03

دی

1403


حوادث

19 مهر 1391 10:17 0 کامنت

 صبح ساحل، حوادث _ کنج زندان نشسته و نگاهش به میله های سرد زندان گره خورده است، می داندکه دیگر تا مدت ها نمی تواند حتی یک لحظه زیبایی های محیط بیرون از سلول را ببیند و باید حسرت همه چیز را بخورد چرا که طعم ورزی و بدست آوردن پول بدون زحمت در یک شب، عاقبتی جز این نمی تواند باشد.این جوان با سر داشتن سودای 600 میلیونی ریالی باعث شده بود دو خانواده ساعاتی سخت و پر اضطرابی را پشت سر بگذرانند و دو کودک، لحظات ترسناکی را تجربه کنند.

 

 استارت  گروگانگیری 

 

ساعت 19 هفدهم اردیبهشت ماه سال جاری. کیوان 9 ساله در کنار خانه اش در گلشهر، با توپ کوچکش در حال بازی کردن درون کوچه است چند بار مادرش به سمت او می آید و می خواهد سریع به درون خانه بیاید اما این کودک غرق در بازی، حرف مادر را پشت گوش می اندازد تا آنکه صدایی او را به طرف خود می کشاند. جوانی که سایه نور لامپ تیر برق ، چهره اش را پوشانده،  کنار  کاپوت باز خودرو پراید نقره ای رنگ ایستاده است  و از کیوان می خواهد درون خودرو برود و استارت بزند تا ماشینی که خراب است  روشن شود. این پسربچه که می خواهد سریعتر به بازی اش برسد بدون اینکه بر صورت او دقیق شود، به سرعت سوار ماشین می شود و تا دستش را به سوییج می برد  ناگهان سردی دستی را حس می کند، در یک لحظه بدون اینکه بتواند مقاومتی کند جثه کوچکش  به سمت صندلی عقب کشانده و سرش به پایین صندلی قرار می گیرد. لحظاتی بعد صدای جیغ لاستیک پراید به صدا در می آید و خودرو ناپدید می شود...

 

 لحظات دلهره آور

 

مادر هر جا دنبال پسرش می گردد هیچ اثری از او نمی یابد فقط توپ او را در کوچه می بیند با نگرانی همسرش  را در جریان می گذارد. یک ساعت از این ماجرا، مرد با دلشوره عجیب  با شنیدن صدای پیامک گوشی اش، سریع آن را باز می کند  ناگهان با دیدن جملاتی از فرد ناشناسی شوکه می شود " پسرتان پیش ماست اگر مایل به نجاتش هستین باید 400 میلیون ریال وجه نقد را به حسابی که نشانی اش را پیامک می کنیم واریز نمایید". چرا که هیچ وقت فکر نمی کرد چنین حادثه ای در زندگی اش رخ دهد و فقط این را در فیلم ها و اخبار حوادث سایت ها و مطبوعات دیده بود. شاید در نگاه اول این پیامک، یک  شوخی از طرف یکی از آشناییان به نظر برسد  اما با تکرار این پیامک ها، خانواده مشکوک می شوند و با حالت اضطراب  ماموران  اداره آگاهی  استان را در جریان این ماجرا می گذارند تا برای نجات کودکشان که توسط فردی به گروگان گرفته شده بود درخواست کمک کنند.کارگاهان پس از دریافت اطلاعات لازم از این مرد، تحقیقات خود را آغاز می کنند.بررسی های اولیه حکایت از آن داشت که گروگانگیری از سوی فردی کاملا حرفه ای صورت گرفته است چرا که شماره تماس گیرنده  قابل ردگیری نیست و هیچ ردی از این فرد و رباینده وجود نداشت.

 

 24 ساعت از ربودن کیوان می گذرد و خانواده از سرنوشت نامعلوم پسرشان در هراس هستند. هر بار با شنیدن صدای تلفن رنگ از رخسارشان می پرید وفکر می کردند همان آدم رباییان هستند تا اینکه صدای زنگ تلفن همراه مرد، به صدا در میاد  و شماره ناشناسی مانند شماره های که هر بار جدید بود بر روی صفحه نمایشگر تلفن خودنمایی می کند. وی با فرض اینکه باز همان  آدم ربایان هستند با صدای لرزان سریع تلفن را جواب می دهد  اما این بار صدای آشنایی از پشت خط شنیده می شود صدای که پدر  فریاد می زند کیوان است...

 

 فرصت فرار

 

کیوان در یک فرصت مناسب موفق شده بود با باز کردن طناب از دست و پاهایش فرار کند، خود را افراد رهگذر برساند و از آنها کمک بخواهد. این پسربچه که هنوز ترس و وحشت در وجودش هست در میان اشک خوشحالی  پدر ومادر به خانه می آید. او که یادآوری لحظات سخت برایش آسان نیست به ماموران می گوید:"  پس از اینکه سوار ماشین شدم نفهمیدم چی شد نفر دوم را ندیدم سرم همش زیر صندلی بود تا اینکه به جای تاریکی رسیدیم همه جا تاریک بود یک نفر می گفت این بچه پیش تو، از او مواظبت کن".

 

نور آفتاب کیوان کوچولو  را از خواب بیدار می کند و آنجا است که می فهمد زیر پل و در یک بیابان قرار دارد،مرد معتادی مواظبش هست و هر چقدر فریاد بزند صدایش به گوش کسی نمی رسد او که ترس تمام وجودش را فرا گرفته است به خود می گفت: "کاش حرف مامانم را گوش کرده بودم و به درون خانه رفته بودم ..."هوا کم کم رو به تاریکی می رود و مرد معتاد که گویا مواد مخدرش تمام شده است برای بدست آوردن موادمخدر، با تهدید به  پسربچه که مطمئن است با دست و پاهای بسته نمی تواند فرار کند می گوید:"  اگر از جایت بلند شوی دیگه خانوادت را نمی بینی" و او با اطمینان از آن جا رفت تا پس از گیر آورد مایحتاجش دوباره برگردد. کیوان سعی خود را می کند تا هر جور شده این طناب را از دست و پاهایش رها کند تا آنکه در این مورد موفق می شود و پس از آن دوان دوان بدون اینکه به پشت سر خود نگاهی بیاندازد از آنجا دور  می شود. این پسر پس از طی مسافتی با دیدن رهگذران خود را به آنها می رسانند و ماجرا را بیان می کند...

 

  دستگیری مرد معتاد

 

  با تلاش پلیس، جوان معتاد  که کارتن خواب است دستگیر می شود و در همان بازجویی اولیه به جرم ارتکابی خود به همراه فرد دیگری معترف می شودو می گوید:"  از سوی مرد جوانی اجیر شدم که برای ربودن پسربچه 9ساله با او همکاری می کنم حتی  او را نمی‌شناسم، حتی نمی‌دانم که او کجا زندگی می‌کندو فقط در ازای دریافت هزینه خرید مواد، وظیفه داشتم هنگام ربودن پسربچه و دریافت پول از خانواده گروگان به او کمک کنم". بعد از اعترافات جوان معتاد، بررسی‌ها برای شناسایی آدم‌ربای اصلی ادامه می یابد.آدم ربا اصلی  فکر می کند هنوز بچه نزد مرد معتاد است وهمچنان تهدیداتش را ادامه می داد تا آنکه پس از دریافت دستگیری همدستش و اینکه پلیس را در یک قدمی خود می‌دید، بدون برجا گذاشتن ردی از خودش ناپدیدمی شود...

 

 گروگانگیری دوم

 

پنج ‌ماه از ماجرا می گذرد و هنوز کارگاهان پلیس، سرنخی از جوان گروگانگیر بدست نیاوردند که ناگهان  در جریان آدم‌ربایی دیگری قرار می گیرند. این بار یک پسربچه 11ساله در خیابان دانشگاه ربوده شده بود و اما آنچه توجه مأموران را جلب  می کند  این  است که آدم‌ربا از طریق اینترنت، ای‌میل‌ها و پیامک‌های تهدیدآمیز برای خانواده گروگانش می‌فرستد و  نوع ارسال پیام‌ها و جملات به‌کار رفته در آنها، کارآگاهان مطمئن می شوند که عامل این آدم‌ربایی نیز همان جوانی است که پسربچه 9ساله را ربوده است.

 

 ایمیل خطر

 

ساعت 20 جواد با لباس ورزشی به سمت منزل می آمد که با درخواست فرد جوان پشت فرمان پراید نشست و...

 

 مادر با دلهره عجیب هر چند دقیقه ای یک بار به درب منزل می آمد و اطراف را نگاه  می کند تا جواد را ببیند تا حالا سابقه نداشته که پسرش تا این وقت شب به خانه نیاید او به کلاس ورزش رفته بود ، مادر به چند نفر از دوستان جواد زنگ می زند تا شاید از او خبری داشته باشند اما همه می گفتند که پس از کلاس به سمت خانه آمده است. زن جوان فکرش به همه طرف رفت و از خدا می خواهد هیچ اتفاقی نیفتاده باشد .. لحظات به کندی می گذرد  تا آنکه همسر زن  به سرعت به خانه می آید و ماجرای پیامک به گوشی همراهش را به او می گوید که  " برای اطلاع از سرنوشت پسرتان بهتر است ای‌میلتان  را چک کنید". به سرعت به اینترنت وصل می شود  وقتی ای‌میلش  را باز  می کند ، پیغامی از فرد ناشناس که در آن نوشته شده است: «ما پسرت را ربوده‌ایم و اگر می‌خواهی او را زنده ببینی، هر چه زودتر باید 200میلیون ریال آماده کنی». آنها با دیدن این "ای‌میل" راهی اداره آگاهی می شوند.تیمی از متخصصان آگاهی وارد عمل می شوند  و جست‌وجوهای اینترنتی برای ردیابی گروگانگیر آغاز می گردد.

 

داستان دوباره تکرار می شود و پس از گذشت بیش از یک شبانه روز، جواد با باز کردن دست و پاهایش در یک فرصت مناسب در هنگامی که نگهبان معتادش  به دنبال یافتن مواد مخدر بود موفق به فرار می گردد. فرد معتاد نیز دستگیر می شود. او در بازجویی ها اعترافاتی مانند متهم دستگیر شده در گروگانگیری پسر بچه 9 ساله  بیان می کند. طراح اصلی این آدم ربایی هنوز مانند گروگانگیری اولی ، نمی داند که باز رباینده از دست مرد معتاد دیگری، فرار کرده است همچنان تا مدت ها،  پیام‌ها و ای‌میل‌های تهدیدآمیز به پدر خانواده می فرستد.

 

 پایان داستان آدم ربایی 

 

به گفته رئیس پلیس آگاهی استان هرمزگان،کارآگاهان با تلاش فراوان توانستند محل اختفای متهم را ردیابی کنند و در یک عملیات ضربتی، طراح اصلی نقشه آدم‌ربایی دستگیر نمایند.

 

این جوان و متفکر این ماجرا،پس از اعتراف به دو مورد آدم ربایی،در بازجویی‌ها ادعا می کند که  پسربچه های  ربوده‌شده را در محلی در بیابان‌های اطراف شهر مخفی می کرد. او از آدم ربایی سخن می گوید که پس از شناسایی خانواده‌هایی که به‌نظر می‌رسید از تمکن مالی خوبی برخوردارهستند، آنها را زیرنظر می‌گرفت و درصورتی که این خانواده‌ها پسربچه کم سن و سال داشتند، آنها را برای اجرای نقشه‌اش انتخاب می‌کرد.این متهم بعد از چند روز جمع‌آوری اطلاعات درباره سوژه مورد نظر، با اجیر کردن افراد کارتن‌خواب و معتاد، از آنها برای اجرای نقشه‌اش کمک می‌گرفت و همدستانش هیچ اطلاعاتی راجع به او نداشتند در ضمن وی هنگام اجرای نقشه آدم‌ربایی با خودروی خود در مسیر عبور طعمه‌هایش توقف می‌کرد و سپس کاپوت ماشین را بالا می‌زد و وانمود می‌کرد که ماشینش خراب شده است.این در حالی بود که همدستش در داخل ماشین و در قسمت عقب مخفی شده بود.

 

سرهنگ اصغر قطب زاده می گوید:"وقتی سوژه مورد نظر از کنار متهم عبور می‌کرد، وی از او می‌خواست که پشت فرمان بنشیند و استارت بزند. پسربچه مورد نظر هم به او اعتماد می‌کرد و سوار ماشین می‌شد اما در همین هنگام جوان معتادی که در قسمت عقب ماشین مخفی شده بود، دست‌ها و دهان او را می‌گرفت و به این ترتیب نقشه آدم‌ربایی کلید می‌خورد".جوان آدم‌ربا، هر دو طعمه‌اش را در محلی در بیابان‌های اطراف شهر مخفی کرده بود تا دست به اخاذی از خانواده آنها بزند که با هوشیاری و سرعت عمل پلیس در هیچ‌کدام از نقشه‌هایش موفق نشد. به این ترتیب جو حاکم  شده از ناامنی شهر با دستگیری این متهم به پایان رسید.

 

دیدگاه ها (0)
img