30

آذر

1403


اجتماعی

25 آبان 1395 08:07 0 کامنت

صبح ساحل ، اجتماعی - مولانا سیّد محمّد توانامتولی امام زاده سیّد محمد سیّد منصورصبر بسیار بباید پدر پیر فلک راتا دگر مادر گیتی، چو تو فرزند بزاید سعدیبه قلم: استاد احمد حبیبی مرحوم مغفور جنّت مکان فردوس آشیان؛ آقا سیّد محمّد توانا(آقای متولّی) از اولیاء الله و مردان راه خدا بود که پس از یک صد سال و اندی عمر با برکت و مجاهدت در راه خدا و خدمت به خلق خدا، کاملاً بر نفس امّاره‌ي خويش غالب بود و اخلاق مذمومه از او دور. در ترك عجب و تكبّر و ريا به سر حدّكمال كوشيده بود و به طور كلّي تارك خود پسندي و غرور بود. هر كس وارد مجلسش مي‌شد، با احترام جلوی او برمی خاست و به همه اکرام مي‌کرد و بلکه بلند شدن در برابر هر كس و هر فردي، عُرف مجلس آقاي چاه‌بنارد(آقاي گوده،آقاي متولّي) بود. زيرا كه صفت عارفان و بزرگان اين است كه اهل تواضع و فروتني باشند و لاغیر.ز افتادگي به مسند عزّت رسيده استيوسف كند چگونه فراموش، چاه راپيوسته از حال و احوال دوردستان، جويا بود و فكر و ذكرش استعلام دوستان و آشنايان و ياران بود:دور دستان را به احسان ياد كردن، همّت استور نه هر نخلي به پاي خود ثمر مي افكندآنهايي كه به ديدارش مي شتافتند، مي¬خواستند از فيض حضورش مستفيض گردند و به اين اعتقاد داشتندكه:درياب فيض صحبت روحانيان كه زودچون بوي گل ز سينه ي گلزار مي روندشريف بود و اهل شرافت و انسان كامل و انسانيّت حقيقي از رخسارش مي باريد:تن آدمي شريف است به جان آدميّتنه همين لباس زيباست نشان آدميّتاگر آدمي به چشم است و دهان و گوش و بينيچه ميان نقش ديوار و ميان آدميّت *** نام نیکو گر بماند ز آدمیبه کز او ماند سرای زرنگارنام نيكش همواره ورد زبان ها و خيرات و مبرّاتش وسيع و گسترده و فراموش ناشدني است.هيچ كس نمي تواند مدّعي باشدكه نيكي¬هايش شامل حالش نشده باشد. رقيق القلب و مهربان بود و به فكر و چاره¬ي واماندگان و درماندگان:تُنُك دل چو ياران به منزل رسندنخسبد كه واماندگان از پَسَندآری، به فکر بیچارگان، درماندگان و بینوایان جامعه ی انسانی بود.ميدان مهر و محبّتش وسيع و همه شمول بود و چه بسيار دل‌هاي روشني كه در بند آن بودند:چنان در قيد مهرت پاي بندیمكه گويي آهوي سر در كمندیمخودش ساكن مسجد و مجلس بود. مسجد براي ذكر و عبادت خالق و مجلس براي تفقّد به خلق خالق و مهمان نوازي از زائران و ميهمانان و وارد شوندگان از هر قشر و گروهي كه بودند؛ مأموران دولتي و زيارت كنندگان، يا عابران، رهگذران، درويشان، جهان‌گردان، پيله-وران، در راه ماندگان و... .بَسّام و گشاده رو بود:روي گشاده¬اي كه دلي وا شود از اوصائب! به صد هزار گلستان برابر استاگر اتّفاق مي‌افتاد كه كسي به چاه بنارد مي‌رفت و به مجلس نمي‌رفت، جويا مي‌شد كه چرا نيامده‌اي؟ كجا بودي؟ حال و احوال و زندگي‌ات چگونه است؟به میهمان، احترام فراوان قائل مي شد و زندگي خویش و جواني خود را وقف مهمان‌نوازی نموده و خوشا به سعادتش كه سيره‌ي مردان خدا و عارفانِ اللّه، پيشه كرده بود.به قول «شيخ سعدي»، نام او هميشه ورد زبان هاست، در گلستان مي‌خوانيم كه:«هر كه در زندگي نانش نخورند، چون بميرد، نامش نبرند.يوسف صدّيق عليه السّلام، در قحط سال مصر، سير نمي‌خورد تا گرسنگان را فراموش نكند.»به راستي كه آقاي متولّي، «بزرگا مرد» و «بزرگا انسان» روزگار ما بود. «مرگ چنين شخص نه كاري است خُرد.»مُرد مرادم، نه همانا كه مُردمرگِ چنين خواجه، نه كاري است خُردجان گرامی به پدر باز دادکالبد تیره به مادر سپردگنج زری بود در این خاک دانكو دو جهان را به جُوي مي‌شمردقالب خاكي، سوي خاكي فكندجان و خرد،سوي سماوات بُردرودکیاهل مَكرُمت و جوانمردي بود. سيرتي ستوده و اخلاقي پسنديده داشت. نيكوكار بود و درست‌كردار و به دنبال راحتي و آسايش بندگان خدا بود.از مسؤولان و مديران اجرايي و افراد خير انديش و نيكوكار، مصرّانه مي‌خواست كه فلان كار عمراني را در اين آبادي و آن آبادي انجام دهند و تا به نتيجه نمي‌رسيد، آن را فراموش نمي‌كرد و همواره پيگير بود. و البته به اندازه‌ي وسع و توانايي خويش، پيش قدم بود.خودش اين گونه بود، به ما هم درس مي داد كه:سود دنيا و دين اگر خواهيمايه ي هر دوشان نكوكاري استراحتِ بندگان حق جُستنعين تقوا و زهد و دين داري استگر درِ خُلد را كليدي هستبيش بخشيدن و كم آزاري است«افسوس كه روزگار، با مردم، بازي مي‌كند،بازي كردن چوگان با گوي. يا مانند بازي بادی تند و سخت كه مشتي ارزن را به هر طرف مي‌افشانَد. روزگار، صيّاد است و انسان جز پرنده و چكاوكي در دستِ صيّاد نيست.»اَلدّهرُ يلعبُ بالوريلِعبَ الصّوالجِ بالكُرَهاَو لعبَ ريحٍ عاصفٍفَاعلم بكفّ ٍ من ذُرهالدّهرُ قَنّاصُ وَ ما الـاِنسانُ اِلّا قُنبرَهاز ديدنش شاد مي‌شديم و با تبسّم و محبّتش دل‌شاد و از كلام چون قندش لذّت‌ها و بهره‌ها مي‌برديم. ولي افسوس كه ديگر در ميان ما نيست كه بگوييم:بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوستبگشاي لب كه قند فراوانم آرزوستوالله که شهر بی تو مرا حبس می شودآوارگیّ و کوه و بیابانم آرزوستسخن و كلامش چون دُرّ و مرواريد، گران‌بها و با صراحت مخصوص به خود و كاملاً صريح اللّهجه بود.لاف از سخن چو دُر توان زدآن خشت بود كه پر توان زددر عبادت و نماز و روزه، سخت گير بود و مقيّد. تمام زندگي‌اش در آن خلاصه مي‌شد و هميشه:در نگاهش شكفته، روح سحربر لبانش ترانه‌ي توحيدشمعي نوراني و چراغي پرتو افكن بود كه خود سوخت و ديگران را نور بخشيد:شمع شو، شمع كه خود را سوزيتا بدان بزم كسان افروزیݡمجلسش، محكمه‌ي محلّي بود. اهالي روستاهاي دور و نزديك منطقه، اگر با هم اختلافي داشتند، ديگر نيازي به شكوه و شكايت نبود. راهيِ مجلس آقاي متولّي مي‌شدند و در محضر او و با صلاح ديد و ارشاد او، ماجرا حلّ و فصل مي‌شد و صلح و صفا برقرار مي‌گرديد. توضیح اینکه، شورای حلّ اختلاف محلّی در اینجا و به اِبتکار و اِشراف مشارٌالیه و آبا و اجدادش، سده¬ها قدمت دارد و قرن¬ها مسبوق به سابقه است.اَمارت و عَلامت عرفان از وجودش آشكاربود. هر چه داشت مي‌بخشيد. اگراز درگاه خدا مي‌رسيد به همه مي‌داد و اگر نمي‌رسيد و يا كم مي‌رسيد، شاکر بود. برايم تعريف مي‌كرد كه وصيّت و سفارش امامزاده شمس الدّين سيّد محمّد سيّد منصور اين است كه هر كس، توليت اين آستان به عهده مي گيرد، بايد سفره‌اش براي اطعام همگان، هميشه گسترده باشد. اگر اين كار، صورت نگرفت و انجام نشد، يا او را فرار از ملك مي‌سازم يا نابودش مي‌كنم!سخاوت و بخشندگی‌اش ياد آور داستانی است که ابن بطوطه‌ي مراكشي (سیّاح و جهانگرد قرن هشتم اهل مغرب) در سفرنامه‌اش درباره‌ی شیخ ابودلف خنجی آورده است: «از لار به شهر خنج بال که شیخ ابودلف در آن‌جا اقامت داشت، رهسپار گشتیم.چون وارد زاویه‌ی شیخ شدیم او را دیدم که در یکی از گوشه‌ها بر روی خاک نشسته و جبّه‌ی پشمین سبز مندرسی بر تن و عمّامه‌ی پشمین سیاهی بر سر داشت. سلام کردم. جواب گفت و از چگونگی مسافرت من و اهل وطنم جویا شد و مرا در زاویه‌ی خود منزل داد و به وسیله‌ی پسر خود، طعام و میوه از بهر ما فرستاد. پسر او مردی صالح و فروتن و صائم الدّهر و کثیر الصّلات بود. این شیخ ابودلف حالات عجیبی دارد. مخارج زاویه‌ی او بسیار هنگفت است. چه، عطایا و لباس و مَرکب و همه قسم احسان دیگر به مسافران می‌دهد و من در آن نواحی مانند او را نیافتم. و معلوم نیست که این همه مخارج را از کجا در می‌آورد زیرا درآمد او منحصر است به آن‌چه دوستان و برادران به او می‌رسانند و به همین جهت غالب مردم معتقدند که شیخ را مدد از غیب می‌رسد.»دايي‌ام مرحوم رييس علي‌اكبر مرتضوي(1308-1380)، کدخدای دهنگ كه از دوستان قدیم و ياران ندیم مرحوم حاج سیّد محمّد متولّي بود، تعريف مي‌كرد: پدر آقا يعني مرحوم آقا ‌سيّد ‌عبدالله سيّد ‌هاشم متولّي مي‌گفت: سيّد‌ محمّد، مخصوص توليت امام‌زاده و زيارت است، چرا كه اگر امروز صد تومان داشته باشد تا فردا يك قران نخواهد داشت و همه را مي‌بخشد. در آن روزگار، صد تومان، پول قابل توجّهي بوده است.شیخ ابوالحسن خرقانی(348-425)، از عرفای نامی و پیشوای طریقت عرفانی، بر سردر خانه اش چنین نوشته بود: « هرکه در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه، آن کس که به درگاه باری تعالی به جان ارزد، البتّه بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»الحق که این مجلس و پذیرایی و سفره ی گسترده که قرن¬ها و سده ها برقرار است، بی شباهت به خطّ مشی شیخ ابوالحسن خرقانی و دیگر عارفان و اولیاء الله نیست.مرحوم مصطفی خان، معروف به فایز بستکی، از شعرای معروف منطقه، می گوید:در این درگه، نهادم رو، پر از نورکه خوانندش محمّد ابن منصورنهاده خوان نعمت تا قیامتکراماتش به عالم گشته مشهورچاه بنارد از روستاهای آباد و معروف منظقه ی گوده در شهرستان بستک، به دلیل وجود آرامگاه امام زاده شمس الدّین سیّد محمّد سیّد منصور، از شهرت خاصّی برخوردار است. چاه بنارد در 30 کیلومتری شرق شهر بستک قرار دارد. در کتاب تاریخ جهانگیریّه و بستک تألیف مرحوم محمّد اعظم بنی عبّاسیان بستکی، آمده است: مرحوم سیّد هاشم پسر سیّد محمّد سیّد سلیمان، نسبش به قطب اولیاء مولانا سیّد محمّد بن تاج-الدّین سیّد منصور بن سیّد صالح بن سیّد کامل پیر بن شاه سیف الله قتّال می رسد. اجدادش اهل قریه ی دهنگ بوده و در آن¬جا سکونت داشته اند و بعداً برای امور تولیت آستانه¬ی سیّد محمّد سیّد منصور در چاه بنارد ساکن شدند. مرحوم سیّد هاشم با دریافت حکم تولیت از صولت الملک؛ حاکم جهانگیریّه، متولّی این آستانه شد و به عبادت و ریاضت و اطعام مردم در آستانه، مشغول گردید تا اینکه در هشتم شوّال 1317 قمری به رحمت حق پیوست.مرحوم سیّد هاشم متولّی، سه پسر داشت به اسامی:1-سیّد محمّد علی 2- سیّد احمد 3- سیّد عبدالله.پس از فوت مرحوم سیّد احمد، تولیت آستانه به سیّد عبدالله سیّد هاشم رسید. مرحوم سیّد عبدالله سیّد هاشم متولّی، مردی مصلح، خیراندیش، نیکوکار و مردم¬دار بود و همیشه سفره¬ی اطعامش گسترده بود و از زائران و نیازمندان از هر صنف و گروهی، در آستانه ی سیّد محمّد سیّد منصور پذیرایی می¬کرد.سیّد عبدالله متولّی، متولّد 1297 قمری، 81 سال بزیست و پس از 42 سال عهده دار بودن تولیت این بارگاه، 2 سال بعد از زلزله¬ی گوده( 9 آبان 1335) به سال 1337 خورشیدی مطابق با 12 ربیع الاوّل 1379 قمری در چاه بنارد دعوت حق را لبّیک گفت و آرامگاهش در محوّطه¬ی امام¬زاده است.آقا سیّد عبدالله متولّی، 4 سال قبل از وفات، تولیت آستانه¬ی سیّد محمّد سیّد منصور را به فرزند ارشد خود- سیّد محمّد علی توانا- معروف به آقا سیّد محمّد متولّی تفویض نمود. وی در سال 1333 خورشیدی، عهده دار تولیت شد.در دوران نوجوانی و جوانی در کرم و سخاوت و بذل و بخشش و کمک به مستمندان، زبانزد خاصّ و عام بود و در بیش تر اجتماعات و محافل عمومی، حضور فعّال داشت و دارای ارج و اعتباری خاص و مورد توجّه و اعتماد عموم بود. در رونق بخشیدن و آبادانی مسجد و تشویق مردم به شرکت در نماز جماعت و کوشش در حلّ اختلافات در کلّ منطقه، کمر همّت بست و در کارهای عمرانی و عام المنفعه مانند: آب رسانی، برق رسانی، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، احداث مساجد و همه نوع کمک و امداد انسان¬دوستانه، نقش به سزایی داشته است.آقای متولّی به مدّت 63 سال، مدیریّت و تولیت امور این آستانه را با تدبیر و تأمّل ویژه و به نحو احسن به انجام رساندند.آقا دارای چهار پسر به اسامی: سیّد عبدالرّحمان، سیّد ابراهیم، سیّد عبدالله و سیّد اسماعیل توانا می-باشند که آقا سیّد عبدالرّحمان توانا پسر ارشد مرحوم، جانشین خَلَف آقا و به عنوان مسئول اداره و تولیت امام زاده و زیارت تعیین شده اند و از این پس، حاج آقا سیّد عبدالرّحمان توانا، آقای متولّی می-باشند.مرحوم سیّد محمّد متولّی به مهمان نوازی و مردم داری مشهور و سفره¬ی اطعام و انعامش در سه وعده، گسترده بود. مرحوم سیّد محمّد علی توانا مشهور به آقای متولّی به سال 1285 خورشیدی در چاه بنارد دیده به جهان گشود و در ساعت 10 سه شنبه شب مورّخ 11 آبان 1395 برابر با اول صفر 1438 در سنّ 110 سالگی در بیمارستان امّ لیلای بندرعباس به رحمت واسعه ی الهی پیوست.در ساعت 11 صبح روز چهارشنبه 12 آبان 1395 صدها نفر از دوستداران و ارادتمندانش از شهرها و آبادی¬های مختلف استان های هرمزگان و فارس، پیکر مبارک مرحوم آقای متولّی را از بندرعبّاس تا چاه بنارد همراهی کردند و پس از نماز عصر در میان اندوه فراوان یاران، در جوار آرامگاه امام¬زاده سیّد محمّد سیّد منصور و در جنب مقبره ی مرحوم پدرش، به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.سال ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتابلعل گردد در بدخشان، یا عقیق اندر یمنسال ها باید که تا صاحب دلی، پیدا شودبوسعید اندر خراسان، یا اویس اندر قرن   سنایی

دیدگاه ها (0)
img