13

مهر

1403


حوادث

21 تیر 1391 08:45 0 کامنت

صبح ساحل – حوادث، مدتی است که صدای خنده های فاطمه کوچولو در فضای خانه به گوش نمی رسد و نرجس 3 ساله دیگر همبازی ندارد  او کوچکتر از  آن است که درک کند چه اتفاقی افتاده ، ولی شنیده که  خواهرش پیش خدا رفته است. نرجس به همان زبان کودکانه اش ،فاطمه را صدا می زند و با نشیندن جوابی، بهانه اش را می گیرد . مادر نمی داند چطور به او بفهماند که  فاطمه اش بر اثر سقوط از پله برقی مجتمع تجاری جانش را از دست داده و دیگر او را فقط در چهارچوب  عکس ببیند و بس.

حادثه دلخراش

فاطمه خوشحال از آنکه به گردش می رود سریع لباسش را به تن می کند و زودتر از مادر کنار در می ایستد.  بعدازظهر روز جمعه شانزدهم تیرماه است و خیابانها شلوغ.  او و مادرش در ساعت 20 و 30 دقیقه  برای خرید وارد مجتمع تجاری ستاره جنوب بندرعباس می شوند.لحظاتی بعد، این دختر بچه، غرولند از مادرش می خواهد برایش تنقلات بگیرد. مادر پس از گرفتن دست او، به طبقه دوم مجتمع می رود و وارد غرفه ای می شود تا برای دخترش خوراکی بخرد. فاطمه با دیدن کودکانی که در راهرو مشغول بازیگوشی هستند  دست مادر را رها می کند و به کنار پله برقی می رود و بر روی نوار نقاله قرار می گیرد، یکی دو بار از نقاله سُر می خورد. این دختر 6 ساله  در بازی کودکانه اش غرق می شود که ناگهان  نیروی کششی نقاله که به آن چسبیده  بود وی را در هوا دچار بی تعادلی می کند و از ارتفاع به طبقه همکف سقوط  می کند ...

ساعتهای پر استرس در  بیمارستان

محسن رستم پور پدر فاطمه می گوید:" همسرم با شنیدن صدای فریاد، از مغازه خارج شده و با دیدن این حادثه خود را سریع به فاطمه رساند و با گرفتن ماشین کرایه ای او را به بیمارستان شهید محمدی رساند". بعد از معاینات پزشکی، حال عمومی فاطمه وخیم تشخیص داده می شود.  مادر در حالی که از این حادثه شوکه شده است با صدای لرزان به همسرش تماس می گیرد و اینطور بیان می کند که فاطمه از پله ها افتاده و بیهوش است.  رستم پور که در آن زمان در محل کارش شیفت است  با شنیدن نام بیمارستان، خود را به محل می رساند.  " فکر کردم از پله های خانه افتاده و نهایتا دست و یا پای او شکسته است و اصلا به ذهنم خطور نمی کرد که چنین اتفاقی رخ داده باشد".  رستم پور با عجله وارد فوریتها می شود و دخترش را بدون حرکت بر روی تخت بیمارستان می بیند. او پس از فهمیدن ماجرا و اینکه  دست و پاها، گردن  فاطمه شکسته، ریه اش پاره شده و ضریب هوشی او پایین است سراسیمه تقاضای بستری شدن دخترش در بخش های مراقبت های ویژه می کند."مسئولان بیمارستان بیان کردند  که تخت خالی در بیمارستان موجود نیست  و باید با دیگر بیمارستان های شهر تماس گرفته و بیمار را به بیمارستان دیگری منتقل نمایند اما  در تماس تلفنی که بایکی از بیمارستان های خصوصی در بندرعباس داشتیم  عنوان شد که باید 5 میلیون تومان ابتدا به حساب آن بیمارستان واریز تا مقدمات بستری بیمار در بیمارستان فراهم شود . در آن لحظه فراهم کردن این مقدار پول برایمان میسر نبود تا آنکه رایزنی ها در بستری کردن فاطمه در بیمارستان دیگری نتیجه داد و بیمار در بیمارستان صاحب الزمان  بندرعباس پذیرش شد".

خداحافظی دختر با زندگی

عقربه های ساعت، 4 صبح را نشان می دهد فاطمه کوچولو  در میان دعاهای اطرافیان به بخش بیمارستان صاحب الزمان منتقل می شود. خانواده  دقایق های پر استرسی را پشت سر می گذرانند و هر کدام با قدم زدن، خواندن دعا و نیایش از خدا می خواهند حال این دختر خوب شود  اما متاسفانه وضعیت وخیم و حال بد این دختر بچه مجال مداوای بیشتر را نمی دهد  و چشمان  او برای همیشه بسته می شود. رستم پور می گوید:" دخترم  به مدت یک سالی بود که وشوو را نزد دایی اش تعلیم می دید و به عنوان بهترین ورزشکار معرفی شد او خیلی باهوش بود و در همه زمینه ها بهترین بود اما... " حالا پدر و مادرش با نگاه کردن به پیراهن وشوو فاطمه، به یاد اولین روزی می افتند که این دختر چقدر خوشحال بود که این ورزش را می آموزد، در خانه با حرکات ورزشی  دل خانواده را شاد می کرد و همه در افکارشان او را در آینده یک وشووکار موفق می دیدند.  فاطمه قرار بود مهرماه آینده به پیش دبستانی برود و پدر و مادر زودتر برای لباس خریده بودند اما هنوز اسم او بر روی لیست  اسامی پیش دبستانی خشک نشده است که پاک گردید.

انتقاد پدر داغدار

پدر داغدار فاطمه با انتقاد از وضعیت نامناسب ایمنی به ویژه پله های برقی مجتمع های تجاری بندرعباس می گوید:"  به گفته شاهدان،  این چهارمین  اتفاق از این نوع در مجتمع تجاری ستاره جنوب است که رخ داده است".  وی با  شکایت از این مجتمع  به علت عدم رعایت نکات ایمنی و پایین بودن ضریب امنیت پله های برقی  ادامه می دهد:" باید پله برقی ها بیمه و مدام از سوی شرکت ها پشتیبان از نظر امنیتی بازدید و چک می شوند چرا نباید حفاظ مناسبی در این اماکن حفظ شود اگر حفاظ مناسبی داشت الان دخترم زنده بود..."

دیدگاه ها (0)
img