30

آبان

1403


اجتماعی

25 اسفند 1398 14:04 0 کامنت

کرونا دنیا را به زانو درآورده است. نفسی برای اقتصاد، گردشگری، آموزش و بهداشت‌ودرمان نمانده است. کشورها یکی پس از دیگری زنگ خطر شیوع ویروس کرونا را به صدا در می‌آورند. گریزی نیست. بحران جهانی است. بسیاری از مردم ایران در قرنطینه خانگی به‌سر می‌برند. با این وجود اداره‌ها هنوز باز است و مسافرت‌های نوروزی برقرار. طبق گفته‌ی وزیر بهداشت اگر مردم کشور همکاری نکنند بحران تا خردادماه ادامه خواهد داشت. ویروس کرونا ششم اسفندماه به هرمزگان رسید. به جز دو شهرستان بشاگرد و سیریک، همه شهرستان‌های استان هرمزگان به ویروس کرونا آلوده شده‌اند. برخی شهرستان‌ها با بستن راه‌های ورودی شهر، تلاش کردند از ورود افراد غیربومی جلوگیری کنند که چندان موفق نبودند. برخلاف توصیه‌ی پزشکان مبنی بر تعطیلی بازار اما صنف‌ها همچنان در بسیاری از شهرها فعال هستند. مردم هر شهر تصمیم گرفته‌اند با رعایت اصول بهداشتی به کمک مسئولان شهری بیایند. در برخی شهرها، جوانان ورود و خروج ماشین‌ها را بررسی و آن‌ها را ضدعفونی می‌کنند. برخی خودجوش در منزل‌های خود ماسک می‌دوزند و در بین مردم شهر و روستای اطراف پخش می‌کنند. عده‌ای برای کمک به بیمارستان و کادر درمانی شهرشان پول جمع می‌کنند. برخی نیز سطح شهر و معبرهای عمومی را ضدعفونی می‌کنند. گروه «نام» در شهر بندرعباس یکی از این حرکت‌های مردمی است. این گروه در بحران کرونا با پیوستن مردم به آن به‌صورت سازمان یافته فعالیت می‌کند. گروه نام یا «نجات امداد مردمی» که الگوی بسیاری از شهرهای دیگر قرار گرفت، شب‌ها که شهر بندرعباس، که هنوز بحران کرونا را جدی نگرفته است، آرام گرفت به ضدعفونی محله و مکان‌های پر تردد سطح شهر می‌پردازد. از فعالیت این گروه شنیده بودم. متوجه شدم یکی از همکارانم در روزنامه «صبح‌ساحل»، پس از اینکه فعالیت دفتر روزنامه به‌صورت دورکاری درآمد و هرکدام به شهرهای‌مان رفتیم، به این گروه پیوسته است. از او خواستم که از تجربه‌اش و شیوه فعالیت گروه‌شان برایم بگوید. در ادامه گفت‌وگویم را با «عالیه بازگیر»، مسئول امور مالی روزنامه و یکی از اعضا گروه نام می‌خوانید.

از حال و هوای‌تان در روزهای آغاز بحران کرونا در بندرعباس بگویید.

شروع بحران کرونا در کشور به‌ لحاظ روحی بر من تاثیر خیلی منفی داشت. همه برنامه‌ریزی را که با همسرم در طول یک سال برای تعطیلی پایان سال داشتیم، به‌ هم ریخت. یک سال، خستگی‌ناپذیر کار کردیم اما تمام برنامه‌های‌مان برای تفریح که در نوروز بود، لغو شد. به‌ دلیل کار در دفتر روزنامه، از خبرهای موثق مربوط به بحران کرونا، روزانه و لحظه‌ای باخبر می‌شدم. شنیدن‌شان برایم بسیار ناراحت‌کننده بود. ته دلم از این اتفاقی که افتاده بود می‌ترسیدم. از دست‌دادن جان خودم ترسی نداشتم. از این می‌ترسیدم که اگر به بیماری مبتلا شوم، آن‌ را به دیگری منتقل کنم. همیشه نگران اطرافیانم هستم. تحمل این ‌را که اطرافیانم به بیماری مبتلا یا درگیر مشکلی شوند، ندارم. گاهی بی‌اختیار به‌ خاطر بحران اشک می‌ریختم. قدرت پذیرش شرایط موجود را نداشتم. ویروسی که به سرعت پخش می‌شد، جمعیتی که در قرنطینه خانگی بودند، مردمی که بی‌توجه به بحران بار سفر بسته بودند.

چگونه از فعالیت گروه «نام» باخبر شدید؟

به دلیل خانه نشینی، خودم را بیشتر با فضای مجازی مشغول می‌کردم. زمانی‌که بحث کرونا جدی شد از طریق گروه‌های اجتماعی متوجه شدم که مرکز آتش‌نشانی شهر بندرعباس(125)، این روزها از شهرهای دیگر فعال‌تر عمل می‌کند. این مرکز در روزهایی‌که ویروس کرونا به استان رسید، نظافت و ضدعفونی‌کردن معبرها‌ی عمومی و سطح‌های مختلف شهر را به‌صورت مستقل، توسط پرسنل‌اش انجام می‌داد. این گروه که به نام گروه «نام» شناخته شده بود، به سرعت مورد توجه شهروندان بندرعباسی و سایر شهرها قرار گرفت.

چه شد که تصمیم گرفتید به این گروه بپیوندید؟

من روزانه فعالیت‌های‌ گروه نام را دنبال می‌کردم. متوجه شدم که گروه به دلیل کمبود نیرو عضو می‌پذیرد. پیگیر شدم که چگونه می‌توان به این گروه پیوست. پیش خودم گفتم من نه پرستار، پزشک یا داروسازم که بتوانم در این شرایط کمکی کنم. به این نیز باور داشتم که در کشورمان همیشه پویش‌های مردمی، ما را از بحران خارج کرده است. زمانی‌که اوج توصیه‌ها برای خانه‌نشینی و قرنطینه خانگی بود، روزی با همسرم مجبور شدیم به بیرون از خانه برویم. پشت چراغ قرمز متوجه شدم که کودکان کار، همچنان مانند گذشته کار می‌کنند. بدون آنکه بدانند بحران کرونا چیست، بدون آنکه دستکشی داشته یا ماسکی زده باشند. در زیر پل رسالت کارتن‌خوابی را دیدم که زباله‌های بازیافتی را جمع می‌کرد. دیدن این صحنه‌ها واقعا برایم دردناک بود. به خود گفتم مگر کودک‌کار می‌تواند بفهمد بحران کرونا یعنی چه؟ او مانند بقیه نمی‌تواند تمام وقتش را در فضای مجازی و رسانه‌ها بگذراند تا بفهمد که وضعیت شهر بندرعباس قرمز است. حتی اگر هم بتواند وقت بگذراند درک درستی از بحران ناشی از ویروس کرونا ندارد. او مجبور است برای مایحتاج روزانه‌اش کار کند. آن شب تصمیم‌ام را برای پیوستن به گروه نام گرفتم.

واکنش همسرتان به تصمیم شما چه بود؟

 زمانی‌که نام‌نویسی کردم همسرم به‌شدت مخالف بود. دلیل نارضایتی‌اش به خطر افتادن سلامتی‌ام بود وگرنه با این پویش مردمی مشکلی نداشت. همسرم تمایلی به انجام این کار نداشت و ناراحت شد که چرا بدون هماهنگی با او چنین تصمیمی گرفته‌ام. به او گفتم که به‌عنوان انسان مستقل تصمیم‌ام را گرفته‌ام و باید به این گروه بپیوندم. حس می‌کردم به وجودم نیاز است. هربار که به وضعیت شهر بندرعباس فکر می‌کردم، به کسانی که به‌ هر دلیل، با وجود آلودگی محیط مجبور بودند وقت‌شان را بیرون از خانه بگذرانند، مصمم‌تر می‌شدم. گاهی میندیشیدم اعضای بسیاری به گروه پیوسته‌اند و من نقش قطره‌ای در دریای انسان‌های بااراده را خواهم داشت اما در درونم احساس نیاز به شرکت در این حرکت می‌کردم. در وضعیت قرمز و قرنطینه خانگی بندرعباس، تنها چندساعتی را به اجبار به سرکار می‌رفتم و بعد برمی‌گشتم به خانه. همین حس بی‌کفایتی را در من تقویت می‌کرد.

چگونه عضو گروه شدید؟

بعد از درگیری‌های درونی که با خود داشتم، از طریق اینستاگرام، پیامی به صفحه گروه نام دادم و از نحوه عضویت در گروه جویا شدم. از آنجا به گروهی در واتس اَپ هدایت شدم. گروه متاسفانه پر بود. تا دو روز بعد ساعت‌ها تلاش کردم تا توانستم بعد از خارج شدن یکی از اعضا، در گروه عضو شوم. متوجه شدم آقای «فرجام دانش»، رئیس آتش‌نشانی بندرعباس، سرگروه و هدایت‌گر این حرکت است. به یکی از ادمین‌های گروه پیام و درخواست عضویت دادم. به ‌دلیل وجود متقاضی زیاد برای این کار نام‌ام در لیست انتظار ثبت شد. بعد از یک هفته نام من نیز در لیست اعضای اعزامی وارد شد. به‌ دلیل اینکه تجهیزات گروه کم بود، یک هفته طول کشیده بود تا وسیله‌های لازم برای اعضا جدید به دست‌شان برسد. گروه نام از 30 گروه شروع به کار کرده‌ بود که درحال‌حاضر نزدیک به 120 گروه هستیم.

همسرتان بعد از پیوستن شما به گروه و انجام شیفت‌های شبانه همچنان با شما مخالفت می‌کرد؟

چندروزی که از کار گذشت، همسرم متوجه شد که من واقعا در انجام کارم مصمم هستم. پس از آن مخالفتی نکرد و گفت که نام او را نیز به‌عنوان داوطلب بنویسم. دلیل پیوستن او به گروه همراهی من در گروه بود. من با مسئول گروه این موضوع را در میان گذاشتم اما باز نام همسرم در لیست داوطلبان نبود. ما در قالب یک گروه 10 نفره شیفت بندی شدیم. همسرم با من آمد و به سرگروه گفتم که همسرم وسیله‌های کار را دارد تنها به لباس نیاز دارد. او با حضور همسرم موافقت کرد و برای او لباس تهیه کرد. در شیفت شب گذشته، کل منطقه 600 امیرآباد را پوشش دادیم.

واکنش مردم به فعالیت گروه شما چه بوده است؟

واکنش‌ها متفاوت بود. در برخی از محله‌ها مردم به گرمی از ما استقبال کردند. خیلی خوشحال بودند که ما در آن وقت شب به محله‌شان رفتیم تا محیط زندگی‌شان را ضدعفونی کنیم. برخی نیز با واکنش تندشان سعی داشتند ما را از محله بیرون کنند. آن‌ها می‌گفتند که محله‌شان آلوده نیست و نیازی به ضدعفونی کردن ندارد. اقدام ما را مساوی با ایجاد رعب و وحشت می‌دانستند. استقبال و احترام مردم در حین انجام کارمان واقعا برای ما قوت قلب است. مخالفت‌های برخی نیز نشان از عدم آگاهی‌شان از بحران و اصول بهداشتی است.

چه مکان‌هایی را شبانه ضدعفونی می کنید؟

سوپرمارکت‌، دستگیره درِ خانه، پارکینگ، پارک، نانوایی، مغازه‌ها، مکان‌های عمومی و هرجایی که ممکن است مورد تماس رهگذران و مردم بوده باشد. با اینکه خیلی خسته می‌شویم اما این کار به ما آرامش می‌دهد.

سخن آخر؟

در این شرایط بحرانی بسیاری از شرکت‌ها با وجود اینکه توانایی کسب درآمد چندانی نیز ندارند اما همچنان به کار خود مانند گذشته ادامه می‌دهند. مدیرمسئول روزنامه «صبح ساحل»، با این وجود که این ماه می‌توانست به فکر درآمدزایی باشد، ارباب رجوع بیشتری بگیرد و بیشتر از گذشته کار کند اما در روزهای اول بحران در بندرعباس، کارمندانش را به خانه فرستاد و فعالیت روزنامه را به حالت دورکاری درآورد. توجه مدیرمسئول به سلامتی کارمندانش، واقعا برای همه کارکنان «صبح‌ساحل» ارزشمند است. او حتی از فعالیت من در گروه نام نیز استقبال کرد و شرایط کاری‌ام را تسهیل‌ کرد. من به‌عنوان نماینده‌ای از گروه رسانه‌ای «صبح‌ساحل» در گروه نام فعالیت می‌کنم. امیدوارم فعالیت ما به اتمام این بحران و کنترلش کمک کند تا بتوانیم هرچه زودتر به زندگی عادی بازگردیم.

 

دیدگاه ها (0)
img