت که خواننده به صورت ظریفی با فلسفه پیوند داده می‌شود. در کتاب می‌خوانیم: «در اصل یک انسان هرگز شاد نیست بلکه همه‌ی عمرش را به پیکار برای دستیابی به چیزی می‌گذراند که می‌اندیشد شادی می‌آورد؛ به ندرت به هدفش می‌رسد و وقتی هم می‌رسد، نتیجه‌اش فقط یاس و نومیدی است: سرانجامش ناکامی و کشتی شکستگی است و بی‌دکل و بادبان به بندر رسیدن و آنگاه فرقی نمی‌کند شاد باشد یا فلک زده، چون زندگی‌اش هرگز چیزی جز لحظه‌ی اکنون نبوده که همواره در حال ازدست رفتن است؛ و اکنون نیز به پایان رسیده است». کتاب "درمان شوپنهاور" می‌تواند برای کسانی که در حال گذراندن شرایط سختی هستند یا نیاز دارند که در جریانی از خودکاوی و روانکاوی قرار بگیرند بسیار مناسب است و با نثر ساده و گیرا و قابل فهم خود ما را با مفاهیمی عمیقی پیوند می‌دهد. 
  
 دروغگویی روی مبل
«کرول گفت: پدربزرگِ من در ناپل متولد شد. چیز زیادی ازش یادم نمی‌اد، جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازیمون تموم می‌شد و مهره‌ها رو توی جعبه‌اش می‌ذاشتیم‌، یه چیز بهم می‌گفت ، هنوز صدای آرومش توی گوشمه:" می بینی کرول! زندگی مثل شطرنجه؛ وقتی بازی تموم می‌شه ، همه مهره‌ها؛ پیاده‌‍‌ها ، شاه‌ها و وزیرها  همه به یک جعبه بر می‌گردن. این می‌تونه درس خوبی برای تو هم باشه مارشال ، بهش فکر کن؛ بعد ازتموم شدن بازی، پیاده‌ها ، شاه‌ها و وزیرها همه به یک جعبه برمی‌گردن» . در کتاب "دروغگویی روی مبل" با پیچیدگی روابط انسانی، قواعد اخلاقی و رفتار بشریت مواجه هستیم. در این کتاب با سه شخصیت مارشال، ارنست لش و سیمور روبه‌رو هستیم که هر سه درمانگر هستند اما رویکرد هر کدام متفاوت و در تقریبا در تضاد با دیگری است. ارنست لش مسئول رسیدگی به پرونده‌ی خطای اخلاقی مربی خود یعنی سیمور در حین جلسات رواندرمانی شده و اما سیمور معتقد است که کار وی برای درمان بیمار ضروری بوده و برای صلاح مراجعان گاهی باید قوانین را زیر پا گذاشت. از طرف دیگر مارشال روانپزشکی است که پول را به همه چیز ترجیح می‌دهد و به هر بهانه‌یی تنها به دنبال پول گرفتن از بیماران خود است. ارنست لش خیلی زود در موقعیت سختی قرار می‌گیرد که دیدگاهش را نسبت به کل زندگی تغییر می‌دهد و مجبور می‌شود قواعد و چهارچوب خود را به کلی عو.ض کند. در راستای داستان اصلی کتاب مراجعینی به اتاق درمان هر کدام از این سه درمانگر مراجعه می‌کنند و در مسیر خودکاوی و درمان قرار می‌گیرند. به همین دلیل خواننده هم همراه با هرکدام از این مراجعان و حتی همراه با درمانگران در مسیر درمان قرار می‌گیرد و درس‌های کارآمد و مهمی از داستان به دست می‌آورد.
   
 مامان و معنی زندگی داستان‌‎های  رواندرمانی
اروین یالم در 1999 داستان‌های کوتاهی را حول محور رواندرمانی در کتابی به نام "مامان و معنی زندگی" منتشر کرد. او شش داستان دراین کتاب جا داد که عموما ناشی از تجربیات بالینی، مشاهدات دقیق و دانش فلسفی و روانکاوانه‌ی او می‌باشد. در هر کدام از داستان‌ها خواننده را با بخشی از بحران‌های وجودی مانند جدایی مادر از فرزند، مرگ، مرگ والدین، سوگ، عشق و آزادی مواجه می‌کند. دو داستان آخر تا حدی تخیلی هستند اما همچنان آموزه‌هایی مهمی در باب زندگی و خودکاوی را در خود جای داده‌اند. برای آشنایی بیشتر با کتاب به بررسی داستان اول می‌پردازیم که در آن شخصیت اصلی در خواب به گفتگو با مادرش که فوت شده است می‌پردازد. در این گفتگو شاید عشق، رنجی و کینه‌یی هستیم که شخصیت اصلی نسبت بهمادرش بروز می‌دهد. شاید خواننده گمان کند که این داستان تکراری یا سطحی است، اما بعد از خواندنش متوجه می‌شود که چطور این داستان به عمق وجودش رخنه کرده و حاوی تمام احساساتی و هیجانات بیان نشده‌یی است که تمام ما نسبت به مراقبان اولیه و والدین خود داریم، اما از پی بردن و بیان آن‌ها عمیقا ناتوان مانده‌ایم. تمام داستان‌ها به همین منوال به بررسی و واکاوی درونیات آدمی می‌پردازند و در واقع مسیری به سمت لایه‌های زیرین هیجانات، افکار و ارتباطات ما می‌باشند.
دیدگاه ها (0)
img