پلتفرم فیلم قرنطینهای که در ایام قرنطینه بسیار محبوب و پربازدید شد و بر سر زبان همگان افتاد. شاید عمده دلیل آن را بتوان هم ذات پنداری ما با شخصیت اول فیلم باشد؛ او هم در قرنطینه است.
پلتفرم فیلم قرنطینهای که در ایام قرنطینه بسیار محبوب و پربازدید شد و بر سر زبان همگان افتاد. شاید عمده دلیل آن را بتوان هم ذات پنداری ما با شخصیت اول فیلم باشد؛ او هم در قرنطینه است.
بسیاری معتقدند که نتفیلکس یکی از کارآمدترین و موفقترین اتاق فکرهای ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی را در دست دارد و به همین دلیل ما شاهد ساخت آثار پرطرفداری چون پلتفرم یا سکو هستیم. آیا بهراستی پلتفرم، فیلمی با افکار و سناریوی درست است؟. این فیلم پیش از اکرانش در جشنواره فیلم تورنتو با تشویقهای فراوان مواجه شده است و پس از موفقیتهای پیدرپی، باعث شد در ایام قرنطینه این فیلم مجدداً به بازار عرضه شود. خواندن این مطلب باعث لو رفتن داستان فیلم میشود.
در ابتدای فیلم ما به شخصیتی به نام گورنگ آشنا میشویم که به یک قرنطینه خودخواسته جهت ترک سیگار خود آمده است و میخواهد در قبال دریافت یک مدرک معتبر مدتی را در اینجا بماند. وی زمانی که از خواب بیدار میشود، خود را در طبقه چهل و هشتم مییابد و متوجه میشود از طریق حفرهای که در میانه اتاق قرارگرفته، میتواند به طبقات بالاتر و پایینتر خود نگاه کرده و بنا به جایگاهی که دارد، برای طبقات پایینتر تصمیم بگیرد. او ازلحاظ مدیران طبقه، دقیقاً در میانه این زندان فرضی قرار دارد.
کارگردان (گالدر گازتلو-اوروتیا اسپانیایی) در این فیلم در همان ابتدای کار تکلیف خودش را با تماشاگر مشخص میکند. جایی که شخصیت پیرمرد به نام تریماگاسی در دیالوگی به گورنگ میگوید که از طریق حفره یا دریچهای که در وسط اتاق قرار گرفته، میتواند افراد طبقه بالا یا پایین خود را ببیند اما نمیتواند با آنها صحبت کند. منتقدان این صحنه را تمثیلی از روابط میان انسانها در عصر حاضر که دیگری را جز زمانی که در جایگاه اجتماعی خودشان باشد نمیبینند و تمایلی برای ارتباط برقرار کردن با دیگر انسانها ندارند. حال اولین سؤال من این بود که در زمانهای گذشته، افراد با طبقات دیگر رابطه بهتری از زمان معاصر داشتند؟ به نظر میرسد غلطهای فیلم یکییکی نمایان میشود. یک نکته را اینجا یادآور شوم که این فیلم بهشدت نمادگرا و دچار نوعی سمبولیسم حاد است و آنقدر واضح و آشکار دیدگاهها را بیان میکند که بیننده را دلزده میکنند.
«پلتفرم» در تعریف شخصیتپردازی آدمهایش و تعریف قصه به جزئیات اهمیت فراوانی داده است ولی گویا در برخی از قسمتها به شکل سادهلوحانهای پیش رفته است.. مثلاً در همان ابتدای فیلم گورنگ نماینده طیفی از جامعه است که کتابخوان و فرهیخته است (کتاب دن کیشوت) و برای فرار از تبدیلشدنش به یک قربانی بزرگ نظام سرمایهداری، به این زندان پناه آورده است اما در نقطه مقابل، تریماگاسی همان پیرمرد یک مثال تمام و عیار از افراد مصرف گذار یا طرفدار سیستم سرمایهداری است. وی درباره دلایل حضورش در پلتفرم میگوید که به تماشای یک تبلیغات تلویزیونی نشسته بود که در آنیک چاقوی تیز معرفیشده بود که حتی میتوانست یک آجر را ببُرد! وی پس از دیدن این تبلیغ به این فکر افتاده که شاید زندگیاش تا امروز به پوچی گذشته باشد.
در دقایق ابتدایی فیلم وقتی سکو یا پلتفرم میآید پیرمرد داستان آن را به گورنگ بازگو میکند و گورنگ میگوید که اگر همه غذا به یکسان بردارند به همه غذا میرسد و پیرمرد در جواب او میگوید تو یک کمونیستی. برای من که بهشخصه مشخص شد فیلم لایهای نیست و قصهگویی حرفهای نیز ندارد.
سکویی که بر روی آن غذاهای متنوعی قرار گرفته و تریماگاسی و گورنگ تنها چند دقیقه فرصت دارند آن غذاها را مصرف نمایند و انرژیشان را برای باقی روز حفظ کنند. اما آن میز غذای رنگارنگ درواقع پسمانده غذای طبقات بالایی است که حالا به طبقه چهل و هشتم آمده است. غذای پسمانده که نقشی اساسی در فیلم ایفا میکند، برخی آن را یک کنایه آشکار به وضعیت نظام سرمایهداری میدانند. جایی که تمام منابع غذایی با تنوع بسیار در اختیار عدهای معدود قرار گرفته که اگر رغبتی برای استفاده از آن نداشته باشند، با بی میلی آن را به طبقات دیگر اجتماع سوق میدهند تا از آن استفاده نماید که همین نقد نکته بسیار نسنجیدهای است. چون در دستگاههای غیر سرمایهداری که یک سیستم توتالیتر (تمامیتخواه) و یا کمونیست و سوسیالیست همان غذا نیز یا در انحصار عدهای است یا اصلاً وجود ندارد. کوبا و ونزوئلا و کره شمالی و چین زمان مائو نمونه واضح هستند. اما در سیستم سرمایهداری غذا بهوفور در همهجا یافت میشود و هرکسی با درآمد مناسبی میتواند غذا و منابع خوب دریافت کند.
اما در ادامه؛ تریماگاسی پسازاینکه سهم غذای پسمانده خود را مصرف میکند و سکو بهسوی طبقات پایینتر حرکت میکند، آب دهان خود را با نفرت بر روی غذا پرتاب میکند. برخی از منتقدان گفتهاند که این به معنای رفتارهای سرمایهداران باارزشهای انسانی است. جایی که ارزشهای انسانی، فدای جایگاه اجتماعی شده و اشتهای سیریناپذیر و جنون رفتار سرمایهداران، بهصورت یک عقده در ذهن طبقات ضعیفتر جای بازکرده است. جامعهای که در آن افراد ترجیح میدهند طبقات پایینتر را تحقیر نمایند تاکمی مزه قدرت را بچشند. آنچه ازایندست نقدها برداشت میشود صرفاً یک برداشت بسیار ضعیف است. زیرا در جامعه سرمایهداری بسیاری از افراد که به قدرت میرسند از همان طبقات پایین هستند و درک طبقات توسط همدیگر بسیار راحتتر است. بهطور کل پلتفرم، رفتار جامعهستیزان را به تیپ سرمایهدار فیلم ربط داده است که اصلاً با واقعیتهای علمی نمیخواند. جامعهستیزی رفتاری ست که حاصل یک جامعه سرکوب گر، خشن و دیکتاتوری است.
اما بحران اصلی با بیدار شدن تریماگاسی و گورنگ در طبقه 173 آغاز میشود. طبقهای که در آن احتمال رسیدن غذا بسیار اندک است چراکه طبقههای بالاتر قطعاً از سهم خود نگذشتهاند و تمام غذا را مصرف کردهاند. در این شرایط زمانی و برخلاف آنچه تصور میشد، رابطه دوستانه میان تریماگاسی و گورنگ کاملاً رنگ عوض میکند.
تریماگاسی زمانی که گورنگ را به تخت میبندد، میگوید که او دوست خوبی است اما گرسنگی خوی وحشی انسانها را بیدار میکند و احتمال او را خواهد کشت و خواهد خورد. وضعیت طبقه 173 بهخوبی این پیام را منتقل میکند که انسان در زمان گرسنگی و فقر، نه دوستی میشناسد و نه محبت و نه انسانیتی.. نقد این بخش از چشم بسیاری از منتقدان دورمانده است زیرا در تاریخ 150 سال گذشته هرجایی که سیستم به تقسیم برابر دستزده و به نوعی یک کمونیست را حاکم کرده است تا که مالکیت خصوصی و یا فرصت رشد و برابری که همان نظام سرمایه داری است را برچیند به نوعی به قحطی و کم یابی رسیده است که بدتر از دهها جنگ خونین بوده است. دوران زمامداری استالین و جمهوری خلق کره شمالی، این مسئله آشکارا برای بشر تجربه شده است.
اما برویم سراغ طبقه 33. و بیدار شدن کنار یکی از کارکنان پلتفرم. گورنگ و ایموگیری (کارمند سیستم پلتفرم) از طبقه متوسط و آگاه جامعه محسوب میشوند و دراینبین ایموگیری سعی دارد که طبقات پایینتر را از لزوم مصرف درست منابع آگاه کند. اما هیچکدام از افراد طبقه پایین به نظرات او اهمیتی نمیدهند. اما یک سؤال کلیدی اینجاست که چرا ایموگیری سگ خود را به این مکان آورده است؟ چرا از غذای اندک به سگ خود میدهد؟ کارگردان این نکته که ما منابع کمی داریم اما از سهم انسانها به حیوانات غیرضروری نیز میدهیم را یادآور میشود و دختر آوارهای که در هوای سلبریتی شدن است سگ ایموگیری را میکشد. کارگردان به حیوانات خانگی در کشورهای مرفه اشاره میکند که جای انسانها را گرفتهاند ولی چرا به تولیدمثل بیش از حد در کشورهای فقیر میکند که چگونه در کمبود منابع زاد و ولد افسار گسیختهای دارند و جز بیماری، مرگ و فقر مضاعف چیزی عایدشان نمیشود. اشارهای نمیکند؟ قضاوت این قسمت را به عهده خوانندهها میگذاریم.
در نهایت میبینید که نصیحت ایموگیری به طبقات پایین برای سهمیه بندی غذا کارساز نیست، گورنگ به جای روش ایموگیری با خشونت وارد میشود. کنایهای از توسل به زور برای اجرای دستوراتی که به نفع بشر است. آیا شما این بخش از فیلم را میپذیرید؟ توسل به زور؟ نظر مرا بپرسید میگویم از اساس ساخت همچین سیستمی غلط است و در آن هر روشی هم که به کار گرفته شود غلط اجرا میشود. در واقع روش فعلی بسیار طبیعی است. حال سؤال مخاطب این است که چطور؟ اینگونه که غذایی برای طبقات پایینتر نمیماند و هر کسی به فکر خودش است. جواب را در این کتاب یافتم. اخیراً کتابی را خواندم با عنوان فقر احمق میکند به نوشته سندهیل مولاینیتن.
این استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، و الدار شفیر، استاد روانشناسی دانشگاه تاد، در کتابی با عنوان «کمیابی» Scarcity: Why Having Too Little Means So Much (در ایران با ترجمه: «فقر احمق میکند». آنها این مسئله را مطرح میکنند که افراد تصمیمات بدی که میگیرند به این دلیل است که فقیر هستند.
این افراد اگر نیازهایشان رفع شود یا دغدغههای ذهنیشان کم شود، قادر به تصمیمهای بهینهتر و ایده آل تر هستند. این دانشمندان جواب تمام استدلالها و سؤالهایشان را با توضیحات منطقی و آزمایشگاهی میدهند. هر چه سفره و جیبتان کوچکتر شود، پهنای باند ذهنتان نیز کمتر میشود و عدم تمرکز رخ میدهد.
در واقع در این زندان به افراد فرصت برابر داده نشده است که افراد به توانند در موقعیتشان درست فکر کنند. حتی از جایگاه دیگر افراد بی خبر هستند و اصلاً راه ارتباطی وجود ندارد. آنها حتی تعداد طبقات را نمیدانند. افراد زنده و یا مرده و پرخور و کم خور هر طبقهای نامشخص است. به همین دلیل ایده اصلی فیلم واقعاً زیر سؤال میرود. در کشورهایی با اقتصاد آزاد که چیزی تحت عنوان برابر سازی اجباری وجود ندارد، رفاه در نتیجه پشتکار افراد افزایش یافته و تصمیم گیری های مردم ایده آل تر و منطقی تر است. همچنین حمایت های مردمی از نهاد های همدیگر معقول تر می شود. شفافیت به دلیل رقابت افزایش می یابد. در نتیجه فقر و کمیابی و قحطی کمتر می شود. پلتفرم دقیقا مشخص نیست کجای این مفهوم است. برابر سازی اجباری وذاتی ؟ شکاف طبقاتی که مشخص نیست از کجا آمده و دلیل مدیران برای ساخت این نظام خشن را تا پایان فیلم هرگز نمی دانیم.
واما «پلتفرم» در دقایق انتهایی تصمیم میگیرد دو هم اتاقی (که حالا گورنگ و فردی به نام باهارات است و در طبقه 6) را شخصاً برای رعایت عدالت با توسل به زور و خشونت به معرکه بفرستد. آنها خود بر روی میز نشسته و به طبقات پایین میروند تا با توسل به زور، از افراد بخواهند سهم خودشان را مصرف کنند و غذایی برای طبقات پایین نیز باقی بگذارند (دن کیشوت وار به جنگ به اهریمن برود) و پیامی هم برای سیستم پلتفرم ارسال کنند که نشان از همبستگی آنها و مقابله با سیستم داشته باشد. اما زمانی که سفر پر ماجرای آنها آغاز میشود و آنها به طبقات بسیار پایین که تا آن لحظه ندیده بودند سفر میکنند و با حقایق تلخی مواجه میشوند که در واقع کارگردان میخواهد کنایهای به وضعیت امروز بشر بزند که بسیار ناموفق است.اما زمانی که این فیلم میرسد به طبقههای بسیار پایینتر از 200، تعداد افراد فراموش شده نیز آشکار میشود. افرادی که از قحطی میمیرند و یا کشته میشوند.
چپ گرایان پیکان فراموشی این طبقه را به سمت سیستم سرمایه داری میگیرند که چرا در دنیای واقعی افراد بسیار فقیر و کشورها و مردم بسیاری هستند که توسط سیستم سرمایه داری نادیده گرفته شدند. آیا این باور درست است؟ اگر کشورهای فراموش شده را همان آفریقاییها و آسیاییهای فقیر در نظر بگیریم که همه آنها فقرشان از نبود یک سیستم دموکراتیک و آزادی انسانهاست. مثلاً آفریقا درگیر جنگهای داخلی پرشماری است که توسط مافیاها و حکام فاسد و دیکتاتور خودشان رخ داده است و حاصلش قحطیهای مستمری شده است که به مدد کشورهای توسعه یافته و یونیسف و سازمان ملل (سیستمهای سرمایه دار) تا حدودی از تلفات و صدمات آن کاسته شده است.فیلم ایدههای تندی درون خود دارد و همان طور که گفته شد نماد زدگی و ایدههای تند، حاصلش را یک فیلمی کرده است که صرفاً مانیفست میدهد. برای مثال وقتی با یک فرد مذهبی تصمیم میگیرند که به خشونت متوسل شوند و به طبقات پایین بروند که با سکو آخر شب به بالا برگردند، هر چه به سمت طبقات پایین میروند ساکنین طبقه پایین به راحتی امکان قانع شدن برای مصرف جیره بندی غذا را دارند و حتی به یکدیگر برای سیر شدن نیز کمک میکنند و در برخی طبقات به تسامح نیز رسیدهاند که این خود پیامی دارد بسیار عجیب!!! یعنی برخی از افراد در فقر و فقر مطلق، تصمیم بهتری گرفتهاند؟ افراد طبقه 6 به بالا را افرادی کاملاً زشت و خود خواه و ضد اخلاق نشان میدهد ولی افراد طبقات پایین را سیاه و سفید؟
اما برسیم به بزرگترین ایراد فیلم بزرگ، پایان بندی. فیلم به خوبی مقدمه چینی مد نظرش را برای زدن ضربه نهایی به ذهن مخاطب مهیا میکند اما در انتهای فیلم، او را با پایانی باز و با انبوهی از پرسشها باقی میگذارد. پرسشهای مذهبی، اعداد ونماد هایی چون 333 و 666 و دختر و انسان و دسر و پاناکوتا و غیره. گورنگ در انتهای فیلم با دختر بچه که نمادی از معصومیت و زندگی جدید برای بشریت است، بر روی میز شامی که نوری الهی بر آن تابیده شده، به انتهای خط میرسد. گورنگ از روی میز غذا بلند میشود و به کنار میرود و در خیالش با تریماگاسی صحبت میکند. او میپذیرد که نیازی نیست حامل پیام باشد و خودِ پیام (که دختر بچه است) میبایست به تنهایی به سیستم برسد تا ایده مرد خردمند سیاه پوست اجرا شود. مرد خردمندی که گفته بود مدیران این سیستم (جهان) نادان و فاسد هستند و برای رساندن پیام باید کارکنان و در واقع بازوی آنها را آگاه کرد. آیا گورنگ دختر را تنها فرستاد تا به مدیران پیام برساند که کودکان زیر 6 سال اینجا هستند و یا اینکه دختر صرفاً توهم او بود و یا اینکه باید بشریت را با نجات کودکان، جای بهتری کرد؟ اصلاً چرا منتقدین این فیلم را ضد سرمایه داری و یا منتقد آن میدانند؟ جهش بین طبقات تنها در یک سیستم سرمایه داری میسر است.
شما در یک کشور آزاد با یک اقتصاد سالم و سرمایه دارانه که در آن به همه فرصت برابر چون مدرسه رفتن و حقوق قانونی برابر داده میشود، به راحتی میتوانید با کار و خلاقیت بین طبقات جهش داشته باشِد. از یک فرد فقیر به یک کارآفرین موفق تبدیل شوید. در یک سیستم بسته چون کره شمالی و نظامهای دیکتاتوری که تمام دارایی در دست دولت است چنین تصوری قطعاً شبیه به یک رویاست. در سیستمهای سوسیالیستی هم وضعیت بهتر از این نیست.
برخی این فیلم را در رده فیلم انگل و فیلم برف شکن قرار دادهاند. اما این فیلم بیش از حد بشر مدرن را سیاه نشان داده است. همه گیری بیماری کووید 19 نشان داد که مردم چطور به فکر یکدیگر هستند.
کمکهای بشردوستانه که از کشوری به کشوری دیگر رفت. صدها هزار انسان از جان گذشته داوطلبانه در خدمت درمان و بهیاری کشورشان درآمدند و سختترین روزهای زندگیشان رقم خورد. انسانهایی که به تکاپو افتادند تا موقعیت و پیشگیریهای لازم را به انسانهای دیگر، تحت هر شرایطی آموزش دهند. تا امروز میلیاردها بسته غذایی و کمک هزینه به خانههای نیازمندان رفته است.
دنیا به واسطه همان سیستم اقتصاد آزاد است که در این بحران کنترل شده است. اتحاد وصف نشدنی که فقط در گونه انسان رخ میدهد و بس. پلتفرم سیاه و بیش از حد خشن و ضد بشر است. دن کشوت وار در دنیای واقعی.
تگ ها:
نظرسنجی
اخبار مرتبط
بهار دلپذیر هرمزگان ایرانیان را به خود می خواند
بررسی مشکلات آب روستایی در تحریریه صبح ساحل
فرماندار بندرعباس در صبح ساحل
28 سالگی صبح ساحل
صبح ساحل مطبوعات را به خودباوری رساند
پربازدیدترین ها
مجموعه سازه گستر گامبرون
شرایط جدیدی برای دریافت کارت اعتباری سهام عدالت اعلام شده که براساس آن شش گروه از سهامداران نمیتوانند کارت اعتباری بگیرند.
مدیر فناوری اطلاعات و ارتباطات سازمان منطقه آزاد قشم از الکترونیکی شدن مراحل ثبت نام و تمدید کارت شهروندی قشم با هدف کاهش مراجعات حضوری برای کنترل بهتر و مقابله با شیوع ویروس کرونا در جزیره خبر داد.
جدیدترین اخبار
استقلال ۰ - پاختاکور ۰/ کار صعود آبیها سختتر شد
گشایش در فرآیند واردات خودرو به مناطق آزاد
رئیسکل دادگستری هرمزگان در جمع فعالین اقتصادی: میخواهیم سنگ را از جلوی پای تجار برداریم
مدیر عامل اتحادیه مرکزی دام سبک کشور: واردات هیچ تاثیری در قیمت گوشت قرمز نداشت
افزایش شمار شهدای لبنان به ۳۷۶۸ نفر
توقف صادرات گاز ایران به عراق تکذیب شد