20

دی

1403


اجتماعی

19 دی 1403 08:37 0 کامنت


دو نوع اضطراب از مرگ عزیزان


چرخیدن در "چه می‌شود اگر" می‌تواند هر کسی را که ترس وجودی دارد فلج کند، بنابراین برای شروع، اجازه دهید یک تمایز مهم را روشن کنیم. دو نوع عمده از اضطراب در مورد مرگ یک عزیز وجود دارد: اول هنگامی که  یکی از عزیزان بیماری شدیدی دارد یا در معرض خطر مرگ است و شما نگران مرگ قریب‌الوقوع او هستید و دوم زمانی که عزیزان شما در معرض خطر خاصی برای مرگ نیستند، اما به هر حال نمی‌توانید از نگرانی در مورد مرگ آن‌ها دست بردارید. این دو نوع اضطراب بسیار متفاوت هستند و نیاز به پاسخ های متفاوتی دارند.

سناریو اول: نگرانی زمانی که یکی از عزیزان در معرض خطر مرگ بیش از حد معمول است


درک این موضوع که مرگ اجتناب‌ناپذیر است و ممکن است همه چیز خارج از کنترل شما باشد یک چیز است، اما صلح با این دانش و درک همه‌ جانبه‌ی آن چیز دیگری است. وقتی به مرگ فکر می‌کنید، از خودتان انتظار نداشته باشید که کاملاً منطقی و متین باشید. به خود اجازه دهید تا احساس اضطراب و اندوه کنید .در عین حال، مطمئن شوید که اضطراب و اندوه طبیعی شما به حالت فلج فکری یا مشغولیت ذهنی دائم تبدیل نمی‌شود. اگر خودتان را پیدا کردید، ممکن است وقت آن رسیده باشد که اقداماتی را انجام دهید: اول از همه از درخت "چه می‌شد اگر..." پایین بروید. پیش‌بینی اتفاقاتی که می‌توانست بیفتد و حالا فرصتش را ندارید، اوضاع ذهنی شما را بدتر می‌کند، بهترین راه برای استفاده حداکثری از زمان، با هم زندگی کردن در لحظه است. با فهرست کارهایی که حالا می‌توانید و باید انجام دهید، سرعت خود را کم کنید، از شر حواس پرتی خلاص شوید و مهم‌تر از همه، از درخت "چه می‌شد اگر..."  پایین بیایید. این درخت تنه‌ای محکم با ریشه‌های قوی در پایین دارد، این ریشه‌های قوی لحظه حال است، یعنی دقیقا جایی که از نظر روانی در امنیت بیشتری قرار دارید. واقعیت این است که ما از صحبت در مورد مرگ متنفریم. 
گاهی اوقات، اعضای خانواده با نیت خوب، مکالمات مربوط به مرگ عزیزشان را قطع می‌کنند. اما انکار و اخراج واقعیت، مانع از ابراز احساسات واقعی اطرافیان شده و احتمالاً باعث می‌شود در زمانی که بیشترین نیاز را به نزدیکی به دیگران دارند، احساس تنهایی کنند. آن‌ها ممکن است احساس ترس، غم، عصبانیت، پذیرش یا طیف وسیعی از احساسات دیگر را داشته باشند و به کسی نیاز دارند که حرف‌های آنان را شنیده و آنان را درک کند، بنابراین گفتگوهای مربوط به مرگ را نادیده نگیرید. در یک مطالعه‌ی جدید از پرستاران مراقبت‌های تسکینی در مورد شایع‌ترین بازتاب‌هایی که از افراد در حال مرگ می‌شنوند سؤال شد. آن‌ها دریافتند که بسیاری از بیماران در حال مرگ می‌خواهند تجربیات خود را بازگو کرده و نگرانی‌های خود را بیان کنند. وقتی صحبت‌های پیرامون مرگ را نادیده می‌گیریم، مانع از ابراز احساسات عزیزانمان در لحظه‌ای عمیق از زندگی می‌شویم. در گام بعدی یک درمانگر برای غلبه بر اضطراب پیدا کنید. ممکن است تصمیمات پزشکی و برنامه‌های اضطراری اتخاذ شود. این تصمیمات را به‌عنوان وظایفی که باید انجام دهید در نظر بگیرید، نه یک روش جدید برانگیخته از اضطراب برای زندگی ذهنی‌تان. 


سناریو دوم: نگرانی در مورد مرگ عزیزی که بعید است بمیرد


آیا تا به حال در مورد مرگ کسی به شدت نگران بوده‌اید؟ طوری که حتی دیر کردن آن‌ها در رسیدن به خانه را دال بر تصادف، مرگ و اتفاقات فاجعه‌آمیز بدانید؟ این دیوانگی نیست که نگران یکی از عزیزان کاملا سالم باشید. اگر در گذشته فقدان غیرمنتظره‌ای را تجربه کرده‌ یا اگر احساس استرس ، ناراحتی یا آسیب‌پذیری خاصی داشته باشیم، ممکن است بیشتر مستعد این نوع نگرانی باشیم. یکی دیگر از دلایل رایج برای مشغول شدن به مرگ غیر محتمل یکی از عزیزان، اختلال اضطراب فراگیر  است. افراد مبتلا به این اختلال زمان زیادی را صرف نگرانی در مورد اتفاقات بد می‌کنند، تا جایی که در عملکردهای روزانه آن‌ها اختلال ایجاد می‌شود. مهم نیست که منبع نگرانی شما چیست، راه‌هایی وجود دارد که می‌توانید از تاثیر آن بر زندگی‌تان بکاهید. بهتر است بدانید که نگرانی روش مغز شما برای احساس امنیت و کنترل است. اغلب، افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر آگاهانه یا غیرآگاهانه بر این باورند که نگرانی به جلوگیری از اتفاقات بد کمک می‌کند. وقتی نگران هستیم، احساس می‌کنیم که کاری فعالانه انجام می‌دهیم، که ما را از احساس وحشت یا درماندگی منحرف می‌کند. اما این ایده که نگرانی به نحوی به تراژدی کمک می‌کند یا از آن جلوگیری می‌کند یک توهم است. نگرانی نمی‌تواند وضعیت موجود را تغییر دهد. ما همچنین ممکن است به عنوان راهی برای نگه داشتن عمدی خود در یک وضعیت ذهنی منفی، به نگرانی دامن بزنیم. به این ترتیب، اگر واقعاً بدترین اتفاق بیفتد، ما برای آن آماده هستیم. این توهم دیگری است که مغز برای ما درست می‌کند. واقعیت این است که اگر عزیزمان به طور غیرمنتظره ای بمیرد و ما  قبلاً بارها مرگ فرضی او را تصور کرده باشیم، کمتر دچار ویرانی نخواهیم شد. با خود فکر کنید: "من یک زرافه آبی هستم." حالا خود را در آینه نگاه کنید. آیا فکر کردن به اینکه زرافه‌ی آبی هستید، این تصور را تبدیل به واقعیت کرد؟ قطعا خیر. حالا به داستان‌هایی فکر کنید که مغزتان به شما می‌گوید، مانند: «او هرگز دیر نمی‌کند، پس حتماً تصادف کرده است». اشکالی ندارد اگر گاهی اوقات این افکار به ذهن شما خطور کند، نمی‌توانید آن را کنترل کنید. اشکالی ندارد که آن‌ها را وارسی کنید تا ببینید آیا آن‌ها معنی‌دار هستند یا خیر. اما در نظر بگیرید که آیا بیش از حد آن‌ها را در ذهن خود نگه می‌دارید؟ از خود بپرسید: "آیا این افکار بر اساس حقایقی است که من در حال حاضر دارم... یا فقط افکار هستند؟"
با خود صبور و مهربان باشید. همه استراتژی‌هایی که امروز در مورد آن‌ها صحبت کردیم، در کلام بسیار راحت است، اما عمل به آن می‌تواند دشوار باشد. باید به خودمان صبر و مهربانی نشان دهیم. به یاد داشته باشید که شما در حال تجربه اضطرابی عمیق و وجودی هستید. یک ترفند برای فهمیدن اینکه چگونه با خود مهربان باشید این است که بپرسید برای کودکی که نگران است خواهر یا برادرش بمیرد چه کار می‌کنیم؟ شما به او نمی‌گویید که منطقی و محکم باشد. بلکه او را در آغوش می‌گیرید و به او می‌گویید که نگرانی‌های ترسناک او را درک می‌کنید و سپس به او کمک می‌کنید تا بفهمد واقعاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است. این کمک ممکن است شامل یادآوری این موضوع به او باشد که کابوس‌ها، مانند اضطراب، فقط داستان‌هایی هستند که مغز می‌سازد.
 

دیدگاه ها (0)
img