29

آبان

1403


اجتماعی

08 مهر 1391 09:08 0 کامنت

 صبح ساحل، اجتماعی _ زیرپوست شهر دیگر اصطلاحی آشنا برای اغب مخاطبان رسانه هاست. این واژه همواره اتفاقات و جریانهای غیرمجاز و فراقانونی و غیرعادی ورای ظاهر شهرها را تداعی می کند وجانشینی برای آنست.دیگر خیلی از اتفاقات زیرلایه های شهر را می دانیم. می دانیم آن هنگام که به سوی خانه ها مان می رویم عده ای دیگر به سوی جایی که جز بیغوله نامی نمی توان برآن گذاشت می روند. آن هنگام که باقی مانده های غذای ظهروشام را بیرون می ریزیم می دانیم عده ای زباله گرد دانه دانه برنجهای لابلای زباله ها و ظرفهای یکبارمصرف غذا را کنار می گذارند تا شاید قاشقی از برنج بر دهان بگذارند.می دانیم خورهای سطح شهر مأمنی برای آوارگان معتاد و غیرمعتادانست و سعی می کنیم هنگام عبور از کنار آنها روی برگردانیم تا آن روی چهره شهر را نادیده بگیریم. شاید به این طریق دلهره مان از زندگی کمتر شود، یا حتی دردهای مزمن جامعه را به خود یادآوری نکنیم، و باخود می گوییم آخر از من تنها چه کاری ساخته است؟می بینیم که حاشیه نشینی ها در متن شهر شکل گرفته و آن زمان که مقامات امنیتی از دستگیری باند قاچاق مواد مخدر خبرمی دهند در همین حاشیه نشین ها انبوه موادمخدر مصرف و یا خرید و فروش می شود. قدرت هیچ بولدوزری هم به پاک کردن این پیامدهای جامعه نامتوازن نمی رسد. می دانیم که آنجا زندگی با چنگ و دندان خود را از عدم و نبودن محافظت می کند در قالب انسانهایی که خود را سپرمی کنند.انسانهای آنجا جان به کف برای تداوم یافتن زندگی شهری شان درحاشیه ، سینه سپرمی کنند، اما زندگی غیراز این صحنه ها دردهای دیگری هم می آفریند که اگر نخواهی چشمت را ببندی بر روی زشتی هایش خواهی دید. صحنه ای که درباور ماعابران شهری به سختی می نشیند. صحنه ای از زندگی درون قبر،قبری کم عمق تر از آنکه برای مردگان حفر می کنند و به همان عرض یک انسان، این قبر در گورستان نیست، در حاشیه شهر هم نیست چنان که انتظار می رود. این قبر در همین حوالی منزل من و شماست. مجاوریکی از همین خیابانهایی که ماشینهای از خرید برگشته از آن می گذرند،جایی که بوی شرجی و ماکیان و دریا با هم مشامت را پرمی کند، همان هنگام که از فکر کردن به نداشته هایت کلافه شده ای و خود را بدبخت ترین آدم می دانی همان جا که گفتم، مردی هست که برای پناه بردن از بی پناهی به یک لحظه بی خبری از دنیا در گودالی می خزد که از قبر کوچکتر است، شب هنگام به سرازیری ای واردمی شود که درون آن به درازای جسمش از زمین خدا فرشی پهن کرده است که دوسوی آنرا هم تخته ای گذاشته تا بر بالای آن، تخته ها دوسوی یک روانداز را نگه دارند و روی شهر او را نبیند، تا دیگر کسی هم او را نبیند.

 

دیدگاه ها (0)
img